دایر ه المعارف و فرهنگ بندر آستارا
کتاب یوسف انقلاب منتشر شد
نویسنده و محقق دکتر حا ج شاپور مر حبا
زندگی نامه شهید شاخص ایران و انقلاب یوسف مرحبا دادستان و حاکم شرع استارا و استاد و معلم و نویسنده چندین کتاب و حاکم شرع استارا و تالش و رهبر مبارزین علیه شاه خط امام و لز فررماندهان عالی هشت سال دفاع مقدس ...
#دایر ه المعارف و فرهنگ بندر آستارا
جلد اول کلی ترین تاریخ و سوابق و ریشه آستارا با اسناد و مدارک و تحقیقات تخصصی و کلی ترین تاریخ آستارا و لوندویل
منتشر شد بزودی رو نمایی می شود
#نویسنده و محقق دکتر حاج شاپور مرحبا موسس اولین سپاه آستارا و جانباز و برادر شهید و سه دوره نماینده ادوار و عمو نماینده کنونی کو لز فرماندهان هشست سال دفاع مقدس و مبارزین علیه شاه
کتاب یوسف انقلاب منتشر شد
کتاب یوسف انقلاب منتشر شد
نویسنده و محقق دکتر حا ج شاپور مر حبا
زندگی نامه شهید شاخص ایران و انقلاب یوسف مرحبا دادستان و حاکم شرع استارا و استاد و معلم و نویسنده چندین کتاب و حاکم شرع استارا و تالش و رهبر مبارزین علیه شاه خط امام و لز فررماندهان عالی هشت سال دفاع مقدس ...
#دایر ه المعارف و فرهنگ بندر آستارا
جلد اول کلی ترین تاریخ و سوابق و ریشه آستارا با اسناد و مدارک و تحقیقات تخصصی و کلی ترین تاریخ آستارا و لوندویل
منتشر شد بزودی رو نمایی می شود
#نویسنده و محقق دکتر حاج شاپور مرحبا موسس اولین سپاه آستارا و جانباز و برادر شهید و سه دوره نماینده ادوار و عمو نماینده کنونی کو لز فرماندهان هشست سال دفاع مقدس و مبارزین علیه شاه
تاریخ دولتها شیعه کتاب ششم اسماعیل اسد ی دارستانی
تاریخ دولتها شیعه کتاب ششم اسماعیل اسد ی دارستانی

https://s26.picofile.com/file/8460185842/1_2_.doc.html
کتاب نبرد مقدس نویسنده و محقق اسماعیل اسد ی دارتانی هفتمین کتاب
کتاب نبرد مقدس نویسنده و محقق اسماعیل اسد ی دارتانی هفتمین کتاب
https://s29.picofile.com/file/8462494742/New_Microsoft_Office_Word_Document.docx.html

خاطرات بسیجی و ارتشی اسماعیل اسدی دارستانی
جنگ بسیجی یا همان پارتی زانی جنگ بسیجان از جنگ پارتی زنی سخت بود ... پارتی زن یم زند فرار می کند بسیجی رزمنده محلش مشخص و یم خواهد پیشروی کند و عقب نشینی می کند پارتی زن می زد فرار می کند شاید داخل نیروها دشمن قایم بشود اما بسیجی ایستاده می جگند
جنگ چریکی یا جنگ پارتیزانی (به انگلیسی: Partisan war) یکی از انواع جنگهای نامنظم است که در آن گروه کوچکی از افراد مسلح با استفاده از تاکتیکهایی چون کمین، شبیخون، خرابکاری، جنگ ایذایی، تاکتیکهای بزندررو، و جابجایی سریع به یک نیروی نظامی بزرگتر و کمتحرکتر حملهور شده و بلافاصله صحنه نبرد را ترک میکنند.
به سرباز یک گروه چریکی، چریک گفته میشود. در دوران مدرن از اصطلاح جنگ چریکی معمولاً در اشاره به مقاومت مسلحانه گروههای شبهنظامی در مقابل نیروهای اشغالگر استفاده میشود. از اصطلاح پارتیزان و جنگ پارتیزانی نیز در همین معنا استفاده میشود. این اصطلاح همچنین بیانگر تاکتیکهایی است که نیروهای کوچکتر در مقابل نیروهای بزرگتر و مسلحتر و با تدارکات بیشتر اتخاذ میکنند. تاکتیکهای نبرد چریکی معمولاً بر جداکردن واحدهای کوچکتر نیروی دشمن از بقیه و سپس حمله به آنها از طریق کمین اتکا دارند.
نیروهای چریکی معمولاً از جاسوسی، خرابکاریهای صنعتی و تبلیغات روانی استفاده میکنند و خود را یک جنبش سیاسی مردمی اما سرکوبشده، معرفی میکنند. در بسیاری از نقاط دنیا گروههای محلی از شیوه جنگ چریکی علیه نیروهای حکومتی بهره میبرند. این تاکتیکها به ویژه در مناطق ناهموار طبیعی مثل جنگلها مؤثر هستند که مکانهای اختفای طبیعی را در اختیار چریکها میگذارند.
من در پیشانی ام نوشته بدون مدرک بدون درجه و بدون نشان و اسم در بسیج یکسال از 66 نا 67 ماندم ... نه مدالی دارم نه مدرکی در ارتش نیروها ویزه به سه قسمت تقسیم می شود من همه این دورهها در ارتش و یکی از سازمان وابسته ارتش دیده ام بدترین دوره ها چون کار ما عملیات ویزه تر از ویزه بود هیچ مدرکی و نشانی بما ندادند
نیروهای ویژه ارتش به سه دسته کلاه سبزها کلاه قهوه ای ها و کلاه مشکی ها تقسیم میشوند که هریک مورد بررسی قرار میدهم1-کلاه مشکی ها:این دسته از نیروهای ویژه که به کلاه مشکی ها معرف هستند آموزش هایی مخصوص جنگ درون شهری.ضد شورش.رهایی گروگان.محافظت از شخصیت ها.مبارزه با تروریسم و...میبینند این نیروها که عمدتا در کنار تیپ65 بیکله(نوهد)قرار دارند(مقرشون رو میگم)این دسته از تکاوران رو میشه در زمره ی نیروهایی چون delta forceو gignو... قرار داد که در ایران به اسم ضربت شناخته میشوند گروهی دیگر نیز که در نیروی پلیس ایران خدمت میکنند نوپو نام دارند2-کلاه قهوه ای ها:این دسته از تکاوران که رنجر های نیروی زمینی نیز شناخته میشوند آموزش های خاص زدنگی در شراط سخت.چتر بازی(تمام دورهاش)جنگ در کوهستان.جنگ در کویر.کویر نوردی.استفاده پیشرفته از قطب نما و...این نیرو ها رو میتوان در زمره ی نیروهایی چون u.s ranger armeyو... قرار داد مقر این نیروها در تمامی نقاط کشور هست که معروف ترین آنها لشکر 23 تکاور واقع در شهرستان رباط کریم وتیپ45 ذوالفقار در شیراز هستند3-کلاه سبزها:قویترین یگان کوماندویی هر کشور رو کلاه سبزها تشکیل میدهند که که در ایران دو یتیپ از آنه فق العده معروف و مشهور هستند که نوهد و اس بی اس نام دارند که نوهد در نزاجا اس بی اس در نداجا در حال خدمت هستند.تیپ65نوهد که در رده بندی جهانی در زمره ی ده نیروی برتر واکنش سریع قرار دارد گل سر سبد نیورهای ارتسش نیز میباشدکلاه سبزها نیز تمامی آموزش هایی که کلاه قهوهای ها و کلاه مشکی ها دیده اند را فرا میگیرند به علاوه آموزش هایی چون فتح ساحل.دفاع از ساحل.آبی خاکی.کمین.ضدکمین.چریک.ضدچریک.عملیات روانی.عملیات بی صدا.عملیات مرداب.رزم در جنگل و ...بعد از گذراندن این دوره ها 9 ماه نیز باید دوره مخصوص نوهد را نیز بگذرانند
من یکسال در جبهه عملا از سال 1366 تا 1367 دیدم و در ارتش در دهه هفتاد در آموزشگاه نظامی و تخصصی و سازمان وابسته علمیات جنگ روانی و تبلیغاتی و خرابکاری دشمن جانباز هم در بسیج دیدم و ارتش برون مرزی و اما حتی اجازه اعتراض به جانبازی و اسم گفتن سازمان خودم را ندارم ... چون محاکمه و زندانی می شوم و حتی نمی توانم از حق جانبازی دفاع کنم خارج از آن سازمان ... ارتش فقط ما با کد پرسنلی می شناسد ...صلاحیت رسیدگی به کارهای پرسنلی و اداری ما ندارد ماندیم رو هوا و گمنام... سرباز گنمام ماندیم .
درباره تکاوران دریایی ارتش میخواستم چند نکته ای عرض کنم: بنابر ماموریت ها بعنوان نیرو ویزه داشتم عادت داشتم و علاقه داشتم نیروها ذبده ارتش و سپاه ذا بنویسیم این تحقیقات زمان درجه داری من بعنوان علمیات ویزه سازمان وابسته با ارتش در هر منطقه نیروی دریایی ارتش مثل منطقه یکم بندرعباس یا دوم بوشهر و شمال .... یک تیپ تفنگداران دریایی مستقر است. که شامل تفنگداران دریایی، تکاوران کلاه سبز دریایی و نیروهای عملیات ویژه یا همون SBS که مخفف special boat service است، می باشد.تفنگداران دریایی نیروهای پیاده معمولی هستند. مثل هر نیروی پیاده نیروی زمینی و از ادوات و سلاحهای پیاده و توپخانه بهره می برن و وظیفه شون پدافند ساحلی و جلوگیری از نفوذ دشمن به سواحل است. این نیروهای آموزش های ویژه نمی بینند و حتی در سازمان رزم اونها از سربازان وظیفه هم استفاده می شود و من استفاده از سر باز بعنوان تفنگداران مخالف هستم .تکاوران کلاه سبز نیروهای ورزیده و دوره دیده ای هستند که همه آنها حتما دوره کلاه سبز را طی کرده اند و به قول خودشان به هر بدبختی کلاه سبز را گرفته اند. این دسته از تکاوران که در پادگان آموزشی منجیل آموزش می بینن لزوما اس بی اس نیستن و تازه بعد از اینکه کلاه سبز را گرفتن کلی دوره های جورواجور وجود داره که می تونن بگذرونن و تا حدودی کار درست چون من این دورها در یکی پادگان ها نیروی زمینی دیدم برخی آموز شها فرق می کند .نیروهای عملیات ویژه یا SBS آندسته از تکاوران کلاه سبز هستن که دوره مخصوص عملیات ویژه دریایی را گذرانده اند (عملیات در هوا، سطح آب و زیر آب). این دوره قبل از انقلاب در انگلستان برگزار میشد و تکاوران همراه نیروهای SBS انگلیسی آموزش می دیدن لذا به این اسم شناخته شدن. بعد از انقلاب هم به همت پیشکسوتان آموزش دیده در خارج از کشور همانند مرحوم الفتی و باقی عزیزان و همکارانشون این دوره در پادگان منجیل برگزار شد.
از یک گروهبان وظیفه جزء لشگر ... زرهی بپرسی میدونه که نوهد مخفف نیروهای ویژه هوابرد هست نه no head یا بی کله!تیپ 55 هوابرد تنها یک پله از یک تیپ پیاده بالاتر بوده و چابک و نیرومند است اما جزو نیروهای اسپشیال محسوب نمی شود.لشگر های 23 و 58 تکاور هم تا حدودی مثل تیپ 55 هستند و بیشتر یک یگان سرباز محور هستند که سطحشون خیلی بالا نیست (به جز برخی نیروهای پایور) ولی از لشگرهای پیاده نیرومندترن.اما تیپ 65 به جرات نیرومند ترین یگان زمینی در کشوره.این یگان ماموریت هایی در خارج و داخل - بعد از جنگ - انجام داده که افشای حتی یکی از آن ها ممکنه برای خیلی ها گرون تموم بشه.راهبردش هم ضعیف و قدیمی نشان دادن تجهیزات و آموزش هاش هست تا ما فکر کنیم خیلی هم شاخ نیستن (بر عکس یگان های صابرین سپاه).تکاورهای نداجا هم آموزش های خیلی خوبی میبینن که برخیشون اختصاصیه و پس از نوهد این تکاوران - خصوصا تیپ عملیات ویژه بندرعباس - قرار دارند.
درباره تکاوران نیروی زمینی اما همین قدر می دونم که :یک عده نیروهای پیاده معمولی دوره دیده هستند که عمدتا در مرکز آموزش پیاده (دانشکده پیاده) شیراز یا در یگانهای دیگه آموزشهای اولیه پیاده رو طی می کنن. البته می تونن دوره های تخصصی تر پیاده مثل تکاوری یا پیاده کوهستان رو هم بگذرونن. افسر و درجه دار و حتی سربار دارد .یک عده تکاوران نزاجا هستن که با کلاه کج خاکی رنگ شناخته می شوند، که دوره های مختلف تکاوری و زندگی در شرایط سخت از جمله کویر و کوهستان و غیره رو می بینن و بسیار ورزیده تر نیروهای معمولی هستن و بهتر از اونها میتونن با سلاحهای مختلف کار کنن. مثل نیروهای تیپ 45 تکاور مستقر در اندیمشک (دوستانی که راهیان نور تشریف برده اند احتمالا برنامه رزم شبانه این عزیزان رو در پادگان میشداغ دیده اند.) یا نیروهای لشکر 58 ذوالفقار مستقر در شاهرود یا عمده افراد لشکر 23 تکاور مستقر در پادگان پرندک تهرانگروه دیگه عده ای از همین تکاوران هستن که دوره های مختلف چتربازی رو طی می کنند و بعنوان نیروهای هوابرد شناخته میشن و عمدتا در تیپ 55 هوابرد شیراز مستقرند.و در نهایت هم نیروهای نوهد که کلاه سبز و چترباز هستن و آموزشهای بسیار متنوع و ویژه ای می بینن از حافظت شخصیتها و رهایی گروگان گرفته تا عملیات در شرایط و مکانهای گوناگون. در ضمن با هر نوع سلاحی هم که موجود باشه بلدن کار کنن.
غذا در نظامی گری و دوره ها علمیات ویژ ه و معمولی
نیروهای نظامی ! قبل از هر توضیحی دوستان حتما" عنایت دارن که توی هر کشوری بنا به ذائقه و فرهنگ اون کشور غذاهای مختلفی با استفاده از مواد متنوع و با روش های گوناگونی درست می شه ! بنابراین حداقل توی این یه قلم ما خودمون باید بریم دنبال بومی سازی تجهیزات مورد نیاز در نیروهای نظامی مون !بذارین یه کم ساده تر بگم :توی هر کشوری ازکره زمین ،مردم ذائقه - آداب ورسوم و غداهای مخصوص به خودشون رو در پخت وپز دارن که نیروهای مسلح اون کشور هم چون جزو مردم اون کشور هستن همون اداب و روش ها رو در پخت وپز به کار می برن که شاید بعضی هاشون جالب باشه یا از لحاظ من وشما چندش اور باشه ولی خب ....... (نباید مسخره کرد ) ! در هر صورت ما هم باید دنبال روش های پخت وپز مناسب با فرهنگ خودمون برای استفاده در نیروهای نظامی مون باشیم !
تو ايران هم تو اين بخش كارهايی انجام شده ، مثلا اينكه تو مناطق زرد ( شمال غرب وجنوب شرق كشور ) برای نيروها ی عملياتی از جيره بندی صحيح و استاندارد در پلاستيك ها ی چند لايه و استاندارد با رعايت نكات زير1- مبارزان چه چيز هايی رو دوست دارن ، 2-ميزان كالری مورد نياز در آن منطقه خاص با حداكثر تنوع در محصولات ،3- روی هر بسته ميزان كالری مورد نياز و داده شده در هر وعده صبح ، ناهار ، عصرانه و شام و محصولات در نظر گرفته شده چاپ شده است ،4- ميزان اب مورد نياز و ........... .
خورد وخوراک رزمنده های ما در زمان جنگ عجب قصه درازی داشته :من شنیدم یکی از دغدغه های بزرگ فرماندهان مون در زمان جنگ همین خورد وخوراک رزمنده ها ( به خصوص در زمان عملیات ) بوده ! مثلا" یه عملیاتی که صورت می گرفته حداقل 20 - 30 روز طول می کشیده حالا خودتون حساب کنین این 20 - 30 روز که نمی شده همه ش شکم اون بنده خدا ها رو به کنسروی جات می بستن( بابا شکم بوده - کیسه که نبوده هر چی می خواستن بریزن توش) ! حالا مشکلات خورد وخوراک رزمنده ها چی بوده :1- اولا" [color=red]غذا به دست رزمنده برسه[/color] ( خیلی مواقع ماشین حمل غذا تو راه می ترکیده و خلاصه مسئول تدارکات بعد از کلی بی سیم به این ور و اون ور تو خط داد می زده همه بساط نون خشکه رو علم کنین که ماشین غذا.... )2- حالا [color=red]اگر هم غذا می رسیده باید سالم می بوده[/color] ( مثلا" یکی می گفت خیلی مواقع منطقه شیمیایی می شد ، ماشین اگه دم خط هم بود برمی گشت غذا رو می ریخت دور )3- با این که رزمنده ها در حال عملیات بودن و یه چیزی می خواستن بخورن که جون بگیرن ( خلاصه اصلا" تو فکر کیفیت و ... این چیزا نبودن ) اما بعضی این غذا ها رو اگه می خوردن باید مدام می رفتن ...... ( گلاب به روتون ) ! [color=red]خلاصه نخوردن بعضی غذاها بهتر از خوردن شون بوده[/color]4- ....بغیه اش رو اون دوستایی که دستی براتش داشتن ( جنای ارمانی ) یا اون دوستای دیگه که یه چیزایی شنیدن بگن ....خلاصه سر دوستان رو در نیارم که اون موقع ما تجهیزات درست ودرمون بسته بندی و ....که نداشتیم پس به خاطر همین شاید بعضی هاشون شاید دست به گاز وپیک نیک می شدن ( احتمالا" در مواقعی غیر از زمان عملیات)
قبل عمليات ها غذاهاي همچين پر و پيمون ميدادند كه رزمنده ها قوت براي جنگدين داشته باشن به همين خاطر هم تا مدتي هر وقت بوي چلومرغ و جوجه و . . . به مشام ميرسيد بچه ها ميگفتند كه بوي عمليات داره مياد البته بعدش هم ميگفت كه بعد از مدتي براي اينكه ستون پنجمي ها رو مشخص كنند ناغافل چلو مرغ ميدادند و حواسشون رو جمع ميكردند ببينند كي . . .
بابا ما از دست این ستون پنجمی ها تو آشپزخونه ها هم در عذاب بودیم ...همین ستون پنجمی ها گاهی اوقات به عنوان آشپز و .... می رفتن جبهه و توی اشپزخانه مشغول به کار می شدن و خلاصه از همین طریق کلی اطلاعات واسه دشمن جمع می کردن ( مثلا" از روی تعداد غذایی که پخته می شده امار وارقام رد می کردن ) حتی توی یکی از عملیا ت های مهم ، یکی شون که تو اشپزخونه یکی از لشکرهای مهم نفوذ کرده بوده ( اون موقع هر لشکری واسه خودش آشپزخونه جدا داشته ) شب عملیات تو غذای کل لشکر یواشکی ( غذا اون شب خورش بوده ) ریکا می ریزه و خلاصه اون لشکر ... عملیات ....بی عملیات .
آشپزخانه های نظامی به 2 دسته 1- صنعتی 2- موبایل (سیار ) تقسیم می شن که هر کشوری بنا به ذائقه (غذایی) همون کشور طرحهای مختلفی رو در این زمینه ارائه کرده !پس با اجازه دوستان ما فعلا" بحث آشپزخانه های صنعتی رو مسکوت می ذاریم و این بحث نمونه های موبایل (سیار) رو ادامه میدیم.
یکی از برنامه های که نیروهای مسلح ایران به دنبال آن است برنامه ای با عنوان "افزایش برد توپخانه" می باشد متخصصان نظامی ایران بینی می کند در یک برنامه بلند مدت بتواند با دقت بالایی اهداف را در 100 کیلومتری و بعد از آن در 500 و1000 کیلومتر با کمک سامانه های توپخانه ای برد بلند منهدم کند. علاوه بر برد، افزایش سرعت پرتابه های سامانه های توپخانه ای نیز در دستور کار قرار دارد. به عنوان نمونه ساخت یک سامانه ی توپخانه ای متحرک مجهز به ریل گان با برد 160 کیلومتری که با کمک نیروی الکترومغناطیس پرتابه ها را با سرعت هایپرسونیک به سمت اهداف شلیک می کنند بسیار کشنده و مهلک خواهد بود. ویژگی دیگری که در نسل جدید سامانه های توپخانه ای مورد نظر ا نیروهای مسلح ایران است علاوه بر هماهنگی این سامانه ها با دیده بان های سنتی مانند نیروهای پیاده نظام و یا وسایل نقلیه رزمی زمینی، توانایی هماهنگی با هواپیماهای بدون سرنشین و سرنشین دار مانند جنگنده اف -35 است. در مناطقی نبرد که اطلاعات از موقعیت نیروهای دشمن در دسترس نیست نیروی هوایی اطاعت حیاتی را در اختیار نیروهای توپخانه ای قرار دهد تا به شکل هدفمند نیروهای متحرک و یا ثابت دشمن بوسیله سامانه های توپخانه ای از میان برداشته شوند.
بخشی از دیده بان های نسل بعدی توپخانه های برد بلند نیروهای مسلح ایران هواگردهای سرنشین دار و بدون سرنشین تشکیل میدهند.
توسعه سامانه های توپخانه ای برد بلند موجب می شود عملکرد سیستم های توپخانه ای با حداکثر بازدهی خود در میدان نبرد عمل نماییند در نسل جدید سامانه های توپخانه ای مولفه های مانند برد، نرخ آتش، کشندگی، دقت و بقاپذیری افزایش خواهند یافت و اثر گذاری بیشتری در میدان نبرد خواهند داشت. در حقیقت در برنامه تهاجم آینده ارتش آمریکا موشک های هایپرسونیک به علت گران بودنشان فقط برای هدف قرار دادن اهداف استراتژیک دشمن مورد استفاده قرار می گیرند در نتیجه از آنها برای حمله به عمق دفاعی دشمن و مراکز فرماندهی و کنترل استفاده خواهد شد. در حالی که تسلیحاتی مانند توپخانه های برد بلند می توانند با هزینه کمتر اهداف مختلف دیگر مانند پرتابگر های موشک های بالستیک و کروز را نابود کنند . از طرف دیگر سامانه های توپخانه برد بلند با ازبین بردن سامانه های پدافندی مسیر را برای حملات هوایی و موشک های کروز را باز می کنند . برد بیشتر، تحرک بالاتر و هزینه پایین تر برای هر شلیک سامانه های توپخانه ای برد بلند را تبدیل به " سلاح تاکتیکی" نیروهای مسلح ایران خواهد کرد. سامانه ها توپخانه ای نسل فعلی در برد سامانه های توپخانه ای دشمن قرار دارند در نتیجه آنها بسیار اسیب پذیر هستند اما توپخانه های نسل جدید بدون قرار گرفتن در برد سامانه های توپخانه ای دشمن می توانند اهداف مختلف مانند سامانه های پدافند هوایی و سامانه های توپخانه ای، واحد های زرهی وپیاده نظام دشمن را با کمترین احتمالا خطر از میان بردارند. درکنار برد بالاتر، دقت زیاد نیز می تواند خسارت های زیادی به خطوط دشمن از جمله خطوط لجستیکی، تجهیزات ویژه، ضروری و پیشرفته دشمن وارد نمایید در نتیجه دشمن مجبور خواهد شد از برد سامانه های توپخانه ای فاصله بگیرد. درنتیجه این موقعیت به نیروهای خودی اجازه خواهد داد در پوشش این آتش پشتیبانی پیشروی نماییند. یکی از اولین تلاش های نیروهای مسلح ایران برای به کارگیری یک سامانه توپخانه ای مدرن پروژه بازمی گردد
سالهاست تانک در میدان جنگ زمینی یکه تازی میکند معتقدم این دوران به پایان رسیده است و دلایلم را برای این ادعا در اینجا مطرح می کنم
هواپیماهای توپدار و هلیکوپترها : قاتل لشکرهای زرهی
هواپیماهای بمب افکن : هواپیماهای بمب افکن مسلح به موشک و بمب بسیار مخرب خواهند بود
روباتها : با پیشرفت روباتها این امکان به وجود می آید که با یک خودروی کنترل از راه دور ارزان حامل مواد منفجره مثلا 100 کیلوگرم به یک تانک حمله کرد و آن را منهدم کرد می توان همین کار را با یک پهباد انتهاری انجام داد
پهبادهای حامل بمب : پهبادها می توانند بدون ترس از هدف قرار گرفتن به تانک نزدیک شده آن را نابود کنند مخصوصا با پیشرفت در تکنولوژی هدفگیری و بمبهای لیزری
خمپاره انداز : با آمدن انواع خمپاره انداز با گلوله های هوشمند و فیوزهای مختلف خمپاره انداز تهدیدی جدی برای تانک است حتی مدلهایی که توسط نفر حمل می شود
توپخانه و راکت انداز : مشکل بتواند به موقع در محل حاضر شود ولی در موقعیت مناسب بلای جان تانک است مخصوصا با گلوله های هوشمند
موشکها و راکتهای ضد تانک : انواع زیادی از مدلهای ضد تانک ساخته شده که مدل موشکی با برد بیشتر کارآمد تر است
مین ها و بمبهای کنار جاده ای : با پیشرفت الکترونیک حتی گروه های شبه نظامی نیز با این روش تلفات زیادی از زرهی می گیرند
توپهای ضد زره قابل حمل : این یکی توسط نفر قابل حمل است شاید زیاد بر روی زره تانک موثر نباشد اما می تواند به نقاط حساس مانند شنی آسیب بزند و تانک را ناکارآمد کند یا در صورت نفوذ در محل مهمات تانک باعث انفجار مهمات تانک شود هر چند بسیار سخت بشود تا این حد به تانکها نزدیک شد ولی در شرایط خاص امکان نزدیک شدن به تانک هست
ضعفهای تانک : نیاز به سوخت مهمات کم مشکل نقل وانتقال و ناتوانی در عبور از موانع سرعت کم
اگر اینطور فکر می کنید با توجه به حضور من در جنگ ایران و عراق و نبردها عملیات ویزه و مطالعه من ..خیلی خیلی زیاد تحت تاثیر فیلم های تخیلی ساخت آمریکا قرار گرفتین! چون هنوز نمی دونین که تانک ها در بخش زرهی یکی از موثر ترین و اصلی ترین گزینه هاست که حذف اون تا سالهای سال امکان پذیر نیست! هرچند در اکثر تاپیک ها جوابتون داده شده اما مثل اینکه دست بردار نیستید!
هواپیماهای توپدار و هلیکوپترها: خوپ! بذارید اول برای شما مشخص بکنم که همه ی اینها چقدر هزینه برداره! یعنی مسلح کردن و آماده به پرواز کردن هواپیما هایی که می تونن از ارتفاع بسیار زیاد شلیک کنند! خوپ این کار ضعف های بسیار زیادی داره، ممکنه پشتیبانی هوایی دشمن مانع از انجام این کار بشه، تحرک تانکها ممکنه مانع از آسیب دیدن اونها بشه و چندین دلیل دیگه که خیلی معقول نمیرسه این مورد برای تانکها خطر جدی و بلقوه محسوب بشه! برای بالگرد ها هم پشتیبانی زمینی، خودروی ضد هوایی زیادی برای این کار ساخته شده اند که میتونه به راحتی بالگرد های دشمن رو در ارتفاع های مختلف مورد هدف قرار بدن!
تحقیقات شخصی من بعداز اینکه درجه دار یکی سازمان وابسته ارتش بودم و بعداز بازنشستگی بعلت مجروحیت در ایلام و کردستان و نفت شهر که بازنشستن شدم .. برای من سوال بود در سال 1367 ما در حالت حمله بودیم و عراق در حالت دفاعی بود و واقعا عراقیها از ما ایرانی ها بخصوص بسیجان می ترسید چون می دانستند بسیجان چیزی برای باختن ندارنند به عضق پیروزی یا شهادت آ»دند و بخاطر همین برای من سوال بود چرا در آخر جنگ ایران یکدفعه در برابر عراق شکست خورد و بر ق آسا و بنظر ما بسیجان بوی خیانت داخلی می آمد ...
هواپیماهای بمب افکن: وقتی که فرماندهان نظامی دکترین و استراتژی نظامی رو تعریف می کنند، سعی می کنند تا از بهترین روش ها و در عین حال موثر ترینشون برای نابودی اهداف استفاده بکنند، هواپیمای بمب افکن چطور می خواد تانک رو هدف قرار بده؟ مگه زدن شهر یا پایگاه نظامی هست که در مقایس های بزرگ موجود باشه و بمب افکن ها هم با مشخص کرد هدف ها اون هارو بمباران بکنند؟!!!
روباتها: روباتها و همینطور پهپاد های انتحاری موثر هستند اما نه همیشه، در جنگ هانی دوم هم این روش اعمال شد اما نقاظ ضعفی هم داشت، بعدش 100 کیلوگرم TNT یا مواد منفجره مگه جعبه کبریته که بدون هیچ ردی بشه اونو به زیر یا کنار تانک رسوند بعد منفجر کرد؟ تانک های امروزی سیستم مدیریت میدان نبرد و همینطور سیستم کنترل اتش دارند ،تمامی اجزای موجود در صحنه ی نبرد رو توسط کامپیوتر آنالیز می کنند! کامپیورتر های قدرتمند! به طوری که شما همه ی محیط رو با ذکر کلیه جزیئات می تونید رصد بکنید!
پهبادهای حامل بمب: این مورد رو در بالا هم ذکر کردین، الان سامانه های پدافندی پیشرفته ای در دنیا ساخته شده که می تونه با تشخیص خطر به سرعت اونو از بین ببره! جنگ جهانی نیست که مدرن ترین تجهیزات بی سیم ها باشن!
با توجه به نفرت شما از تانک باید بگم که خیلی خیلی زیاد تحت تاثیر فیلم های تخیلی ساخت آمریکا قرار گرفتین! چون هنوز نمی دونین که تانک ها در بخش زرهی یکی از موثر ترین و اصلی ترین گزینه هاست که حذف اون تا سالهای سال امکان پذیر نیست! هرچند در اکثر تاپیک ها جوابتون داده شده اما مثل اینکه دست بردار نیستید!
هواپیماهای توپدار و هلیکوپترها: خوپ! بذارید اول برای شما مشخص بکنم که همه ی اینها چقدر هزینه برداره! یعنی مسلح کردن و آماده به پرواز کردن هواپیما هایی که می تونن از ارتفاع بسیار زیاد شلیک کنند! خوپ این کار ضعف های بسیار زیادی داره، ممکنه پشتیبانی هوایی دشمن مانع از انجام این کار بشه، تحرک تانکها ممکنه مانع از آسیب دیدن اونها بشه و چندین دلیل دیگه که خیلی معقول نمیرسه این مورد برای تانکها خطر جدی و بلقوه محسوب بشه! برای بالگرد ها هم پشتیبانی زمینی، خودروی ضد هوایی زیادی برای این کار ساخته شده اند که میتونه به راحتی بالگرد های دشمن رو در ارتفاع های مختلف مورد هدف قرار بدن!
هواپیماهای بمب افکن: وقتی که فرماندهان نظامی دکترین و استراتژی نظامی رو تعریف می کنند، سعی می کنند تا از بهترین روش ها و در عین حال موثر ترینشون برای نابودی اهداف استفاده بکنند، هواپیمای بمب افکن چطور می خواد تانک رو هدف قرار بده؟ مگه زدن شهر یا پایگاه نظامی هست که در مقایس های بزرگ موجود باشه و بمب افکن ها هم با مشخص کرد هدف ها اون هارو بمباران بکنند؟!!!
روباتها: روباتها و همینطور پهپاد های انتحاری موثر هستند اما نه همیشه، در جنگ هانی دوم هم این روش اعمال شد اما نقاظ ضعفی هم داشت، بعدش 100 کیلوگرم TNT یا مواد منفجره مگه جعبه کبریته که بدون هیچ ردی بشه اونو به زیر یا کنار تانک رسوند بعد منفجر کرد؟ تانک های امروزی سیستم مدیریت میدان نبرد و همینطور سیستم کنترل اتش دارند ،تمامی اجزای موجود در صحنه ی نبرد رو توسط کامپیوتر آنالیز می کنند! کامپیورتر های قدرتمند! به طوری که شما همه ی محیط رو با ذکر کلیه جزیئات می تونید رصد بکنید!
پهبادهای حامل بمب: این مورد رو در بالا هم ذکر کردین، الان سامانه های پدافندی پیشرفته ای در دنیا ساخته شده که می تونه با تشخیص خطر به سرعت اونو از بین ببره! جنگ جهانی نیست که مدرن ترین تجهیزات بی سیم ها باشن!
خمپاره انداز : خمپاره انداز ها زمانی دقیق میشن که اهداف شما ثابت باشه، زمانی که یه تانک در لحظه یه نقطه است و لحظه ی بعدی نقطه ی دیگه، چطوری می خواین اونهارو بدون ترس از دست رفتن اطلاعات محل قرارگیریتون مورد هدف قرار بدین؟ بعدش تانک های امروزی زره های سنگینی دارن که به سختی میشه اونها رو مورد اصابت قرار داد.
توپخانه و راکت انداز: سامانه های حفاظت فعال مستقر بر روی تانکها که روز به روز پیشرفته تر میشن خودشون جواب این قسمت شماست!
موشکها و راکتهای ضد تانک : مراجعه به یک خط بالاتر
مین ها و بمبهای کنار جاده ای: تانکها به تازگی زره های چند لایه، کامپوزیتی و همینطور قدرتمند تری روشون نصب میشن! وقتی که حفاظت زرهی بالاتر بره، مطمئنا باید این گزینه رو خیلی دقیق تر کرد! در غیر اینصورت تصمیم مسخره ای بیش نیست.
توپهای ضد زره قابل حمل : باز هم خودتون جواب خودتون رو دادین!
ضعفهای تانک : نیاز به سوخت (حتی اون پهپاد یا رباتی هم که نام بردین نیاز به منبع برای تحرک داره! با هوا کار نمی کنن که!) مهمات کم (پشتیبانی لجستیک در مرحله ی اول این مشکل رو حل می کنه! هرچند یه تانک خودش یه شهر نیست که انبار های تسلیحاتی مملو گلوله توپ درش موجود باشه! می تونه بر اساس ظرفیتش با خودش گلوله حمل کنه) مشکل نقل وانتقال و ناتوانی در عبور از موانع مشکل نقل وانتقال و ناتوانی در عبور(من هنوز تا اینجا نفهمیدم درک شما از تانک چی هست!!!!) سرعت کم (متاسفانه تانک هارو با ماشین های بوگاتی اشتباه گرفتین
من 1375 تو لشگر زرهی تانک بودم. از درجه دارانی که زمان جنگ خدمت کردن و سالهای آخر خدمتشون رو سپری میکردن در مورد قابلیتهای تانک سوال میکردم همه میگفتن تانک موقع حرکت و رزم هیچ چیزی جلودارش نیست مگر اینکه مدتی در دید و تیر رس دشمن ثابت وایسه یا اینکه پشتیبانی هوایی نداشته باشه که در این صورت شکار هلیکوپترها و هواپیماهای دشمن میشه.یعنی حمله یک یگان زرهی آموزش دیده و نترس که از پشتیبانی هوایی برخوردار باشه قطعا هر خطی رو خواهد شکست. جنگ اول و دوم خلیج فارس و رجوع به خاطرات در گوشی شکستهایی که در زمان جنک بر اثر تک نیروهای زرهی عراقی داشتیم و معمولا کمتر کسی از شکست ها تعریف میکنه شاهد این مدعاست
حمل 40 تا 50 گلوله با تنوع و کاربردهای مختلف
شعاع عملیاتی 400 تا 500 کیلومتر
حفاظت عالی
سیستمهای مخابراتی قوی
قابلیت حرکت و شلیک
پشتیبانی نزدیک و دور از نیروهای پیاده
آتش مستقیم سریع دقیق و مهیب (تا شلیک نکنی نمیفهمی)
بالا بردن روحیه نیروهای خودی و ایجاد تزلزل و ترس در روحیه دشمن و و و ....
از مزایا و امتیازات تانک هستند که کارشناسهای نظامی (وسواسی و حسابگر) تمام ارتشهای جهان رو به طراحی و سرمایه گذاری و ارتقاع این واجب جبهه های جنگ واداشته
البته اگر بجا و به موقع ازش استفاده بشه
بعدا که بزرگتر شدیم و مطالعه کردیم ... دیدیم خزانه و پول تمام شده بود و امام هم حاضر به ضلح نبود ...اطر یرفی آمریکا مستقیم وارد جنگ با ایران در خلج فارس شده بود و شوروی و آمریکا و عربها دولت و ارتش عراق تجهیز کردند و یک مقدار هم متاسفانه سیاسیون نخست وزیر و دولتها روحیه خودشان باخنه بودند و نمی توانستند مثل ما بسیجان با نان و آب سر کنند .
عراق در سال ۶۷ و بر مبنای توافق آمریکا و شوروی به قدری تقویت شد که توانست پس از ۵ سال و نیم از لاک دفاعی خارج شود و با اجرای عملیاتهای شیمیایی و تهاجمهای گسترده، مناطق تصرفشده (فاو، شلمچه و جزایر مجنون) را بازپس گیرد.
38 روز پس از حمله ارتش عراق به فاو و بازپسگیری این منطقه، سرانجام در ساعت 8 صبح روز چهارم خرداد 1367 عراق به منطقه شلمچه حمله کرد و مناطقی را که ایران در عملیات کربلای 5 به دست آورد، بازپس گرفت.
عراقیها پس از حمله به فاو، در زمانی کمتر از 48 ساعت نقل و انتقال از منطقه فاو را با هدف آمادگی برای عملیات بعدی، آغاز کردند. چند روز پیش از آغاز تهاجم دشمن، فعالیتهای دشمن در این منطقه به نحو آشکاری افزایش پیدا کرد.
همزمان در منطقه امالرصاص نیز دشمن به جمعآوری موانع شامل خورشیدی و سیمهای خاردار حاشیه ساحل اروند اقدام کرد. واحد ترابری لشکر گارد جمهوری نیز نفرات، تجهیزات، سلاحهای ضدهوایی و مهمات را از منطقه هور، فاو و مناطق غرب به منطقه شرق بصره انتقال داد.
برابر گزارشهای شنود رادیویی، نیروهای دشمن از اول خرداد 1367 (پیش از شروع عملیات) فرکانسهای بیسیمهای خود را در منطقه آزمایش میکردهاند.
دشمن، تهاجم به شلمچه را با سه سپاه سوم، هفتم و گارد آغاز کرد. برابر تحلیل محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه در آن هنگام، در حالی که نیروهای خودی از زمان و مکان تهاجم دشمن آگاه بودند، ولی شلمچه تنها در مدت هشت ساعت سقوط کرد.
نیروها به ظاهر آمادهتر بودند، غافلگیری هم وجود نداشت و خطوط دفاعی نیز تقویت شده بودند. البته نیروی احتیاط کمی در اختیار بود. اما سقوط شلمچه در مدت زمان کوتاهی نشان داد که عراق به برتری دست پیدا کرده و دلیل آن تغییر تاکتیک در تهاجم است.
ارتش عراق پس از آزادسازی خرمشهر و با عقبنشینی از برخی مناطق مرزی (به غیر از ارتفاعات و مناطق مهم و استراتژیک) در لاک دفاعی فرو رفت و به تقویت خطوط پدافندی خود پرداخت.
البته عراق در پایان سال 64 و با هدف به حاشیه بردن پیروزی ایران در عملیات والفجر هشت، سیاست دفاع متحرک را در پیش گرفت که این سیاست چند ماهی دوام نیاورد و با اجرای عملیاتهای موفق آفندی توسط نیروهای ایرانی و بازپسگیری مناطقی که عراق در راستای این سیاست به اشغال خود درآورده بود، مجبور به بازگشت به مواضع پدافندی شد.
اما از سال 66 و پس از اجرای عملیاتهای کربلای 5 و 8 و با تغییر استراتژی ایران مبنی بر انتقال جبهه از جنوب به شمالغرب و عدم اجرای عملیات بزرگ در زمستان سال 66 در جبهه جنوب، عراق فرصت کافی پیدا کرد تا به تقویت توان نظامی خود بپردازد.
صدام پس از پذیرش قطعنامه مجدد به حملات خود ادامه داد و این بار با شدت بیشتری از مرزهای غربی و جنوبی به تجاوز خود ادامه داد که با حضور مجدد مردم در جبهههای نبرد و اجرای عملیاتهایی همچون دفاع سراسری، عراقیها مجبور به عقبنشینی از مناطق اشغالی شدند.
قوی شدن عراق با پشتیبانی نظامی و مالی آمریکا، شوروی و کشورهای عربی و غربی، موجب شد تا ارتش متجاوز عراق پس از پنج سال و نیم از لاک دفاعی بیرون بیاید و سیاست تهاجمی را اتخاذ کند. عراق در این راستا ابتدا اقدام به بازپسگیری مناطقی کرد که ایران در عملیاتهای والفجر هشت، کربلای پنج و خیبر توانسته بود به دست بیاورد.
عراق ابتدا به فاو حمله کرد، سپس شلمچه را از دست نیروهای ایرانی خارج کرد. در ادامه به جزایر جنوبی و شمالی حمله کرد و این دو جزیره را پس از سال 62، دوباره در اختیار گرفت. عراق پس از آزادسازی مناطق جنوبی به جبهه شمالی رفت و مناطقی را که ایران در عملیاتهای جبهه شمالغرب به تصرف درآورده بود، بازپس گرفت.
صدام پس از اینکه مناطق خود را از نیروهای ایرانی بازپس گرفت، بار دیگر به مرزهای ایران تجاوز کرد و در نخستین گام زبیدات و دهلران را به اشغال خود درآورد. چند روز پس از این حمله، قطعنامه 598 توسط ایران پذیرفته شد؛ اما صدام پس از پذیرش قطعنامه مجدد به حملات خود ادامه داد و این بار با شدت بیشتری از مرزهای غربی و جنوبی به تجاوز خود ادامه داد که با حضور مجدد مردم در جبهههای نبرد و اجرای عملیاتهایی همچون دفاع سراسری، عراقیها مجبور به عقبنشینی از مناطق اشغالی شدند.
ارتش عراق از اوایل سال 67 راهبرد فقط دفاع را که نیروهای خود را پشت سنگرهای مستحکم نگاه میداشت، کنار گذاشت و سعی کرد با اتخاذ راهبرد تهاجمی ابتکار عمل را به دست گیرد.
در سال 66 روند افزایش توان رزمی عراق با گسترش سازمان و خرید و تولید تجهیزات نظامی آغاز شد. بسیاری از یگانهای عراق در دو عملیات کربلای 5 و 8 آسیبهای فراوانی متحمل شده بودند. از این رو بازسازی یگانها با فراخوانهای مجدد عمومی و نیروهای شهربانی به همراه عفو عمومی زندانیان و فراریها آغاز شد. عراق در مدت زمان کوتاهی توانست با فراغت کامل بازسازی، آموزش و تجدید سازمان ارتش عراق را دنبال کند.
پیش از این، ارتش عراق هر سال تنها یک نوبت فراخوان داشت، اما با تشدید روند تحولات جنگ و کاستیهای موجود در سازمان رزم عراق، فراخوان در سال 66 به 3 نوبت افزایش پیدا کرد.
ایران که در زمستان هر سال عملیات بزرگی در جبهه جنوب اجرا میکرد، در سال 66 و در پی تغییر راهبرد از جنوب به شمالغرب، عملیات بزرگی در جبهه جنوب اجرا نکرد. البته برخی حملات هوایی عراقی به زیرساختهای اقتصاد ایران، کاهش تولید نفت و عدم جذب نیروی کافی را هم از دلایل اجرا نشدن یک عملیات بزرگ در جبهه جنوب برشمردهاند. عملیات والفجر 10 نیز که در جبهه شمالغرب اجرا شد، نیروهای دشمن را آنگونه که انتظار بود، درگیر نکرد و نتایج آن، انتظارات موجود را برآورده نکرد.
افزایش توان تسلیحاتی عراق در سال پایانی جنگ به گونهای بود که از آن به عنوان «انقلاب در تاسیسات و نهاد نظامی عراق» یاد میشود. عراق در این سال از شوروی، آمریکا، فرانسه و آلمان تجهیزات و تکنولوژیهای پیشرفته خریداری کرد. کشورهای عربی نیز منابع مالی عراق را برای خرید تسلیحات تامین کردند.
در نتیجه عراق فرصت کافی برای توسعه سازمان رزم خود پیدا کرد و در نیمه دوم سال 66 عراق تنها در منطقه جنوب، از فاو تا چنگوله 435 گردان نیروی پیاده، زرهی و مکانیزه در اختیار داشت که 130 گردان آن در احتیاط و 305 گردان درگیر بودند، در حالی که مجموع نیروهای ایران در این منطقه کمتر از 100 گردان و حدود 80 گردان بود.
همچنین عراق در سال پایانی جنگ و با تغییر استراتژی ایران از جنوب به شمالغرب فرصت لازم را به دست آورد تا برای ایجاد استحکام در ردههای پدافندی خود، دست به احداث سنگرهای جدید و ترمیم سنگرهای قدیمی بزند. فعالیت مهندسی دشمن در سال 66 در منطقه جنوب (شلمچه، شبهجزیره فاو، هور و شرق عماره – غرب فکه) از بیشترین حجم برخوردار بود.
افزایش توان تسلیحاتی عراق در سال پایانی جنگ نیز به گونهای بود که از آن به عنوان «انقلاب در تاسیسات و نهاد نظامی عراق» یاد میشود. عراق در این سال از شوروی، آمریکا، فرانسه و آلمان تجهیزات و تکنولوژیهای پیشرفته خریداری کرد. کشورهای عربی نیز منابع مالی عراق را برای خرید تسلیحات تامین کردند.
شوروی علاوه بر ارسال سلاح به عراق، با ارزیابی از ضعفهای ساختاری ارتش آن کشور در وضعیت دفاع و حمله، در توسعه نیروهای مسلح عراق و طرحریزی استراتژی تهاجمی این کشور نیز نقش فعال و محوری داشت. کمکهای شوروی تا اندازهای تاثیرات سرنوشتساز بر روند تحولات جنگ داشت.
آمریکا نیز با سازماندهی فشار دیپلماتیک به ایران از جمله با تصویب قطعنامه 598، همزمان با حضور نظامی گسترده در منطقه خلیجفارس، حفاظت از نفتکشهای کویت را برعهده گرفت. بدین وسیله، آمریکا فرصت و امکان مناسب را برای حملات ویرانکننده عراق به پایانههای نفت ایران و مراکز صنعتی و اقتصادی ایران فراهم کرد. همچنین سازمان سیا در سال پایانی جنگ اطلاعات فوقالعاده محرمانهای از مراکز استراتژیک ایران در اختیار عراق قرار داد.
آمریکا فرصت و امکان مناسب را برای حملات ویرانکننده عراق به پایانههای نفت ایران و مراکز صنعتی و اقتصادی ایران فراهم کرد. همچنین سازمان سیا در سال پایانی جنگ اطلاعات فوقالعاده محرمانهای از مراکز استراتژیک ایران در اختیار عراق قرار داد.
آمریکاییها همچنین علاوه بر فروش سلاح به عراق، در بسیاری از زمینهها تسهیلات لازم را برای تامین نیازمندیهای تسلیحاتی عراق فراهم کردند.
عراق علاوه بر خرید تسلیحات و تجهیزات نظامی از کشورهای غربی و شوروی، اقدام به تولید تسلیحات جدید نیز کرد. مهمترین آنها دستیابی عراق به موشکهای زمین به زمین با برد 600 کیلومتر بود. رئیس گروه تحقیقات موشکی عراق در مرداد ماه 66 در نامهای به صدام از آزمایش موفق پرتاب موشک «الحسین» با برد 600 کیلومتر خبر داد. این اتفاق یک تحول اساسی در صنایع موشکی عراق و آغاز شکلگیری مرحله جدیدی از حمله موشکی عراق به شهرها و مراکز غیرنظامی بود. عراقیها در ادامه موفق به تولید موشک «العباس» با برد 860 کیلومتر هم شدند.
عراق پس از افزایش خریدها و تولیدهای تسلیحاتی و کمکهای کشورهای غربی، عربی و شوروی، اقدام به تغییر استراتژی از پدافند به تهاجم کرد.
بعداز قبول قطعنامه 598 ارتش عراق دوباره مثل سک هار به ایران حمله کرد .. در هر حال حتی با خالی شدن خزانه ملی و مهمات
فرماندهان نیروهیا مسلح باید به عراق حمله نشان می دادند .. وقتی ارتش عراق و ارتش مجاهدین خلق بدستور ددولت عراق به ایران حمله کرد و نیروها مسلح ایران به خاک عراق حمله نکرد این زخم هنوز در قلب تمام مردم ایران و رزمندگان مانده که بعد از حمله ارتش عراق و ارتش مجاهدین خلق ما باید بخاک عراق حمله می کردیم
گپی خودمانی با شهدا توسط امساعیل و مهدی جانباز و ایثارگر 13 و 14 ساله هشت سال دفاع مقدس
سلام گمنام؛ سلام شهید؛ سلام برادر؛ سلام سفر کرده ...
فکر کنم اول باید شما را از حال و هوای خودمان و چیزهایی که به رسم امانت به ما سپردید و رفتید باخبر کنم؛ هر چند شما خود گواه تر از ما هستید!
اینجا خبری نیست جز این که همه سال هاست می دانند که شرمنده شما هستند و هر روز به این شرمندگی افزوده می شود؛ به جای این که کاری کنند تا از این شرمندگی کاسته شود.
اینجا خبری نیست جز این که برخی اوقات اگر مشکلات زندگی اجازه دهد سری به مزار شهدا زده و یا اگر فرصت پیدا کنیم برای اوقات فراغت به مناطق عملیاتی نیز سرکی می کشیم.
این جا خبری نیست جز این که دائم فکر می کنم شما کم معرفتی کردید و ما را تنها گذاشتید؛ و یا این که ما بی معرفتی می کنیم و سراغی از شما نمی گیریم.
اینجا آنقدر ما را جامعه کنار زدند یا خودمان کنار کشیدیم که نسل جدید ما را تنها با هفته دفاع مقدس،هفته بسیج و یا سهمیه رزمندگان و تسهیلات اختصاص یافته و نیافته می شناسند.
اینجا بر خلاف وصیت پیر مرادمان که سفارش کرد نگذارید مجاهدان عرصه ایثار در پیچ و خم دنیا و زندگی گرفتار شوند خیلی سریع و خارج از باور به بهانه های مختلف به فراموشی سپرده شدند.
این جا خبری نیست جز این که دروغ و غیبت و دزدی و چیزای دیگه خیلی عادی شده و با راحتی حق آدما پایمال میشه.
اینجا خبری نیست الا اینکه برخی با نام شما پلکان ترقی برای خویش درست کرده اند غافل از اینکه شما از تواضع و فروتنی به مقام رفیع شهادت دست یافتید ؛مقامی که تنها خدا از عظمت آن آگاه است.
این جا خبری نیست جز این که هر روز خبری از گرفتاری این مجاهدان در مشکلات زندگی و عدم توجه مسولین می شنویم اما به محض پیوستن به قافله شهدا مراسم های آنچنانی می گیرند که هزینه آن می توانست مشکلات آنها را در هنگام زنده بودن حل نماید.
اینجا خبری نیست مگر اینکه در روزگاری که امام شهیدان جنگ را مسئله اصلی می شمرد اما برخی مسئولین در دانشگاه،حوزه و اجرایی کشور سنگ اندازی را به تمام کمال رسانده و مانع حضور آنان در دفاع مقدس می شدند و چه بگویم که امروز آنها مدعیانی شده اند که ما بودیم که دفاع مقدس را به پیش بردیم ؛یادم نمی رود که تعویق ترم و امتحانات دانشجویان،شهریه و حقوق برخی از رزمندگان با تلاش همین آقایان دچار مشکل شد.
این جا خبری نیست جز این که مادران شهدا در حسرت یاد و هدف شهدا غصه می خورند و می گویند قرارمان این نبود .
اینجا خبری نیست جز اینکه با زبان طعنه و کنایه ایثارگران دفاع مقدس را به بهانه های مختلف آزار دهیم.
این جا خبری نیست جز این که ما هر روز داریم به زخم و تاول های جانبازهای شیمیایی نمک می زنیم!
این جا خبری نیست جز اینکه آلام و دردهای آزادگان فراموشمان شده و تنها به امتیازات آنان اشاره می کنیم.
این جا خبری نیست جز این که دارد یادمان می رود مزار شهید دقایقی کجاست! دارد فراموشمان می شود وصیت شهید دانایی،دهدار و شهید ستونه و همه شهدا چه بود؟!
اسم هایشان اگر سرکوچه و خیابان های شهر نبود و برای آدرس پستی نیازی به عنوان کردن نام خیابان ها و کوچه ها و بزرگراه ها نداشتیم، شاید نام آن عزیزان از خاطرمان می رفت! دارد از خاطرمان می رود چرا بعضی ها می خواستند موقع عملیات نوشته سربندشون یا زهرا باشد.
شهدا میراث شما را در کنگره ها ،همایشها،سمپوزیوم ها،خاطره گویی ، ذکر احساسات و مصیبت و در یک کلام غلیان احساسات زودگذر خلاصه کرده اند و هر چه می گوییم شهدا کار بزرگشان شکستن نفس خویش و آفرینش بزرگترین حادثه دو قرن اخیر می باشد صدای ما در این وادی به جایی نمی رسد.
این جا خبری نیست جز این که ..........!!!
اگر بخواهم بنویسم حالا حالاها باید بنویسم ولی چه کنم که دیگر طاقت یان کردن ندارم. خیلی دلم می خواست حرفهایم شاد و روحیه بخش باشد. خیلی دلم می خواست به شما بگویم که امانت هایی که به ما سپردید صحیح و سالم هستند ولی چه کنم که نه خیلی اهل دروغ گفتن هستم و نه می شود به شهدا دروغ گفت. ولی ای کاش...
نمی دونم اگه الان بودید و این وضعیت را می دیدید چیکار می کردید!
نمی دونم اگه الان هم بودید برای دفاع می رفتید یا نه!آخه یادمه که زمان جنگ مرخصی ها را نیمه تمام می گذاشتید و سریع به جبهه بر میگشتید و از شهر به عنوان قفس و مکان آلوده به گناه یاد می کردید.
نمی دونم آیا این همه گریه کردن و به سر و صورت زدن به خاطر شما خوبه یا باید بیشتر...؟!!
نمی دونم باید چیکار کنم؟!! بعضی وقتها اونقدر دلم از دنیا می گیره و از کار آدما غمگین میشم که میام سر مزارتون و باهاتون درد دل می کنم؟ این همه تظاهر و بدی حالمو بد می کنه...
نمی دانم برخی اوقات برای ذکر خاطرات شما دعوت می کنند ولی آنها می خواهند از خصایصی ذکر کنم که شما را دست نیافتنی می کنند ؛اما شما و ما به طور عادی روزها و شبها زیستیم ،آموزش دیدیم و جنگیدیم و خدا نظر کرده ها را گلچین نمود و ما ماندیم برای دیدن این روزهای سخت.
راستی هر درخواست و درددلی جوابی دارد در جواب دردل و دلتنگی رزمندگان غریب ابزار دفاع در مقابل این شرایط سخت را هم نیاز دارد. این جا هوایش خیلی آلوده است؛ نسل نو سرگردان و درگیر سوالات و شبهات فراوان.
بزرگترین سلاح در زمانه امروز آگاهی است و منطق و صلابت و پرهیز از افراط و تفریط که آنهم به دعای خاصانه شما نیاز است که در قنوت های شبانه و ذکر مستمر در حالات مختلف سبب رسیدن شما به وصال و جاماندن ما از قافله عشق شد.
چرا دفاع ما، مقدس است؟ بقلم بسیجی هشت سال دفاع مقدس و درجه دار بازنشسته ارتش اسماعیل اسدی دارستانی
جنگ با همه زشتیهایی که دارد و نفرت و خشم انسانیت را برمیانگیزد، گاهی زیباست و در درون خود وقایعی دارد که جمالش را افزون میکند. جنگ مقدس نیست، اما دفاع در مقابل ظالم مقدس است.
جنگ نکبت است اما دفاع نعمت است.
جنگ بدبختی است، اما برای ملتی که پایداری میخواهد دفاع خوشبختی است.
جنگ سیاهی است، اما دفاع روشنایی و نور است.
جنگ تباهی است، اما دفاع از آرمانها فلاح و رستگاری است.
جنگ مرکب مرگ است، اما دفاع از ارزشها سفینه نجات است.
جنگ بیخانمانی است، اما دفاع ایمان به خانه و کاشانه است.
جنگ نفرت است، اما دفاع محبت و همدلی است.
جنگ تلخ است، اما دفاع شیرین است.
جنگ ذلت است، اما دفاع عزت و سربلندی است.
جنگ نامردی نامردان است، اما دفاع جوانمردی مردان است.
جنگ فتنه است، اما دفاع رفع فتنه است.
جنگ خرابی و ویرانی است، اما دفاع الفبای آبادانی است.
جنگ وسیله زورگویی مستکبران است اما دفاع تنها راه رهایی مستضعفان است.
جنگ ابهت طاغوتیان است اما دفاع شکستن ابهت آنان است.
جنگ ضدانسانیت است اما دفاع عین انسانیت است.
جنگ خصلت حیوانی است اما دفاع ارزش انسانی است.
جنگ روایت وحشیگری است اما دفاع روایت انسانیت است.
جنگ مظلومکشی است، اما دفاع تحقیر ظالم است.
جنگ توجیه ندارد، اما دفاع توجیهپذیر است.
جنگ ناحق است، اما دفاع حق است.
جنگ شقاوت است، اما دفاع سعادت است.
جنگ وحشیانه است، اما دفاع منصفانه است.
جنگ انسانیت را به مسلخ میبرد، اما دفاع انسانیت را معنا میدهد.
جنگ شرارت است، اما دفاع دفع شرارت است.
جنگ حیله و نیرنگ است، اما دفاع صداقت و صفاست.
جنگ حربه نانجیبان است، اما دفاع روش نجبا است.
جنگ چهرهاش زشت است، اما دفاع زیبا و دلرباست.
جنگ برآمده از نفس است، اما دفاع برآمده از وجدان است.
جنگ ناقوس شوم است، اما دفاع نوای جان است.
جنگ ظالمانه است، اما دفاع عادلانه است.
جنگ فاقد دلیل است، اما دفاع هزاران دلیل دارد.
جنگ، جنگ را به دنبال دارد، اما دفاع دنبالهاش صلح است.
جنگ تجاوز است، اما دفاع دفع تجاوز است.
جنگ شر است، اما دفاع خیر است.
جنگ حریمشکنی است، اما دفاع حفظ حریم است.
جنگ گمراهی است، اما دفاع هدایت است.
جنگ یعنی کشتن، اما دفاع یعنی حیات.
جنگ حکم نفس است، اما دفاع حکم عقل است.
جنگ شرافت ندارد، اما دفاع عین شرافت است.
جنگ توطئه است، اما دفاع بیداری در برابر آن است.
جنگ حکم طاغوت است، اما دفاع حکم خداست.
جنگ هوی و هوس است، اما دفاع تکلیف و وظیفه است.
جنگ تعدی به حقوق دیگران است، اما دفاع حفظ حقوق ملت است.
جنگ تحمیل به ملتهاست، اما دفاع انتخاب ملتهاست.
جنگ ضداخلاق است، اما دفاع ارزش اخلاقی است.
جنگ نامقدس است، اما دفاع مقدس است.
با فریادی بلند به دنیا میگوییم:
ما میل داریم همه[جا] صلح و صفا باشد. همه عالم در صلح و صفا باشد.... اسلام اجازه نمیدهد که ما تعدی بکنیم به یک کشوری، لکن فرموده است که اگر به شما تعدی کردند، بزنید تو دهنشان . (صحیفه نور،ج15ص102 )
کلاه سبز ها ارتش
کلاه مشکیها
این دسته از نیروهای ویژه که به کلاه مشکیها معروف هستند آموزشهایی مخصوص جنگ درون شهری، ضد شورش، رهایی گروگان، محافظت از شخصیت ها و مبارزه با تروریسم را میآموزند. در نیروهای تکاور جمهوری اسلامی ایران؛ این نیروها عمدتا در کنار تیپ 65 (نوهد)قرار دارند. این دسته از تکاوران در زمره نیروهایی چون DELTA FORCE و GIGN و... قرار داد که در ایران به نام گروه ضربت شناخته میشوند. گروهی نیز با همین ویژگیها در نیروی انتظامی ایران خدمت میکنند که NOPO نام دارند.

کلاه قهوهایها
این دسته از تکاوران که به رنجرهای نیروی زمینی نیز شناخته میشوند؛ آموزشهای خاص زندگی در شراط سخت مثل کوهستانها؛ بیابانها و مناطق بد برای زندگی را پشت سر میگذارند..چتر بازی؛ جنگ در کوهستان، جنگ در کویر، کویر نوردی، شکار و استفاده پیشرفته از قطب نما از جمله دورههای گروههای ضربت است. کلاهقهوهایها را میتوان در زمره نیروهایی چون U.S RANGER ARMEY قرار داد. این نیروها در تمامی نقاط کشور پایگاه دارند که معروف ترین آنها لشکر 23 تکاور واقع در شهرستان رباط کریم و تیپ45 ذوالفقار در شیراز هستند.

کلاه سبزها
قویترین یگان کماندویی هر کشور را کلاه سبزها تشکیل میدهند که که در ایران دو تیپ معروف NOHED و S.B.S هستند که نوهد در نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران (نزاجا) و اس.بی.اس در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران (نداجا) در حال خدمت هستند.
تیپ 65 نوهد که در ردهبندی جهانی در زمره 10 نیروی برتر واکنش سریع قرار دارد.

گل سر سبد نیروهای تکاور ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز تیپ 65 نوهد میباشد. کلاه سبزها نیز تمامی آموزشهایی که کلاه قهوهایها و کلاه مشکیها دیدهاند را فرا میگیرند. به علاوه آموزش هایی چون فتح ساحل، دفاع از ساحل آبی خاکی، کمین، ضدکمین، چریک، ضدچریک، عملیات روانی، عملیات بیصدا، عملیات مرداب و رزم در جنگل را میگذرانند. بعد از گذراندن این دورهها؛ کلاه سبزها 9 ماه باید دوره مخصوص نوهد را نیز بگذرانند.
کلاه سبزها در میان خود نیز ردهبندی دارند. S.B.S.2 که کارشان بیشتر عملیات شناسایی و خرابکاری دریایی را انجام میدهند. بعد از این رده S.B.S.1 قرار دارد که کارشان تخصصیتر خواهد شد. S.B.S.1ها دوره خروج از زیردریایی و غواصی عمق زیاد و سقوط آزاد را نیز میگذرانند.

نیروهای عملیات ویژه یا S.B.S آن دسته از تکاوران کلاه سبز هستند که دوره مخصوص عملیات ویژه دریایی را گذراندهاند (عملیات در هوا، سطح آب و زیر آب). این دوره قبل از انقلاب اسلامی در انگلستان برگزار میشد و تکاوران همراه نیروهای S.B.S انگلیسی آموزش میدیدند؛ لذا به این اسم شناخته میشوند. بعد از انقلاب هم به همت پیشکسوتان آموزشدیده در خارج از کشور؛ این دوره در پادگان منجیل برگزار میشود.
بسیجی دانش آموز جانباز هشت سال دفاع مقدس (66 تا 67) اسماعیل و مهدی اسدی دارستانی
یادش بخیراولین باری که می خواستم برم جبهه بودکلاس اول راهنمایی بودم در روستای سیبلی آستارا استان گیلان چندنفرهم ازدوستان که البته آنها دبیرستانی بودندقصد داشتندبیایندجبهه روزاعزام که داشتیم سواراتوبوس می شدیم منصرف شدندبهرحال بهانه درآوردندبعدازنمازمغرب وعشاحرکت کردیم مردم باسلام وصلوات ودوداسپندمارابدرقه کردندواقعایادش بخیرچه صفایی چه همدلی وچه دلهای الهی ملت داشتندصبح بودرسیدیم پادگان آموزشی انزلی تقسیم شدیم هرکس بادوستانش دریکی ازاتاق هامستقرمی شدندمن هم بادوستانم دریکی اتاق هامستقرشدیم دوستی داشتم ........ بعداز 40روزآموزش(البته قبلش سه آموزش دیده ایم)رفتیم منطقه آماده شدیم برای عملیات مقدماتی خدارحمت کنه شهید....و شهدای بسیجی و پاسدار سپاه گیلان را ..
یاد دوستان همرزم ایرج بچه لوندویل ،بسیجی جانباز كورش پور حسن ، بسیجی همیشه حاضر در جبهه منوچهردیدبان.. وقتی حالا می بینم ایرج با آن عشق علاقه در جبهه ..الان هم دارد كارگری می كند با ماهها جبهه و شجاعت و... یا منوچهر دیدبان بسیجی بچه سیبلی آستارا كه همیشه در حبهه بود و عاشق جبهه كه با اینكه در منطقه عملیاتی جانباز شد و پایش ناقش شد هنوز هم جانباز ی را نگرفته و شل است .. اما با افتخار در بسیج باز هم فعالیت می كند ..زندگی اش را با كارگری با صدف زدن امرار معاش می كند... یادش بخیر قهرمان بسیجی كورش پور حسن كه خدایی دل نترس داشت ...در موعود عراق این بزرگوار با من بدستور فرمانده لشكر ایستاد..می گفت مهدی نترس تا آخر باید بمانیم تا رزمندگان عقب نشینی كنند و اگر نبود ایستادگی كورش این دلاور مرد بسیجی آستارا و دوستان بسیجی كه همگی شهید شدند و هنوز مفقود الاثر هستند ..دشمن لشكر شمال را نابود می كرد ..ما چند نفر در حط مقدم در ماعود عراق ماندیم دشمن فكر می كرد چند لشكر در خط مقدم است ....خدای من 14 یا 15 ساله بودم یك مقدار می ترسم از شهادت نخیر فقط می ترسیدم اسیر شوم ....حاضر بودم شهید بشوم اما تسلیم نشوم..به كورش گفتم كورش جان اگر گلوله ما تمام شد من یك تیر خلاص بخودم می زنم اما اسری نمی شوم ..این بسیجی دلاور می گفت مهدی ..ما شهید می شویم یا به عقب می رویم..با این كار هزاران رزمنده را نجات دادیم و رزمندگان بعداز عقب نشنی دیگر نمی گذرند دشمن دیگر جلوتر برود...بعداز ساعتها فرمانده لشكر دستور عقب نشنینی تیم ما را داد ...با اینكه من پیك لشكر وفرمانده تیم بودم اما عملا این بسیجی دلاور كورش بود كه بما روحیه می داد و فرماندهی می كرد از اینكه من از وی كوچكتر بودم ناراحت نبود... خلاصه با با خودرو نظامی عقبه برگشتم من و كورش و چهار نفر دیگر برگشتم كه همگی تركش و موج انفجار خورده بودیم.. نزدیكی های قرار گاه خودی ها بودیم كه دو خمپاره دشمن به خودرو نظامی ما خود ... كورش و من به بیرون خودرو پرتاب شدیم .. كورش كلا براثر تركش و موج انفجار به مغزش بیهوش كامل شد و من هم كه نمیه هوش بودم .. بعداز خمپاره دوم كه نزدیك ما منفجر شد ..بكلی بیهوش شدم ... خودم را در بیمارستان شهدای تبریز دیدم...
لازم به توضیح است بسیجی كورش پورحسن هم محلی من قد بلندی و جثه بلندی داشت و شجاعت بی حدی داشت كه بسیجان بخاطر تیراندازی و شجاعت وی ..وی را سرهنگ صدا می كردندو..قبل از من هم در جبهه شیمیایی شده بود مدتی بستری شده بود دوباره به جبهه آمده بود.. این بسیجی بزرگوار با اینكه جانباز موج گرفته و تركش و تیر مستقیم دشمن بود ..جانباز شیمایی بود.. الان كه می بینم وی بدون صورت سانحه شیمایی فقط جانباز موج گرفته و تیر است ... بشدت دچار جانبازی شیمایی شده است ..ناراحت می شوم..با خود می گویم كورش چرا دنبال صورت سانحه نرفتید.. بعدا با خود می گویم بابا آن زمان كی دنبال صورت سانحه بود تا كورش باشد...در جلوی چشم خود می بینم كورش دارد پر پر می شود....و دیگر بسیجان كسی حال ایشان را نمی پرسد و حتی خیلی از یاد بردنند امثال منوچهر و ایرج و كورش ماهها در سن نوجوانی در جبهه بودند.....
...بگذاریم ازاینکه بزدلانی برای توجیه ترس ازجبهه پرچم ملاک حال افراداست راعلم کردند وای کاش ملاک حال افرادهم زبان داشت تاخائن راازخدمت گذارمشخص می کرد و افرادی كه در سال 1359 در مدرسه ما را به تیر برق می بستند و می گفتند انقلاب عوض شد شما را از این تیر برق آویزان می كنیم ..آنها را امروز بعنوان بسیجی با لوح تقدیر و.. رتبه و... می شناسند اما كسی از كورش ، منوچهر ، ایرج و پدر جانباز 65 درصدش شهیدم ... بعنوان بسیجی یاد نمی كند ...
اما خط اما امام و رهبر است .. باز با اینكه فعال بسیج نیستم اما با رزمندگان هشت سال دفاع مقدس وفادار به انقلاب هستیم..
خاطرات بسیجی دانش آموز جانباز هشت سال دفاع مقدس (66 تا 67) مهدی اسدی دارستانی
#سخنی با پسر مخلوع شاه
#سخنی با پسر مخلوع شاه که در همه پرسی مردم به ۹۸ درصد کلا به رژیم پهلوی و سطلنت طلب ها نه گفتند به جمهوری اسلامی ایران
بنام خدا بخشده مهربان

سخنی با پسر مخلوع شاه / بقلم اسماعیل اسدی دارستانی ارتشی بازنسشته و رزمنده دواطلب هشت سال نبر د مقدس و خبرنگار و مستند ساز و نویسندهد و محقق هفت کتاب از جمله برر سی تاریخ حقوق بشر محیط زیست و نبرد مقدس و سر گذشت تالشان و تاریخ دولتها شیعه در ایران و.... و فرزند شهید نبرد مقدس عراق و ایران و برادر دو رزمنده دواطلب جانباز هشت سال دفاع مقدس و پسر دایی یک شهید و بر ادر زاده دو افسر نیروی هوایی بازنشسته ارتش و..... زندانی سیاسی خبرنگار و نویسنده منتقد جمهوری اسلامی ایران بمدت 3 یال و چهارماه از اوین و لاکان تا زندان آستارا زندانی و محاکمه و شنکجه شدم
بادرود بنده خدا اسماعیل به پسر شاه که در زندگی ات بک روز کار نکردی و با پول دزدی که شاه از مردم دزدیده که صدهها فرزندان شما ورل خرجی بکنند پول تمام نمی شود نوش جانت همانند خاوری و برخی مسولان فعلی که شش هزار نفر فرزندان انها با پول دزدی ملت تابعیت پدرشان گرفتند پدرشان خودشان را انقلابی و مرگ بر آمریکا می گویتد فرزندانش شناسنامه آمربکا را گرفتند قسم خوردن وفادار فقط به قانون آمریکا باشد. و بقیه دررکشورها اروپایی با پول دزدی مردم دارنند عشق و حال می کند .
#پدر من یک کارگر ساده کالباس سازی دولت بود که بخاطر مبارزه مدنی و شرکت در راهپیمایی ضد شاه و پاره کردن عکس بزرگ شاه هفت ماه بدون دادگاه شنکجه و زندانی سااوک در دهه پنجاه بود که ساواک شاه بدون حکم دادگاه اجازه ادامه بکار پدرم را نداد... ناراضی حکومت ساه بود که تبدیل به برانداز رژیم شاه شد .
#من حودم نویسنده و محقق هفت کتاب و وپنچ کتاب دیگرم در حال انتشار است و خبرنگار و مستند ساز منتقد که سه سال و چهارماه از اوین تا لاکان تا زندان آستارا صدهها بلر زندانی موقت و شنکجه شنبدم از معترض منتقد به ناراضی نظام شدم و هماکنون اعنقاد دارم بلید همه مرسی تعییرات قانون اساسی و قانون عادی بصورت اصلاحات با نظر مردم هستم مخالف براندازی هستم بل عبرت از کسورها عراق مصر سوریه تونس و لیبی و سودان و افغانستان و...
#سوال من از شما که فقط چون از نطفه شاه هستید و شاه هم درهمه پرسی 12 بهمن ۵۸مردم رای به سرنگونی دادن این این چرا پولها که مدرت دزده به مردم ایران حداقل ده میلیون در خارج می ماند پس نمی دهی و چرا مثل یک انیان در عمرت یک روز کار نکردی . مردم بکل به سرنگونی نظام سطلنتی رای منفی دادند رد کرد و طبق عرف و قانون شما حق ندارید از اسم شاهزاده استفاده کنید طبق رای اکثریت مردم سلطنت و شاهزادگی لغو شد و شما بزرگوار حق ندارید از اسم شاهزاده دفاع کنید و. مردم رای دادند پدرت خیانتکار و جنایتکار است شما آنزمان ولیعهد بودید طبق قانون ایران و جهان و عرف شما چون ولیعد زمان بودید سهیم جنایت شاه بودید از ئلیعدی و شاهزاده گی برکنار شدید و طبق قانون شما باید با پدر و مادرتان محاکمه بشوید چطور شده شما حرف از تغییر نظام و حمایت از مردم و از طرف ملت ایران صحبت می کنید شما ولیعهد و جانشین شاه هستید اول بیایید در دادگاه صالحه محا کمه اگر تبریه شدید می تواند مثل یک شهروند صحبت کنید شما از نظر مردم متهم فراری هستید و مشکل جمهوری اسلامی بماند باز قانون اساسی که جمهوری اسلامی ایران مردم رای دادند در سال 1368 اصلاح شده به مردم اجازه همه پرسی و حتی اصلاحات در قانون اساسی داده و باز مردم باید رای بدهند شما چکاره هستید درباره رهبری آینده ایران و از طرف ملت ایران صحبت می کنید و لباس و عمامه خاخام های یهودی اسراییل را گذاشتید اسراییل را رسمیت شناختید و از طرف ملت ایران بچه جان طبق منشور و تصویب سازمان ملل که ایران هم عضو آن است اکثریت جهان در 55 سال در سازمان ملل رای دادند و شو رای امنیت سازمان ملل تایید کرد کشور مستقل فلسطین را به قمست کشور تقسیم کرد اسراییل و فلسطین هر کدام یک کشور و کد مستقل کشور و بیت المقدس طبق مصوبه سازمان ملل در اختیار سازمان قرار گرفت همانند یک کشور خود مختار تحت حاکمیت سازمان ملل ... هماکنون ساراییل درست کشور شده و بیت المقدس و فلسطین اشغال شده است و طبق منشور و مصوبه سازمان ملل که قانون بین المللی و قابل اجرا است در صورتی اسراییل باید یک کشور مستقل می شد که فلسطین و بیت المقدس هم همانند اسراییل استقلال یافته .. تا زمانیکه طبق قانون مصوب اعضای سازمان ملل و تایید شورای امنیت قبل از تحویل بیت المقدس به سازمان ملل و استقلال فلسطین و انتخابات و تعیین حکومت مستقل فلسطین نباید هیچ کشوری اسراییل را به رسمیت می شناخت و این وظیفه سازمان ملل و شورای امنیت بود که 55 سال خاورمیانه و جهان را درگیر کرده است ..... تو با چه حقی می گویی بیت المقدس متعلق به اسراییل است که طبق منشور و تصویب سازمان ملل و شورای امنیت سازمان ملل شهر بیت المقدس خود گردان تحت حاکمیت سازمان ملل است .... مسلمانان و یهودیان طبق مصوبه سازمان ملل تا رای گیری در سازمان ملل و شورای امنیت حق دخالت در امور بیت المقدس ندارنند و بیت المقدس باید در اختیار سازمان ملل و فلسطین و اسراییل طبق تقسیم سازمان ملل و شورای امنیت و منشور سازمان همزمان کشور به تنها رسمیت استقلال اسراییل از 55 سال پیش تاکنون از نظر منشور ساز ملل جرم جهانی است
#سوالها دارم شما طبق کدام همه پرسی یا رای نماینده مردم ایران هستید از طرف مر دم ایران صحبت می کنید رای صادر می کنید مردم ایران هنوز به براندازی ج ا ا رای ندادند...جمهوری اسلامی حکومت قانونی و بین المللی ایران است و طبق منشور سازمان ملل جمهوری اسلامی نماینده قانونی ایران در سازمان ملل است ....شما طبق همه پرسی قانون اساسی و قیام مردم در 57 و 58 بعنوان ولیعهد شاه جنایتکار از کودتا مصدق تا کشتار مردم قیام کننده متهم هستید باید شما و مادرتان اول حالا در دادگاه صالحه در ایران یا تحت نظر سازمان ملل محاکمه اگر تبریه شدید بعنوان یک شهروند می تواند حرف بزند نه از طرف ملت ایران .
شما یک کاری بکنید بعنوان شاه یا ریس دولت یا هرکی انتخابات برگزار کنید بصورت الکترونیکی با نظارت سازمان ها غیر معارض با حکومت ایران ۵ درصد مردم ایران بشما رای دادند من اماده ام وزیر دولت موقت شما بشوم ..فقط پنچ درصد همه پرسی فصا مجازی سازمان مستقل غیر معارض حکومت ایران بگدارد پنچ درصد مردم ایران اگر بشما رای دادند من از داخل ایران طرفدلر شما و حتی وزیر شما می شوم ...نماینده مردم ایران طبق قانون سلزمان ملل حکومت است که مردم به ان رای داده باشند شما نطفه شاه چطور از طرف ملت ایران صحبت می کنید
یک همه پرسی فصا مجازی بین من فرزند شهید هست سال جنگ ایران عراق و بازشسته ارتش و خبرنگار و نویسنده نیروی دواطلب ایثارگر سیزده ساله جنگ ایران و عراق و شما نطفه شاه یک سازمان مستقل بگدازد شما را دولت موقت یا مرا دولت موقت انتخاب کنند من نفودی که در ببن مخالفین و موافقین حکومت دارم بالای ۵۰ درصد رای می اورم اگر شما ۵ درصد ر ای اوردید من زیر شما می شوم ادامه ص
#من هم قبول دارم اسراییل یک کشور است چون سازمان ملل ۵۵ سال پیش به دولت جداگانه فلسطین و اسراییل رای و بیت المقدس را یک شهر تحت اختیار سازمان ملل رای داد... تااینجا درست اسراییل فبلسطین و بیت المقدس را تاکنون اشغال کرده تا زمانیکه مصوبه سازمان ملل در خصوص تقسیم فلسطین به به سه قسمت بیت المفدس تحت اختیار سازمان ملل و فلسطین واسراییل دو کشور مستقل تقسیم نشود طبق مصوبه سازمان ملل اسراییل هم کشور نیست این قانون خود سازمان ملل است .. شمامسلمان هستید اگر یک انسان هستید تا زمانیکه مصوبه سازمان ملل بر تقسیم فلسطین به سه قسمت اجرا نشوددحق به رسمیت شناختن اسراییل اشغا لگر را ندارید
#شما چطور مسلمان و شاهزاده ایرانی هستید لباس و کلاه خاخام ها یهودی اسراییلی را پوشید و در بیت المقدس که طبق مصوبه سازمان ملل تحت اختیار سازمان ملل باید باشد بعنوان یکخاخام یعتی رهبر دینی یهودی ببا عمامه و لباس به زیارت بیت المقدس رفتید بیت المقدس قبله اول مسلمانان است اگر خودتان را شاهزاده ایران مسلمان می دانبد هم به مسلمانان وهم به یهودیان ومسیحیان و مصوبه سازمان ملل که در دهه چهل میلادی بیت المقدس را تحت اختیار ساز مان ملل قرلر داد کردید
#دو پشنهاد دارم با پول های دزدی از ملت ایران که برای صدنسل شما زیاد است حال کنید
#بیایید بین من و شما یک ساز مان مستقل همه پرسی مجازی دولت موقت بگذارید بنید مردم ایران و مخالفین حکومت ایران بمن رای می دهند یا شما اگر پنچ درصد بشما رای دادند من طرفدار و وزیر شما از داخل ایران بعنوان ناراضی حکومت می شوم طرفدار و وزیر شما ...فقط پنچ درصد بشما مردم ایران در فضا مجازی رای بدهند شما مکه دم از همه پرسی می زنید
#اسماعیل اسدی دارستانی رزمنده دواطلب هشت تیرد مقدس و ایران و عراق و ارتشی بازنسسته و نویینده و محقق پنچ کتاب از جمله سر گذشت تالشان و تاریخ دولتها شیعه در ایران و بررسی تاریخ جقوق بشر ومحیط زیست و.... مستتد ساز و خبرنگار و فرزند جانباز شهید هشت سال نبرد مقدس ایران وعراق برادر دو رزمنده دواطلب جاتباز و ایثار و برادر زاده دو افسر بازنسسته ارتش و پسر دایی یکجوان شهیدجنگ و ناراضی حکومت (خواستار تغییرات و اصلاحات در قانون اساسی و تغییرات مدیران ارشد کشوری و استانی هر سه قوه و حکومت سپردن حکومت به افراد زیر چهل سال ومحاکمه سران رژیم شاه که جنایت کردن و محاکمه مسولان و کارمندان که اختلاس یا سو مدیریت یا سو استفاده مالی کردند )۰۹۱۱۲۸۵۰۱۱۲
@gilanazadi
@iransbz
پیچ اینستا
پایگاه خبری فارسی بین المللی وسایت خبری خبر اسماعیل
http://khabresmail.ir/
دولت عثمانی
دولت عثمانی از ترکان آسیایمیانه که از شمال به سیبری و سرزمین یخبندان و از مشرق به دریا منتهی میشود،تشکیل شده بود. فهرست مندرجات
۱ - چگونگی شکلگیری حکومت عثمانی ۱.۱ - دین سیاسی و پویا۲ - بنیانگذار حکومت عثمانی ۲.۱ - تاثیر سلطان محمد فاتح۳ - گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی ۳.۱ - سلطان محمد فاتح ۳.۲ - سلطان سلیمان قانونی۴ - رهبری دینی جامعه۵ - نظام اداری و نیروهای مسلح۶ - تهدیدگر منافع امپریالیسم انگلیس ۶.۱ - سیدجمالالدین اسدآبادی ۶.۲ - محمد عبده۷ - انگلیس و نقاط ضعف عثمانی ۷.۱ - نقش مصطفی کمال ۷.۲ - فلسفه سیاسی اسلام ۷.۳ - منکران تشکیل حکومت اسلامی ۷.۳.۱ - مبارزه با طواغیت ۷.۴ - اشرافیت سلطنتی ۷.۵ - عوامل انحطاط ۷.۶ - رویکرد با دولت شیعی صفوی۸ - استعمار و استثمار۹ - روسیه و اخذ تجدد غرب۱۰ - رویکرد و اقبال عثمانیان به غرب۱۱ - آغاز فروپاشی ۱۱.۱ - اشغال مصر ۱۱.۲ - غربزدگی و غربگرایی۱۲ - اصلاحطلبان دولت عثمانی ۱۲.۱ - سلطان سلیم سوم ۱۲.۲ - محمود دوم ۱۲.۳ - سلطان عبدالحمید ۱۲.۳.۱ - محمد سعید پاشا ۱۲.۳.۲ - غربگرایی آگاهانه ۱۲.۳.۳ - تبلیغات صهیونیستی۱۳ - ماهیت اصلاحات آتاترک ۱۳.۱ - دوره تنظیمات ۱۳.۲ - روزنامهنگاری به سبک غربی ۱۳.۳ - انقلاب ترکان جوان ۱۳.۴ - اندیشه ضیاگوکلپ ۱۳.۵ - بارزترین چهره غربزده ۱۳.۶ - تغییرات در قانون اساسی ۱۳.۷ - تغییرات در زبان ترکی۱۴ - نقش انقلاب اسلامی ایران۱۵ - پانویس۱۶ - منبع
۱ - چگونگی شکلگیری حکومت عثمانی
[ویرایش]
عثمانیان از ترکان آسیایمیانه که از شمال به سیبری و سرزمین یخبندان و از مشرق به دریا منتهی میشود، بودند. از این رو، تنها دو کانون حرکت جنوب و غرب برای آسیای میانه وجود داشت. و از طرفی، به دلیل سردی هوا و محدود بودن امکانات اقتصادی، راهی جز مهاجرت برای ترکان که جمعیتشان نیز رو به افزایش بود وجود نداشت. آنها همواره به نقاط آباد و ثروتخیز مناطق جنوبی و غربی حمله میکردند. ساختن دیوار چین توسط چینیها راهی برای مقابله با هجوم اقوام آسیای میانه به خصوص اقوام مغول بود.گروهی از ترکان پیش از ظهور اسلام از سیحون و جیحون و دریاچه آرال گذشته و به دریاچه مازندران رسیده بودند. آنها به هنگام ظهور اسلام با روحیه جنگجویی، اسبسواری و تیراندازی و چابکی به سمت خراسان و ایران حمله کردند و از این رو، دو قوم قدرتمند و استپنشین ترکان و اعراب باهم روبه رو شدند. از آن جا که مسلمانان با مزیت فرهنگی و ایدئولوژی کارامد در پرتو اسلام، دارای انسجام و وحدت بودند، اما ترکان ایدئولوژی و فرهنگ منسجمی نداشتند و به صورت پراکنده عوامل طبیعت را مورد پرستش قرار میدادند و بجز قومیت از عامل قوی وحدتبخش دیگری برخوردار نبودند، مسلمانان توانستند آنان را جذب فرهنگ خود نموده و رفته رفته پذیرای اسلام کنند. ۱.۱ - دین سیاسی و پویا
اسلام، که بر خلاف سایر ادیان، پویا و ذاتا یک دین سیاسی است، مورد استقبال ترکان قرار گرفت. آنها با پذیرش اسلام و داشتن روحیه جنگاوری میتوانستند برای ترویج اسلام و با رویکرد به فرهنگ جهاد در پیکار با کفار، به رزم خویش تداوم بخشند. شاخهای از اقوام ترک با ورود به مرزهای شرقی، به تدریج زمینه حضور خود را در داخل قلمرو اسلامی یا به صورت غلام و یا به صورت عضو نیروی ارتش عباسیان فراهم آوردند. آنها پس از وارد شدن به دستگاه اداری و نظامی دولت عباسی بعدها سرنوشت عالم اسلام را در مجموعه غزنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و مغولان رقم زدند.هنگامی که عباسیان با نفوذ همه جانبه آل بویه شیعی، به حیات خویش ادامه میداد، طغرل بیک سلجوقی با تصرف بغداد و حذف آل بویه، حاکمیت خود را با رویکرد به مذهب حنفی بر عراق، ایران و سوریه اعمال نمود و پسرش آلب ارسلان، گامی فراتر نهاد و ترکهای سلجوقی را برای اقامت به سرزمین آناتولی کوچ داد. وی در سال ۱۰۷۱ میلادی با پیروزی بر سپاهیان امپراتوری بیزانس در جنگ «ملازگرد» آغاز فصلی دیگر در تاریخ این سرزمین را رقم زد. از این تاریخ ترکها سرنوشت این شبه جزیره را تا قرنها در اختیار خود گرفتند.امپراتوری سلجوقی که با زندگی عشایری و تمایل ذاتی به کوچنشینی، دیگر قادر به اداره قلمرو وسیع خود نبود، به تدریج رو به ضعف نهاد. درگیری با جنگجویان صلیبی، که به منظور دستیابی به فلسطین، آناتولی را مورد تاخت و تاز خود قرار داده بودند، نیز بر سرعت انحطاط این قوم افزود. سرانجام در اواخر قرن سیزدهم میلادی به دنبال تهاجم اقوام مغول، این امپراطوری تجزیه و به کشورهای مستقلی تقسیم گردید. یکی از کوچکترین آنها مملکت ترکان عثمانی بود که در جوار مرز بقایای حکومت بیزانس در روم شرقی در شهر "Sogut " و پیرامون آن استقرار یافته بودند.
[۱]
۲ - بنیانگذار حکومت عثمانی
[ویرایش]
تاریخ نویسان، عثمان فرزند ارطغرل، (Ertoyhrul) را بنیانگذار حکومت عثمانی میدانند. سلطان علاءالدین سلجوقی امارت سوگوت، (Sogut) را که در شمال غربی آناتولی و در مرز امپراتوری بیزانس بود، به ارطغرل سپرد. ارطغرل به یاری گروهی از ترکمنان از مرز پاسداری میکرد و چون دیگر جنگاوران به سرزمین بیزانس میتاخت. فرزندش عثمان به جای پدر نشست و دودمان عثمانی را که نام وی را بر خود گرفت بنیان نهاد.
[۲]
عثمان بیک که در ابتدا تابع سلاجقه بود، در سال ۱۲۹۹، مقارن با ضعف دولت سلجوقی استقلال قوم خود را از حکومت سلجوقی اعلام نمود و ممالک تحت نفوذش را در شمال غربی آناتولی توسعه بخشید و به تدریج بر کلیه مناطق تحت حکومت سلجوقی تسلط یافت و با دولت روم شرقی (بیزانس) همجوار گردید. عثمان بیک و ۳۶ پادشاه خاندان عثمانی در فاصله سالهای ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ تحت عنوان امپراتوری عثمانی بر قلمرو وسیعی حکم راندند.بورسا، (Bursa) شهری در روم شرقی، در سال ۱۳۲۶ میلادی تسخیر و به عنوان پایتخت عثمانی برگزیده شد. در سال ۱۳۵۶ عثمانیها به منظور استقرار در اروپا برای نخستین بار از تنگه «داردانل» عبور کردند و سپس در سال ۱۳۶۱ با تهاجمی گسترده به اروپا، پایتخت خود را به «ادرنه»، (Edirne) منتقل نمودند. عثمانیها در قرن چهاردهم به بخش اعظم آناتولی غلبه یافتند، هرچند تا آن زمان به پایتخت رومیها و قسطنطنیه دست نیافتند. ۲.۱ - تاثیر سلطان محمد فاتح
در روزگار سطان بایزید (۱۳۸۹- ۱۴۰۲) عثمانیها از کشورگشایی باز نایستادند و مقدونیه و بلغارستان و برخی از امیرنشینهای اسلامی در آسیای صغیر را فرمانبردار خویش ساختند، ولی فرمانروایان مسیحی توان مقابله با ترکان عثمانی را نداشتند. سرزمین عثمانی از نظر سازمان اداری در این هنگام به دو بخش آسیایی (آناتولی) و اروپایی تقسیم شده بود. سرانجام سلطان محمد فاتح پس از تدارک سپاهی انبوه در ۲۹ ماه مه ۱۴۵۳، از زمین و دریا به قسطنطنیه حملهور گشت. سقوط پایتخت امپراتوری بیزانس به دست ترکان عثمانی از شگفت آورترین رویدادهای تاریخ متاخر جهان است که سرنوشت اروپا و خاورمیانه را دگرگون ساخت.
[۳]
سلطان محمد پس از ورود به شهر بلافاصله به کلیسای ایاصوفیه رفت و رو به قبله، نماز خواند و برای اولین بار نوای دلنشین «اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله» با صوت مؤذن مسلمان در آن دیار طنینانداز شد.فتح استانبول از صدر اسلام در آرزوی مسلمانان بود. یک بار بایزید، در تنگترین نقطه سفور حصاری ساخت تا آب دریای مرمره را کنترل کند که امروز نیز خرابههای آن باقی است. (این مکان در سفر علمی اخیرمان در معیت دکتر امامی مورد بازدید گروه علوم سیاسی و تاریخ مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (رحمه الله) قرار گرفت) عمر بایزید پس از شکست از تیمور کفاف نداد تا آن را تکمیل کند، ولی محمد دوم آن را تکمیل نمود و با آن کار توانست کشتیها را به کنترل خود در آورد. بدین صورت ۵۳ روز شهر در محاصره بود و سرانجام شهر و کلیسای ایاصوفیا که در قرن ششم در زمان ژوستینین ساخته شده بود به دست سلطان محمد فتح گردید.
[۴]
۳ - گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی
[ویرایش]
گسترش فرهنگ و تمدن اسلامی در مناطق بیزانس و سایر سرزمینهای فتح شده: تاریخ امپراتوری عثمانی در واقع با سقوط قسطنطنیه آغاز میشود. سلطان محمد دوم برای دستگاه اداری و دولتی عثمانی موازین قانونی وضع نمود. قانوننامه ۱۴۷۶ وظایف و اختیارات سران دولت را مشخص ساخت. سلطان، روابط فئودالها را تابع قانون ساخت، علما را سازمان داد و با سروسامان دادن سپاه آن را گسترش داد، نیروی دریایی فراهم آورد و مسجدها و بناهای همگانی بسیاری بنیان نهاد. در روزگار او، دولت عثمانی روش خویش را در برابر مسیحیان، یهود و غیرمسلمانان دیگری که دارای «کتاب آسمانی» اند روشن ساخت.ترکان پس از سقوط قسطنطنیه خود را برای تصرف سراسر بالکان و تبدیل دریای سیاه به دریاچه ترک و نیز یورش به اروپای مرکزی، اوکراین، قفقاز، عربستان، و شمال آفریقا آماده ساختند. سه سال پس از آن که «یال هونیادی» عثمانیان را به طور موقت از پیش روی در بلگراد بازداشت (۱۴۵۶)، امیرنشین صربستان به دست ترکان افتاد. پس از آن ترکان دولتنشین آتن، امیرنشین موریا، پیش روی در بلگراد بازداشت (۱۴۵۶)، امیرنشین صربستان به دست ترکان افتاد. پس از آن ترکان دولت نشین آتن، امیرنشین موریا، (Morea) و سرانجام در ۱۴۶۱ شهر یونانینشین تربیزون، (Treb۱zond) را به تصرف خود درآوردند.
[۵]
۳.۱ - سلطان محمد فاتح
سلطان محمد فاتح بر بخش اعظم بالکان تسلط یافت و قلمرو عثمانی را توسعه داد. وی به منظور افزایش جمعیت پایتخت (استانبول) هزاران نفر از مردم آلبانی و یونان را به این شهر روانه ساخت. یهودیان، مسیحیان و مسلمانان تحت لوای آزادی مذهب در کنار یکدیگر زندگی میکردند. سلطان محمد در آبادی و توسعه عمرانی استانبول تلاش بسیار کرد و مساجد و منارههای بسیار بنا نمود.
[۶]
[۷]
در زمان مرگ وی در سال ۱۴۸۱ حیطه قلمرو حکومت عثمانی به حدود ۲ میلیون کیلومتر مربع میرسید. جانشینان سلطان محمد فاتح، سرزمینهایی چون مصر، عراق، الجزایر، سوریه و مجارستان را تا نیمه اول قرن شانزدهم به امپراتوری خود افزودند. امپراتوران عثمانی پس از غلبه بر سرزمینهای اسلامی، خود را خلیفه مسلمین مینامیدند. ۳.۲ - سلطان سلیمان قانونی
در زمان سلطان سلیمان قانونی هشتمین و قدرتمندترین پادشاه عثمانی، قلمرو امپراتور به بالاترین حد خود رسید و مرزهای آن از شمال تا قفقاز، از جنوب تا کرانههای جنوبی عربستان و از غرب تا مرزهای مراکش و از شرق تا مرزهای ایران، وسعت یافت و کشورهای فعلی ترکیه، سوریه، عراق، اردن، لبنان، فلسطین، مصر، کناره دریای مدیترانه در آفریقای شمالی، بخش اعظم بالکان و دهها منطقه کوچک و بزرگ دیگر را در برمیگرفت. مورخان مرگ سلطان سلیمان قانونی در سال ۱۵۶۷ را نشانهای از آغاز دوران طولانی زوال امپراتوری عثمانی دانستهاند.
[۸]
۴ - رهبری دینی جامعه
[ویرایش]
به گفته مورخان، امپراتوری عثمانی مدعی رهبری دینی جامعه بود و شریعت اسلام را به عنوان قانون اساسی مبتنی بر قرآن و سنت میدانست و بر طبق مرام اهل سنت در مسائل مستحدثه از قیاس و اجماع استفاده میکردند. از این رو، عالمان دینی در نظام اداری جامعه عثمانی نقش برجستهای داشته و بر اساس شریعت و قیاس درباره مسائل حقوقی و نظام آموزشی اظهار نظر و دخالت میکردند. عثمانیان از میان مذاهب چهارگانه اهل سنت خود را پیرو مکتب حنفی میدانستند و شریعت را به مدد قوانین و مقرراتی که سلطان با توجه به روح شریعت وضع میکرد، بسط میدادند و از عرف و عادت در مواری که شریعت را بدان دسترسی نداشت یاری میجستند. گذشته از شریعت اسلام، عادات و قوانین دشتنشینان اوغوز نیز در مناطقی از سرزمین عثمانی متداول گشته بود. غیرمسلمانان مقیم امپراتوری، بسیاری از مسائل حقوقی، خانوادگی و اجتماعی خویش را به یاری قوانین کلیسایی خود فیصله میدادند، گرچه طرفین دعوا حق داشتند به دادگاههای اسلامی توسل جویند. اختلافاتی که در میان مسلمانان و غیرمسلمانان پدیدار میگشت به دادگاههای اسلامی میکشید.
[۹]
نظام آموزشی در امپراتوری عثمانی در دست علما بود. معلمان آموزشگاههای ابتدایی (مکتبها)، آموزشگاههای شرعی (مدرسهها) و دیگر سازمانهای آموزشی از میان اینان برگزیده میشدند. بر خلاف آموزشگاههای ابتدایی یا مکتبها، مدارس متوسطه تنها در شهرهای بزرگ جا داشتند. آموزشگاههای ابتدایی و متوسطه، جز آنهایی که موقوفه بودند، به مسجد وابسته بودند. شاگردان مکتبها یا آموزشگاههای ابتدایی با خط عربی آشنا میشدند و قرآن میآموختند. طلاب در مدرسهها یا آموزشگاههای متوسطه تعلیم میدیدند. آموزش در مدرسه متوسطه از ۹ تا ۱۲ سالگی به طول میانجامید و برنامه آن شامل زبان عربی، علوم دینی و شریعت بود.
[۱۰]
۵ - نظام اداری و نیروهای مسلح
[ویرایش]
امپراتوری عثمانی به استانها، مناطق خراجگزار و سرزمینهایی با وضع خاص تقسیم شده بود. بیشتر استانهای بالکان و همچنین کشورهای مصر، سوریه (دمشق) و عراق (بغداد) به دست گماشتگان باب عالی اداره میشد. هر استانی در سال مبلغی پول به نام «ارسالیه» به سلطان میداد. استاندار که مسؤول امور سیاسی و لشکری استان بود و توسط سلطان منصوب میشد، حق داشت زمینهای کوچکی را در ازای خدمتی به مردم ببخشد.نیروهای مسلح عثمانی مرکب بود از سپاه فئودال، ارتش ثابت، و سربازان بنیچه. تا پایان سده شانزده، اساسیترین نیروی مسلح امپراتوری عثمانی سپاهیانی بودند که فئودالها گرد میآوردند. تا اوایل قرن ۱۹ و قبل از نوسازی در نظام ارتش، مهمترین ارکان نیروهای مسلح را ینیچریها تشکیل میدادند. ینیچری، (yanissary) به معنای قوچ جدید عمدتا از کودکان مسیحی منطقه بالکان بودند؛ آنان را در سنین ۱۰ تا ۲۰ سالگی از خانوادههایشان جدا میکردند و طی مراسمی خاص، مسلمان مینمودند و مورد تعالیم نظامی قرار میدادند.سومین گروه از ارتشیان «مهاجمین» خوانده میشدند. اینان گارد سازماندهی شدهای بودند که در مرزها مستقر میشدند و حفاظت و حراست از سرحدات امپراتوری را بر عهده داشتند و هر از چندگاهی به سرزمینهای دشمن یورش میبردند.
[۱۱]
۶ - تهدیدگر منافع امپریالیسم انگلیس
[ویرایش]
صرف نظر از کاستیها و لغزشهای امپراتوری عثمانی، وجود یک دولت گسترده و قدرتمند مایه اقتدار و پشتوانه مسلمانان در اقصی نقاط عالم و در شرق و غرب بود. امپراتور عثمانی نیز هم چون ایران از یک موقعیت استراتژیک برخوردار بود و قبل از قرن ۱۶ و پیش از اکتشاف راه دریایی، تمامی کالاهای شرق تنها از راههای زمینی به اروپا منتقل میشد و اروپاییان از جمله کشورهای پیشتاز در تاریخ استعمار محتاج به این منطقه و راههای مواصلاتی میان شرق و غرب بودند و از این رو، از دولت اسلامی عثمانی حساب برده و هراس داشتند. انگلیسیها تا قبل از استقلال هندوستان مستقیما تحت عنوان کمپانی هند شرقی سرنوشت سیاسی و اقتصادی آنها را در اختیار داشتند؛ به دلیل نفوذ معنوی خلافت عثمانی و شیخ الاسلامهای آن در میان مسلمانان در زمان اقتدار عثمانیان، باید از آنان ملاحظاتی داشته باشند؛ زیرا چه بسا ممکن بود مردم هند با یک فتوا و یا فرمان از خلافت عثمانی، بر علیه سلطه انگلیس دست به شورش بزنند.دکتر حمید عنایت در این باره مینویسد: «مسلمانان هند که تعدادشان بالغ بر هفتاد میلیون نفر میگردید، و از نظر جمعیت مهمترین بخش از جهان اسلام را در آن زمان تشکیل میدادند، از دیرباز علقه محکمی با خلافت عثمانی داشتند. در قرن نوزدهم با آن که امپراتوری عثمانی به نحو روزافزونی براثر از دست دادن مناطق مسلماننشین به قدرتهای غیرمسلمان، تضعیف شده بود، با توجه به قدرتیابی جنبشهای دینی و نقش آنها در ایجاد همبستگی بیشتر در قبال سلطه غرب، جانب سلطان عثمانی را گرفتند. هند و روسیه با اقلیتهای پرجمعیت مسلمان، از جمله فعالترین مراکز جانبدار امپراتوری عثمانی بودند. در قیام ۱۸۵۷ هند، انگلیسها از قبل سلطان عثمانی سود بردند؛ یعنی اعلامیهای از او گرفتند که مسلمانان هند را به وفاداری در برابر انگلیسها فرا میخواند. همچنین طی جنگ کریمه خود انگلیسها ترکیه را در چشم هندیان بزرگ کردند. در نیمه دوم قرن نوزدهم، ادعای سلطان عبدالعزیز دایر بر خلیفه جهانی اسلام بودن، مورد قبول اکثریت روشنفکران طبقه متوسط هند و مسلمان قرار گرفته بود. با اطمینان خاطر میتوان پذیرفت که او نخستین سلطان عثمانی بود که در مساجد هند به نامش خطبه خوانده میشد.»
[۱۲]
در سال ۱۹۱۹ کنفرانسهای خلافت در سراسر هند به راه افتاد و عواطف مسلمانان را به طرفداری از خلیفه عثمانی برانگیخت. به دنبال آن، کمیته خلافت تشکیل یافت که با رهبری مؤثر محمدعلی جناح و سایران، همه ارج و اعتبار اسلام هندی را در یک مبارزه ضد انگلیس برآراست. این مساله پیوند اندامواری بین ناسیونالیسم هندی و خلافت خواهی آنان برقرار کرد که همیاری مسلمانان هندو را در مبارزه برای استقلال هند، تا سالهای نزدیک به جنگ جهانی دوم تامین کرد.
[۱۳]
این گفتار به خوبی نشان میدهد امپریالیسم انگلیس در واقع از قدرت و نفوذ خلافت عثمانی ناخشنود بود و در سیاستهای دراز مدت، حذف این قدرت اسلامی را طراحی میکرد و در فرصتی که نقاط ضعف نظام عثمانی آشکار گشت و قوای عثمانی هم در صدد ترمیم کاستیهای نظام خود بودند، با چهرهسازی آتاتورک او را مامور کرد تا اصلاحات مورد نظر انگلیس را با حذف دولت عثمانی و ایجاد برنامههای ضد اسلامی، جایگزین خلافت نماید و بدین وسیله مشکل تاریخی خود را برای همیشه از سر راه خود بردارد. ۶.۱ - سیدجمالالدین اسدآبادی
پرچمدار تفکر اتحاد جهان اسلام در مبارزه با سلطه سیاسی، فرهنگی غرب: متفکر و اندیشمند و نابغه جهان اسلام سیدجمال الدین در مقابل تهاجم ویرانگر و سلطه همه جانبه غرب و در به راه انداختن نهضت بازگشت به خویشتن چه بسا خواهان اقتدار خلافت بود و به ملتهای مسلمان هشدار میداد تا در برابر یورش بیرحمانه سیاسی و فرهنگی غرب مقاومت نشان دهند و در همین حال دین خود را از خرافاتی که در طی قرون با آن آمیخته شده بود پاک کنند و به اسلام و قرآن برگردند. او ماهیت استعمار و شیوههای رنگارنگ و پرفریب آن را به مسلمانان شناسانده و درصدد تشکیل جبهه سراسری مسلمانان برآمد.سیدجمال برای اتحاد جهان اسلام به نقاط مختلف جهان اسلام از جمله استانبول سفر کرد. او در مجله عروة الوثقی که در پاریس انتشار داده بود مسلمانان را در مقابل سلطه همه جانبه استعمار غربی و در راس آن انگلیس، به وحدت و یکپارچگی با رویکرد به اسلام اصیل دعوت میکرد. سیدجمال از این طریق تلاش میکرد تا جلو نومیدی مسلمانان را گرفته و آنان را از اعتماد به نفس برخوردار سازد.به نظر سیدجمال، با شرایطی که بر جهان اسلام حاکم بود، تنها خلافت عثمانی میتوانست با حذف کاستیهایش محور اتحاد جهان اسلام باشد؛ مسلمانان با پشتوانه این قدرت عظیم و با وحدت و انسجام، با اخذ نکات قوت تمدن غرب و احیای ماهیت اسلامی میتوانستند دست به مبارزه علیه امپریالیسم غرب بزنند. ۶.۲ - محمد عبده
تلاش و کوشش سید جمال و محمد عبده سبب شد که در جهان غرب و در اوایل قرن بیستم بسیاری از ادامه دهندگان خط «بازگشت به اسلام» قد علم کنند. یکی از چهرههای برجسته آنها رشیدرضا، شاگرد عبده بود. او با این که اندیشههای دینی و سیاسیاش عاری از اشتباه نبود، به منظور بازگشت به صدر اسلام جنبش سلفیه را پایهگذاری کرد و بیشتر نظریههای سیدجمال و عبده را با عناوین و شکلهای گوناگون بازگو کرد. رشیدرضا یکی از طرفداران ادامه نهاد خلافت بود و آن را سدی بزرگ سر راه پیشرفت استعمار و غربزدگی میدانست. رشیدرضا طرفدار انترناسیونالیسم اسلام و مخالف سرسخت مکتب ناسیونالیسم بود. از این رو، دو گروه با وی به مخالفت برخاستند: اول. روشنفکران فرنگی مآب و دوم. ناسیونالیستهایی هم چون مصطفی کامل و هواداران حزب وطنی.
[۱۴]
امپریالیزم انگلیس از دیرباز تصمیم داشت به منظور هموارسازی مقاصد شوم خود اتحاد جهان اسلام بر محوریت خلافت عثمانی را از بین ببرد و با تجزیه کشورهای اسلامی، تسلط بر آنها را برای خود آسان سازد. اوج انحطاط عثمانیان فرصت مناسبی بود تا با حذف خلافت، آتاتورک را به عنوان مصلح بر سر کار آورد تا او نیز در پروژه اصلاحات انگلیسی خویش، عمیقا دست به دینزدایی زند. ۷ - انگلیس و نقاط ضعف عثمانی
[ویرایش]
نقاط ضعف امپراتوری عثمانی دستمایه ضربات مهلک امپریالیسم انگلیس: انحطاط و کاستیهای خلاف عثمانی از دو دیدگاه نظری و عملی قابل تامل است. از دیدگاه نظری، حکومت و خلافت عثمانیان از شرایط مشروعیت خلافت برخوردار نبود؛ زیرا اگر بپذیریم در اندیشه سیاسی اسلام در فرض عدم پذیرش جامعه به حکومت متولیان شرعی، اقبال و گرایش عمومی جامعه از حاکم غیرمنصوص که درصدد اجرای دستورات اسلام است، هرچند مشروعیت دینی کامل را نداشته باشد ولی از مقبولیت عمومی و مشروعیت مردمی برخوردار باشد، آنچنان که در صدر اسلام پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و قبل از حکومت امام علی (علیهالسّلام) خلفای پیشیین از اصل بیعت استفاده کرده و برای خود مشروعیت دست و پا میکردند، حکام عثمانی هیچگاه به بیعت تمسک نجستند تا خود را مستظهر به اراده مردم و تودههای مسلمان بدانند.لازم به ذکر است مجموعه انتقادهای این چنینی که از دیدگاه آرمانی شیعه به نظام سیاسی خلافت عثمانی وارد است هیچگونه ارتباطی به اندیشه سکولار افرادی نخواهد داشت که یا اصلا اعتقادی به دیانت ندارند و یا تنها برای دین در زوایا و نهانخانههای زندگی فردی انسان و تنها در ارتباط با خداوند کارکردی قایلند. این دو گروه فکری برای عقب نشاندن مخالفان دینگرا با حربه دینی و به صورت انحرافی با استناد به قسمتی از سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) وجود خلافت در اسلام را پس از خلفای چهارگانه اولیه نامشروع خواندند و در واقع منکر اصل مشروعیت خلافت به معنای رهبری اداره جامعه شدند. ۷.۱ - نقش مصطفی کمال
مصطفی کمال (آتاتورک) که خود از مسلمانان اسمی ضد دین بود ظاهرا برای تبیین احساسات مسلمانان تجددخواه و مجاب نمودن حریف، درست پیش از الغای خلافت، به منظور نامشروع جلوه دادن اصل خلافت چنین اظهار داشت: پیامبر ما به اصحاب خویش فرمود که ملل عالم را به اسلام درآورند؛ یعنی به آنان نفرمود که درصدد حکومت بر این ملل برآیند. این اندیشه از ذهن ایشان نیز نگذشته بود. خلافت به معنای حکومت و اداره امور است. خلیفهای که بخواهد نقش خود را ایفا کند و بر همه ملل مسلمان حکم براند خود را ناتوان از این امر مییابد. باید اعتراف کنم که اگر در این شرایط مرا به خلافت برمیگزیدند، فیالفور استعفا میدادم. ولی بیایید به تاریخ برگردیم و واقعیات را بررسی کنیم.عربها خلافتی در بغداد تاسیس کردند و نیز خلافتی در قرطبه. نه ایرانیها، نه افغانها، نه مسلمانان افریقا، خلیفه قسطنطنیه را به رسمیت نشناختند. مساله یک خلیفه واحد، که قدرت و نظارت عالیه بر همه امت مسلمان اعمال کند، چیزی است که از کتابها برآمده است، نه از واقعیت. خلیفه هرگز قدرتی را که پاپ بر کاتولیکها دارد نداشته است. دین ما الزامات و نظم و مقرراتش همسان با مسیحیت نیست. انتقاداتی که به اصلاحات اخیر ما میکنند (حکومت لائیک غیردینی) ملهم از یک فکر انتزاعی غیرواقعی است؛ یعنی مساله اتحاد اسلام. چنین فکری هرگز به واقعیت درنیامده است.
[۱۵]
[۱۶]
۷.۲ - فلسفه سیاسی اسلام
در این مجال فرصت نیست تا به فلسفه سیاسی اسلام در عصر پیامبر و بعد از آن بپردازیم و از طرفی،اندیشه سیاسی افرادی چون آتاتورک که طبق شواهد موجود از طرف انگلیس مامور سرنگونی حکومت عثمانی بود، ارزش علمی ندارد؛ زیرا براساس قرآن و سنت و نیز اندیشه توحیدی در کلام اسلامی، حکومت اصالتا تنها برای خدای خالق کائنات، رب العالمین و صاحب جمیع اختیارات است؛ «ان الحکم الا لله.»خداوند سبحان از ناحیه ربوبیت تشریعی خویش، دستگاه عظیم رسالت را تحفه هدایت بندگانش قرار داد و رسول گرامی اسلام را با دو موقعیت نبوت و امامت متمایز گردانید. مقام امامت در ابعاد عرفانی، دینی، مذهبی، سیاسی، نظامی و قضایی به اذن و فرمان الهی در وجود آن حضرت مصداق کامل یافت و از آن جا که انسانها در هر نقطه و نژادی، مخلوق هدفمند خدای سبحان هستند، امامت و از جمله رهبری سیاسی نیز برای تحقق فلسفه خلقت انسانها در رسیدن به سعادت ابدی ضرورت داشت. خداوند در بسیاری از آیات به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مؤمنان برای تشکیل حکومت الهی دستور جهاد و قتال با طاغوت و کفار را میدهد.
[۱۷]
قرآن میفرماید: «الذین امنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کیدالشیطان کان ضعیفا»، «واقتلوهم حین ثقفتموهم»
[۱۸]
و «وقاتلوا المشرکین کافه»
[۱۹]
نامههای تاریخی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به سران کشورهای مهم جهان در پذیرش عبودیت خداوند و نبوت آن حضرت، عملیات برون مرزی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در جنگهایی مانند موته و تبوک، و فتوحات خلفای اولیه اسلامی جهت گسترش اسلام در ایام حضور امامان معصوم شیعه (علیهمالسّلام) و عدم ابراز مخالفت از ناحیه آنان، سستی اندیشه امثال آتاتورک را حتی اگر انگیزه سیاسی هم نمیداشتند آشکار میسازد. ۷.۳ - منکران تشکیل حکومت اسلامی
آتاتورک و هم فکرانش در واقع منکر تشکیل حکومت اسلامی و مخالف اسلام هستند. افرادی هم چون علی عبدالرزاق به عنوان اندیشمند متجدد اسلامی که در نفی مشروعیت خلافت و برچیدن آن، به نوعی عملکرد آتاتورک را تقویت مینمودند، در واقع الغای خلافت را دستمایهای جهت حمله به اندیشه سیاسی اسلام قرار دادند. او در این زمینه نه فقط به آرا و عقاید علمای سنتگرا، بلکه حتی با تجددخواهانی هم چون رشیدرضا، که علیرغم بعضی اختلاف نظرها، با احساسات جزمی او شریک بودند در میافتاد. مصطفی کمال تحصیلاتش را در الازهر انجام داده بود و مدتی قاضی محکمه شرع بود. وی که در دانشگاه جدید مصر درسهای ادبیات نالیفو و فلسفه سانتیلانا را گذرانده و چندی در دانشگاه آکسفورد تحصیلاتی در زمینه حقوق و اقتصاد داشت، با فرهنگ غرب آشنا بود. در اثر معروفش به نام «الاسلام و اصول الحکمه» (اسلام و اصول حکومت) استفادهای از پیشینههای فقهی و تاریخی نظریات سیاسی سنتی به عمل آورده بود. بحث اصلی او این بود که خلافت نه مبنایی در کتاب (قرآن) نه در سنت (حدیث) و نه در اجماع دارد. وی آیات و احادیثش را که در آنها به خلافت و اطاعت از اولوالامر اشاره شده است، از دید خود توجیه میکند (که از نظر ما مخدوش است) و اجماع را تنها در موارد چهارگانه خلافت اولیه اسلام میپذیرد و منکر اجماع دوران بعدی است.
[۲۰]
[۲۱]
[۲۲]
به گفته حمید عنایت، در واقع مساله اصلی کتابش این است که آیا اسلام، به عنوان نظامی از معتقدات دینی، به طور کلی برقراری حکومت را واجب شمرده است یا نه؟ او با تمسک به آیاتی حکومت را برای اجرای دستورات الهی از نظر خداوند ضروری میداند ولی حکومت را از اصول اساسی و ضروری اسلام نمیداند. او میگوید: درست است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در طی دوره پیامبریش بعضی کارهای سیاسی نظیر رهبری غزوات، نصب قضات، و گردآوری صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگ انجام میداد، ولی هیچ یک از این کارها ارتباط مستقیمی به رسالت و دعوت به اسلام نداشت. حتی جهاد از وظایف پیامبری نیست؛ چه طبق برداشت عبدالرزاق از قرآن، خداوند به مسلمانان دستور داده است که دین خود را فقط از طریق ملایمت و حکمت و موعظه حسنه تبلیغ کنند. هرگاه که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ناگزیر از دست زدن به جنگ شده نه برای پراکندن دعوت دینش بوده، بلکه «به خاطر ملک» و در جهت استوار داشتن قدرت و حیثیت اسلامی بوده است. و هیچ حکومتی نیست که تکیه بر شمشیر نداشته باشد و به ضرب زور و غلبه حفظ نشده باشد.
[۲۳]
[۲۴]
آقای عنایت در ادامه مینویسد: مرادش این است که سایر آیاتی که به مسلمانان دستور میدهد تا با مشرکان هرجا که یافتند شان قتال کنند باید بر همین سیاق تفسیر کرد.
[۲۵]
[۲۶]
۷.۳.۱ - مبارزه با طواغیت
پیشتر با تبیین اجمالی از اندیشه سیاسی اسلام، ناصوابی این طرز تفکر روشن گردید. خداوند در دستور کار تمامی انبیا (علیهمالسلام) مبارزه با طواغیت را ضروری فرمود؛ زیرا انسانها فطرتا بینهایتگرا هستند و پیامبران با توصیف مصداق واقعی آن و معرفی خدای سبحان جامعه را از لغزش به عبودیت مدعیان دروغین الوهیت و طواغیت بازداشته و در این راه به ناچار پس از ابلاغ ماموریت و تبیین راه از بیراهه و نگرفتن نتیجه از تلاش خویش، ابراهیم گونه با نمرودیان و موسی وار با فرعونیان به قتال میپردازند و این مضمون آیه «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوالله و اجتنبوا الطاغوت»
[۲۷]
است و مؤمنان بر اساس «فقاتلوا اولیاء الشیطان»
[۲۸]
باید پیامبران را یاری کنند.انبیا (علیهمالسلام) و نبی گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) منهای حاکمیت خداوند و اجرای شریعت، برای خود ملکی درنظر نداشتند که عبدالرزاق بدان استناد نمود. و اصولا برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قوه قهریه و دولت و حکومت بدون اجرای شریعت معنایی نداشت. حکومت برای شخص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) منهای حاکمیت ارزشهای الهی، جزو مصادیق مطلق و مفهوم مصیطری است که قرآن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را از آن برحذر داشت. ۷.۴ - اشرافیت سلطنتی
بنابراین، هرچند مشروعیت سیاسی خلافت عثمانی از جهت نظری ایرادهای اصولی داشت، ولی برای خنثیسازی اهداف پلید سلطهگران غربی و مصالح جهان اسلام از امتیازهایی برخوردار بود. در واقع انگلیس و آتاتورک و اندیشمندان وابسته به دلیل نقصان مایههای دینی امپراتوری عثمانی و عدم مشروعیت دینی، با آن مخالف نبودند، بلکه آنها از کارکردهای مثبت و مطلوب خلافت ناخشنود بودند. اما کاستیها و انحطاط عملی خلافت عثمانی که از عوامل درونی علل سقوط آن به حساب میآید، اوجگیری اشرافیت سلطنتی عثمانیان بود که هیچ مناسبتی با حکومت پیامبر عالی قدر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نداشت. آنها با رویکرد به زندگی تجملی و راهاندازی بساط عیش و نوش مصداق کامل مترفینی بودند که مورد مذمت و انتقاد قرآن میباشند. به گفته مورخان، کاخ یا خانه سلطان، مرکب بود از حرمسرا، دستگاه اندرون و دستگاه بیرون. حرمسرا بخشی از کاخ بود که فرزندان، زنان و معشوقههای سلطان در آن میزیستند، هر یک از زنان سلطان باغها و خانهها و خدمتگزاران خاصی داشت.
[۲۹]
سلاطین عثمانی در قلمرو گسترده امپراتوری، خصوصا در منطقه بالکان، نتوانستند پیامرسان صدیق اسلام اصیل باشند. چه بسا به دلیل امیال مادی به اسلام نیاوردن آنان برای اخذ جزیه دلخوش میداشتند. این سیاست، ساکنان متصرفات اروپایی را از گرایش به اسلام و استحاله در میان ترکان باز میداشت. در بالکان آن گونه که لوئیس، (B. Lewis) مینویسد، دهقان مسیحی از زبان و فرهنگ و دین ترکان بویی نبرد. عثمانیان برای تسهیل فرمانروایی خویش بر مردم، آنان را در طبقات و گروههای گوناگون جا داده بودند، نه از روی نیکخواهی و دلبستگی به سرنوشت آنان.
[۳۰]
خلافت عثمانی حتی نسبت به مسلمانان یکسان برخورد نمیکرد. صاحبان نام و مقام محترم بودند و فرودستان خوار شمرده میشدند.
[۳۱]
این نابرابری بهرهمندی از حقوق اسلامی و سختگیری در پذیرش اسلام، یا عدم بسترسازی مناسب برای جذب غیرمسلمانان به اسلام، زمینه دشمنی شهروندان را - که یکی دیگر از عوامل داخلی انحطاط حکومت عثمانی به حساب میآید - مهیا ساخت. ۷.۵ - عوامل انحطاط
نخستین نشانههای ناتوانی امپراتوری عثمانی در روزگار سلیمان نمایان گشت. پس از مرگ سلیمان، امپراتوری او در سراشیب زوال گام نهاد. سلاطین ناتوان یکی پس از دیگری بر تخت فرمانروایی نشستند و امپراتوری عثمانی در جنگهای زمینی و دریایی چندی به سختی شکست خورد. از ۱۵۶۶ تا ۱۷۱۸ امپراتوری عثمانی سیزده سلطان به خود دید که از آنان تنها سلطان مراد چهارم (۱۶۲۳- ۱۶۴۰) و سلطان مصطفای دوم (۱۶۹۵- ۱۷۰۳) اندکی شایستگی داشتند. یکی از سلاطین کشته شد و دیگری از سلطنت بر افتاد. سلیم دوم (۱۵۶۶-۱۵۷۴) میگسار بود و فرزند او مراد سوم (۱۵۷۴- ۱۵۹۵) پنج تن از برادرانش را خفه کرد و بیست سال از عمر خویش را در حرمسرا سپری کرد. سلطان محمد سوم (۱۵۹۵- ۱۶۰۳) نوزده تن از برادرانش را از بین برد.دسیسههای درباریان، تحرکات زنان و خواجگان حرمسرا، و تباهی دستگاه دولت ثبات سیاسی و اقتصادی را از میان برده بود. شورشهایی که هم مسلمانان و هم مسیحیان در آنها شرکت میجستند فزونی یافته بود. شیرازه دستگاه اداری عثمانی از هم گسیخته و سران دولت پا در گلیم یکدیگر نهاده بودند.
[۳۲]
از جمله عوامل داخلی انحطاط خلافت عثمانی تعصب غیرمنطقی مذهبی رهبران سیاسی و مذهبی بود. دولت قدرتمند عثمانی مدیون حمایتهای بیدریغ عالمانی بود که با تمام نفوذ اجتماعی خویش در خدمت تقویت و توسعه امپراتوری عثمانی بودند. شیخ الاسلامها با داشتن منصب قضاوت و ریاست امور دینی و سازمان اوقاف، در حکومت عثمانی از منزلت و موقعیت اجتماعی خاصی برخوردار بودند. خلافت سنی عثمانی خود را میراث خوار خلافت صدر اسلام بالاخص شیخین دانسته و بالطبع با اندیشه سیاسی شیعه و نظام امامت تضاد میداشتند. و از طرفی، امیال و هوسهای نفسانی عالمان سنی که خود را پاسداران نظام فکری و دینی جامعه اهل سنت میدانستند به آنها اجازه نمیداد تا دست از ریاست حوزه عثمانی کشیده و به منطق و تفکر اصیل شیعه و مکتب اهل بیت عصمت (علیهمالسّلام) رو آورند. ۷.۶ - رویکرد با دولت شیعی صفوی
از این رو، در آغاز پیدایش دولت شیعی صفوی این دو نهاد سیاسی و دینی به جای درک واقعیتها و رویکرد مثبت با این نظام نوین سیاسی و ایجاد همدلی و برادری با آنان در برابر کشورهای معاند غربی و دشمنان مشترکشان، تمام همتشان را صرف نمودند تا تفکر شیعی را از بین ببرند و با مسکوت گذاشتن اهداف اروپایی خود، رو به مرزهای ایران آورده و مناطق وسیع آذربایجان و غرب ایران را به اشغال خود درآوردند. آنها پیش از جنگ چالدران با تعصب خاصی در خاک آناتولی دست به نسلکشی شیعیان زدند و چهل هزار نفر یا خانوار از آنان را به قتل رساندند. آنها در این برخورد کینهتوزانه که غالبا با حمایت علما و با اخذ تجویز از آنان صورت میگرفت، در اضمحلال دولت شیعی صفوی از ازبکان سنی در شرق ایران مدد میگرفتند.در چنین وضعیتی علمای شیعه مستقر در جبل عامل تنها در راستای وظیفه شرعی، انبوه خطراتی را که از همسایگان غربی و شرقی به شدت دولت جدیدالتاسیس صفوی را تهدید میکرد، برای دور نگه داشتن زمامداران از خرافههای قلندران صوفی و نیز به منظور ترویج مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) و تشیع فقاهتی وارد ایران گشته و در این هدف از توفیقات بالایی برخوردار شدند که امروزه شکلگیری نظام جمهوری اسلامی در ایران مدیون زحمات بیدریغ عالمان عصر صفوی میباشد.با این وجود در یک بحث علمی نمیتوان تمام سیاستهای اعمال شده دولت صفوی را مثبت تلقی کرد و آنها را از لغزش و اشتباه مبرا دانست؛ چه این که آنها نیز با کنار گذاشتن اختلافات غیراصولی میتوانستند در جهت تحکیم وحدت میان خود و دولت نیرومند عثمانی که به اسم اسلام در قلب اروپا رو به گسترش بود با سعه صدر و با روحیه اخوت و برادری، مقاصد اسلام را در پهنه گیتی بگسترانند. در آن روزگار، وضعیت دولت شیعی صفوی از یک جهت مشابه با موقعیت کنونی جمهوری اسلامی بود؛ دولتهای مسلمان منطقه پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جای رویکرد مثبت، با تنگ نظری مجری مقاصد امریکا و سایر کشورهای استعمارگر غربی شدند و مساعی خود را در جنگ ویرانگر هشت ساله به کار گرفتند تا جمهوری اسلامی را به طور کلی نابود سازند. و اگر کسی در آینده بخواهد با سطحینگری ایران را در ایجاد افتراق جهان اسلام در مقابل صهیونیزم مقصر جلوه دهد بسیار دور از واقع و در حقیقت بیانصافی خواهد بود.
[۳۳]
۸ - استعمار و استثمار
[ویرایش]
قبلا اروپاییان در سفرهای دریایی خود پایگاههایی برای تجارت در کشورهای مختلف دنیا ایجاد کرده و تا حدودی از روحیات مردم سواحل آفریقا، حاشیه خلیج فارس و دریای عمان با خبر بودند. اما در قرن ۱۸ به دنبال تحولات فکری برآمده از سکولاریسم لوتری، امپریالیسم ماکیاولی، و لیبرالیسم اومانیستی و به دنبال انقلاب صنعتی پس از جنگهای صلیبی و نهضت رنسانس در اروپا، بالاخص در انگلستان، فرانسه و آلمان، و دستاورد آن در ساخت و اختراع ابزارهای ماشینی، مانند دستگاههای نخریسی، بافندگی و کشف صنعت بخار و وسایل فنون جنگی، این بار اروپاییان در سفرهای دریایی خود برای تامین مواد اولیه کارخانجات صنعتی به دنبال سرزمینهایی بودند که آنها را مستعمره خویش قرار داده و به اسم زیبای استعمار دست به استثمار آنها زنند. از آن پس با رقابتی که میان اروپاییان به وجود آمد منابع کشورهای مستعمره را غارت میکردند.آنان بدین منظور در کشورها و سرزمینهای یادشده پایگاه نظامی و سازمان اداری موازی با سازمانهای محلی ایجاد کردند و همراه تبلیغ مسیحیت، زبان خود را در آن مناطق رسمی نموده و به راحتی دست به استعمار فرهنگی و استثمار اقتصادی زدند. در این میان اروپا با چند کشور قدیمی جهان چون روسیه، چین، ژاپن، عثمانی و ایران مواجه شدند که به مثابه سدی در راه رسیدن به اهداف یادشده بودند به همین دلیل لازم دیدند تا نیروی نظامی خود را به رخ آنها بکشند و با ارعاب و جنگ ناحیهای آنها را وادار به پذیرش برتری خود ساخته و با قراردادهای تحمیلی، این کشورها را وابسته اقتصادی اروپا گردانند. دخالت غرب و شکست نظامی کشورهای یادشده موجب پیدایش نوعی خودآگاهی در میان گروه کوچکی از روشنفکران و زمامداران ممالک قدیمی شد. آنها به فکر ریشهیابی دردها و شکستها افتادند، عدهای به سادگی درمان را در اخذ تجدد و تمدن غرب با تغییر سنتهای خود دیدند. ۹ - روسیه و اخذ تجدد غرب
[ویرایش]
روسیه به رهبری پطر کبیر (۱۷۲۵- ۱۶۷۲) نخستین کشوری بود که داوطلبانه خواهان اخذ تجدد غرب و ترک آداب و سنن خود گردید. پطر در سفر به انگلستان، هلند و فرانسه به شدت مجذوب پیشرفت اروپا و غرب شده بود و پس از به قدرت رسیدن اقدام به اصلاح امور روسیه نمود. در مقام اصلاحات ابتدا خود لباس اروپایی به تن کرد و آن گاه خانواده سلطنتی و دیگران را به پوشیدن این گونه لباسها واداشت. به زنان اجازه داد تا اندازهای در زندگی اجتماعی راه یابند. آموزش زبانهای خارجی، مخصوصا فرانسه و آلمانی رواج یافت. سازمانهای دولتی بر اساس سازمانهای مشابه اروپایی تنظیم شد و نفوذ سیاسی کلیسا محدود و مخدوش گردید، بورسهای تحصیلی برای تحصیل یا تکمیل تخصصی در غرب به دانشجویان داده شد و دعوت از استادان خارجی معمول شد، تراز بر دولت و کلیسا فرمان میراند. ۱۰ - رویکرد و اقبال عثمانیان به غرب
[ویرایش]
در خاورمیانه اسلامی، خلافت عثمانی و سلسله قاجار متشکل از سه فضای ترک، عرب و فارس با پیشینه تمدنهای قدیم ایران اسلامی، سامی و هندی به وسیله اسلام رو به وحدت نهادند. تا قبل از کشف راه دریایی، اروپا مجبور بود برای بهرهگیری از منابع و ثروت طبیعی هندوچین از راه میانی ایران و عثمانی استفاده کند و از نزدیک با موقعیت سیاسی و منافع اقتصادی کشورهای میانی در اصطکاک و تعامل باشد. از این رو، مناطق یادشده موقعیت ممتازی برای غرب به شمار میآمد و کشورهای قدرتمند و استعمارگر غربی با یکدیگر بر سر این مناطق نزاع داشتند. گستره قلمرو عثمانی مرزهای ایران را از اروپا جدا مینمود و تحولات فکری و سیاسی اروپا از طریق عثمانیها به ایران سرایت میکرد. اغلب سرزمینهای عربی و حوزه شمالی آفریقا از جمله عراق و حجاز و مصر در قلمرو حکومت عثمانی وجود داشت که هر کدام به نوعی متاثر از جریانات غرب بودند. ۱۱ - آغاز فروپاشی
[ویرایش]
از نظر تاریخی، حمله امپراتوری عثمانی به اتریش به سال ۱۵۹۳ میلادی و شکستهای پیاپی در این جنگ و نهایتا عقبنشینی از وین، نشانه بارزی از آغاز فروپاشی این امپراتور بزرگ بود. نتیجه این شکست و ناتوانی، از دست دادن سرزمینهای اروپایی بسیاری بود. از این زمان کشورهای اروپایی بر علیه امپراتوری عثمانی، با یکدیگر متحد شدند. جنگهای بسیاری در نقاط مختلف اروپا در گرفت که سرانجام در سال ۱۶۹۹ میلادی، با امضای عهدنامه «کارلوویتس»، (Karlowits) به پایان رسید و امپراتوری عثمانی ممالک بسیاری را از دست داد.بحران بزرگ دیگر برای امپراتوری عثمانی، جنگهای طولانی روسیه و عثمانی بود که از اوایل قرن هجدهم آغاز گردید. این جنگها که در ابتدا با پیروزی عثمانیها همراه بود، در سال ۱۷۶۸ شدت یافت و سرانجام به امضای عهدنامه، (Kaynarea) در سال ۱۷۷۴ منجر گردید. این معاهده را ننگینترین عهدنامه امپراتوری عثمانی دانستهاند که به موجب آن جزیره مسلماننشین «کریمه» کاملا از عثمانی مستقل شد، روسها حق دریانوردی آزاد در دریای سیاه و مدیترانه را پیدا کردند، همچنین حق حمایت از مذهب ارتدکس را در امپراتوری عثمانی به دست آوردند. تا رسیدن به قرن نوزدهم، عثمانیها بار دیگر طی جنگهای ۹۲- ۱۷۸۴ و سپس معاهدهای دیگر، سرزمینهای بیشتری را به روسها واگذار نمودند.از سوی دیگر، متعاقب انقلاب کبیر فرانسه، تفکرات ناسیونالیستی در میان ملیتهای گوناگون امپراتوری عثمانی نشر یافته و به نافرمانیها و شورشهای ملیگرایانه متعددی منجر شده بود. به دنبال این شورشها نیز امپراتوری سرزمینهای دیگری را از دست داد. در نخستین شورشها، صربها و یونانیها استقلال خود را به دست آوردند و مصر نیز به استقلال داخلی دست یافت. در چنین شرایطی و با توجه به ضعف امپراتوری، قلمرو عثمانی مورد تجاوزهای متعدد دولتهای وقت قرار گرفت. فرانسه، تونس را گرفت، اتریش، بوسنی و هرزگوین را ضمیمه خاک خود کرد، ایتالیا بر تریبولی و بنغازی دست یافت، روسیه تا ارض روم پیشروی کرد، و یونان جزیره کرت را به اشغال خود درآورد و بلغارها و یونانیها برای جنگ علیه امپراتور عثمانی با یکدیگر متحد شدند.
[۳۴]
۱۱.۱ - اشغال مصر
ضربه بزرگی که تمامی ملل مسلمان خاورمیانه، اعم از ترکها و مصریها و ایرانیها متحمل شدند و ضعف آنها را در برابر غرب عیان ساخت، اشغال مصر توسط ناپلئون در سال (۱۲۱۳ ه. ق/ ۱۷۹۸ م) بود در آن زمان اشغال مصر که بخشی از امپراتوری عثمانی محسوب میشد. از نظر روحی و روانی ضربه شدیدی برای عثمانی و مصریها به شمار میآمد. پیامد دیگر تجاوز ناپلئون این بود که رقابت شدیدی بین قدرتهای استعماری بر سر این منطقه آغاز شد که به نوبه خود عاملی دیگر در جهت گسترش غربگرایی در منطقه بود.در قرن نوزدهم امپراتوری عثمانی صحنه مبارزه و کشاکش قدرتهای استعماری گردید. اتریش و روسیه درصدد بودند مناطق گوناگون امپراتوری را جزو خاک خود سازند. فرانسه نیز در تلاش بود تا راههای تجاری و بازارهای مسلمانان را تصاحب کند. در این میان منافع استعماری انگلیسها اقتضا میکرد مانع چیرگی روسیه یا اتریش بر عثمانیها گردند و از این رو، انگلیسیها نیز دربار عثمانی را تشویق کردند تا دست به یک سری اصلاحات زند و شیوههای اداری و نظامی غرب را وارد سازد که این هم خود عامل مضاعفی در آغاز جریان غربگرایی محسوب میشود. ۱۱.۲ - غربزدگی و غربگرایی
مسلمانان و اندیشمندان حق داشتند از خود سؤال کنند که کدام ضعف یا نارسایی موجب گشت تا قدرت رو به پیش امپراتوری عثمانی این گونه به رکود کشیده شود؟! چرا ملل اروپایی که سالیان متمادی در حسرت تمدن شکوهمند جهان اسلام میزیستند، امروزه در این جنگها بر مسلمانان فایق آمدهاند؟! به این سؤالات، پایگاههای فکری وابسته یا مستقل، پاسخهای متفاوتی میدادند. در این شرایط همگان، اعم از دولتیان و سایران، با یک چرخش انفعالی اصلاحات را برای امپراتوری عثمانی، لازم و ضروری میدانستند.از نظر تاریخی علی رغم اهداف امپریالیستی در ایجاد غربگرایی و غربزدگی، آغاز جریان رویکرد به غرب و غربگرایی در کشورهای اسلامی ناشی از «غربزدگی» یا دلبستگی به باختر نبود، بلکه در نتیجه پیبردن مسلمانان به ضعف خویشتن در برابر غرب و ناشی از تمایل شدید آنها به تجدید عظمت و شکوه گذشته جهان اسلام و شکست دادن غرب بوده است. مسلمانان میخواستند با استفاده از سلاح دشمن، او را شکست دهند ولی کم کم قربانی آن سلاح گردیدند و به صورت مقلد چشم و گوش بسته غرب درآمدند.در اصطلاح جامعه شناسی میان واژه غربگرایی و غربزدگی تفاوت وجود دارد. غربگرایی فرایند اقتباسی است که ناشی از دلبستگی و یا وابستگی به غرب نباشد، بلکه ناشی از علاقه به ملت خود و در جهت تقویت کشور در برابر تجاوزات استعماری غرب است. این نوع اقتباس از غرب، اقتباس مبتنی بر تشخیص است و نه تقلید کورکورانه و انگیزه عمده اقتباس نیز غربستیزی است و نه غرب دوستی. بر خلاف غربزدگی که در آن اقتباس نه از روی تشخیص، بلکه کورکورانه و لجام گسیخته و در کلیه زمینهها میباشد و انگیزه رویکرد به غرب نیز احساسات غربستیزانه یا علاقه به حفظ موجودیت فرهنگ خویش در برابر هجوم استعماری غرب نیست، بلکه دلبستگی یا وابستگی به غرب مدنظر است. جریان مزبور به از خودبیگانگی و دور شدن از شخصیت اسلامی و شرقی خویش منجر میشود.
[۳۵]
۱۲ - اصلاحطلبان دولت عثمانی
[ویرایش]
از نقطه نظر تاریخی پس از شکست عثمانیها در جنگها و بعد از آگاهی آنان از نقاط ضعف خود، جامعه عثمانی عمدتا با سه گروه اصلاحطلب مستقل و وابسته مواجه بود: ۱. عثمانیان جوان ۲. تنظیماتچیهای دولتی ۳. ترکان جوان که پروژه اصلاحات آنان در محدوده غربگرایی تا غربزدگی مفرط در نوسان بود. ۱۲.۱ - سلطان سلیم سوم
سلطان سلیم سوم در سال ۱۸۰۰ میلادی اصلاحات نظامی و اداری را برای رویارویی با خطر روسیه و اتریش به راه انداخت. عموما اصلاحات سلیم سوم به ویژه بازسازی ارتش به نام «نظام جدید» در سالهای ۹۳- ۱۷۹۲ میلادی را نخستین گامها در راه فنآوری جنگی و نظامات آموزشی و اداری غرب میدانند. وی برای تقویت نظامی ترکیه نه تنها مستشار و سازوبرگ جنگی از غرب وارد کرد، بلکه بسیاری از دانشجویان را به اروپا اعزام داشت و چندین مؤسسه آموزشی بر اساس الگوهای غربی دایر کرد که در آن زبان فرانسه نیز در کنار سایر مواد درسی تدریس میشد. بدین سان، سلیم سوم راه ورود عناصر غربی را در نظام آموزشی، اداری و جنگی بازکرد و نیز مقدمات ظهور طبقات تحصیل کرده در غرب و هسته مرکزی دیوان سالاری روشنفکران و افسران تحصیل کرده غرب را به عنوان پشتوانه عمده جریان غربگرایی در سالهای بعد ایجاد نمود.سلطان سلیم به منظور تحقق هدف بازسازی ادارات و ارتش، به فرانسه روی آورد و فرانسویان نیز بلافاصله این دعوت را پاسخ گفته و مستشاران خود را به امپراتوری عثمانی روانه کردند. مؤسسات آموزشی و نظامی که سلطان سلیم پایهریزی نمود، نخستین مجرای انتقال فرهنگ و نظام ارزشهای غربی به امپراتوری عثمانی به شمار میرود.
[۳۶]
[۳۷]
۱۲.۲ - محمود دوم
محمود دوم نیز راه سلطان سلیم را ادامه داد. در همین زمان کتب درسی و نوشتاری غربیان به زبان ترکی ترجمه شد. بیش تر استادانی که زبان فرانسه و دیگر رشتهها را در مؤسسات آموزشی نوپا تدریس مینمودند، اروپایی و اغلب فرانسوی بودند. فارغ التحصیلان مؤسسات نظامی و آموزشی علاوه بر اشغال حساسترین پستهای مملکتی در سالهای بعدی، به دلیل دل بستگی به غرب دست به ترویج افکار و نظام ارزشی و طرز تفکر و زندگی غربی میزدند. محمود دوم در سال ۱۸۲۰ میلادی دگرگونیهای اداری را نیز آغاز کرد و از آن پس تشکیلات دولتی به تدریج طبق الگوهای غربی بازسازی گردید و همچنان که بازسازی ارتش راه را برای به قدرت رسیدن افسران غرب گرا گشود، بازسازی اداری نیز زمینه را برای نفوذ طبقه بالای «بوروکراتهای» وابسته به غرب هموار ساخت.در سال ۱۸۳۹ فرمان معروف «تنظیمات» یا مشروطیت صادر گردید که گامی در جهت غربی نمودن نظام سیاسی به شمار میآمد. از طریق این اصلاحات، الگوهای متعدد غربی در امپراتوری عثمانی وارد شد.
[۳۸]
۱۲.۳ - سلطان عبدالحمید
سلطان عبدالحمید جانشین محمود دوم روند غربیگری و گسترش نظام اداری و آموزشی به سبک غربی را ادامه داد و پس از جنگ کریمه شکستهای امپراتوری عثمانی، طی فرمانی در سال ۱۸۵۶ که به نام «خط همایون» معروف شد به پروژه توسعه و اصلاحات سیاسی روی آورد و با نفی شهروند درجه یک و دو اعلام کرد که در امپراتوری عثمانی مسلمانان و غیرمسلمانان از حقوق سیاسی مساوی برخوردارند.بدون تردید رویآوری به پروژه اصلاحات و توسعه سیاسی با حمایت و فشار قدرتهای استعماری غربی صورت میگرفت و این جریان که در تاریخ اروپا به مساله شرق یا بالکانیزاسیون معروف است، با هدف جداسازی دین از دولت و رخنه تفکرات سکولاری و عرفیسازی در امپراتوری عثمانی آغاز گردید. بر همین اساس و در راستای تکمیل پروژه اصلاحات، غربگرایان دست به تغییر قانون اساسی زدند. در سال ۱۸۷۶ م. قانون اساسی جدیدی برای امپراتوری منظور گردید که در بسیاری موارد از اصول فکری غرب و عقاید و نظرات روسو و منتسکیو الهام گرفته بود.
[۳۹]
[۴۰]
در همین زمان مدرسه عالی «گالاتاسرای» افتتاح گردید. این مدرسه که در آن استادان اروپایی تدریس میکردند، در گسترش غربگرایی و نهایتا غربزدگی در ترکیه، همان نقش را ایفا نمود که دانشگاه امریکایی بیروت در شامات و بلاد غربی آسیا عهدهدار آن بود. بسیاری از فارغ التحصیلان این مؤسسه به مقامات کلیدی کشوری رسیدند و سیاستهای غربگرایانه را اعمال کردند. برنامه درسی آن تقلیدی کامل از برنامه درسی مدرسههای پاریس بود و مدیر عالی مدرسه و بیشتر دبیران، فرانسوی و زبان تدریس نیز زبان فرانسه بوده است.
[۴۱]
۱۲.۳.۱ - محمد سعید پاشا
سلطان عبدالحمید دوم نیز مانند محمود دوم نه به دلیل دلبستگی به غرب، بلکه به منظور تقویت امپراتوری در مقابل غربیان دست به این گونه اصلاحات زد. در دوره زمامداری عبدالحمید بازسازی نظام آموزشی نیز زیر نظر اصلاحطلب بزرگ محمد سعید پاشا دنبال شد و در سالهای ۱۸۷۹- ۱۸۸۵ چندین مؤسسه دایر گردید و نخستین دانشگاه در امپراتوری عثمانی در دوران زمامداری سلطان عبدالحمید در سال ۱۹۰۰ میلادی آغاز به کار کرد. در عین حال عبدالحمید مخالف تقلید تمام عیار از غرب - آن گونه که غربزدگان میخواستند - بود و از همین رو، غربزدگان به بهانه مبارزه با استبداد علیه او دست به قیام زدند و نهایتا در سال ۱۹۰۸ میلادی وی را سرنگون ساختند. با روی کارآمدن ترکان جوان که از نظر خودکامگی مستبدتر از عبدالحمید بودند، دوره اول غربیگری در امپراتوری عثمانی به پایان رسید و مرحله دوم یا دوران غربزدگی آغاز گردید که بعدها با روی کارآمدن آتاتورک در سال ۱۹۲۲ این روند به اوج خود رسید.
[۴۲]
۱۲.۳.۲ - غربگرایی آگاهانه
به گفته محققان در این دوران غربگرایی بیشتر آگاهانه بود و انگیزه عمده اصلاحات و اقتباس از الگوهای غربی، تقویت امپراتوری در برابر هجومهای استعماری قدرتهای غربی بود. جالب این که علیرغم اهداف روشن آنان در اصلاحات به منظور اغفال ناآگاهان در این زمینه از دین مایه میگذاشتند و با الهام از رهنمودهای اسلامی دست به اصلاحات نوسازی و غربیسازی نظام آموزشی میزدند. شاهد بر این مدعا که در این مرحله رویکرد به غرب چندان از دلبستگی به غرب ناشی نبوده و با غربستیزی توام بوده، این است که در تمامی این دوره علما و روحانیان مسلمان پشتیبان این گونه اصلاحات و موافق با اقتباس از روشهای غربی بودهاند. علما نه تنها بر اقداماتی چون ایجاد چاپخانه، انحلال ارتش قدیم جاننثارها و بازسازی ارتش و ایجاد مؤسسههای نظامی و آموزشی جدید، صحه میگذاشتند، بلکه از طرفداران فعال آن بوده و دولت را برای انجام این اصلاحات تحت فشار قرار میدادند. بسیاری از فارغ التحصیلان حوزههای دینی، در بنیانگذاری مدارس نوین و تدریس و اداره آن سهیم بودند و خود به فراگیری علوم جدید و زبانهای خارجی میپرداختند.در این زمان سلطان عبدالحمید برخلاف تبلیغات صهیونیستها و غربیان، مخالف پیشرفت نبود و چنان که برنارد لویس خاطر نشان ساخته است او حتی در برخی زمینهها تجددگرا بود و تنظیمات و اصلاحات سیاسی، اداری در دوران زمامداری وی به ثمر نشست.
[۴۳]
[۴۴]
۱۲.۳.۳ - تبلیغات صهیونیستی
تبلیغات صهیونیستی علیه عبدالحمید چه بسا به دلیل آن بود که سلطان آنان را در دستیابی به بیت المقدس مایوس ساخت. در تاریخ آمده است، پیش از شکلگیری جنبش ترکان جوان و پیش از ورود صهیونیستها در کادر مرکزی آنان برای سرنگونی امپراتوری عثمانی، نخست صهیونیستها درصدد بودند تا از سلطان عبدالحمید اجازه ایجاد یک کشور یهودینشین در فلسطین را بگیرند و «هرتزل» بنیانگذار صهیونیسم با همین هدف با سلطان ملاقات کرد، ولی عبدالحمید تقاضای مزبور را با تحقیر رد کرد. از این پس صهیونیسم بین الملل درصدد سرنگونی وی برآمد و از طریق عمال غربزده خود با به راهانداختن جنبش «ترکان جوان» در سال ۱۳۲۶ ه. ق/ ۱۹۰۸ م. هدف فوق را تحقق بخشید.
[۴۵]
روند تجدد و غربگرایی در مرحله بعدی با به ثمر رسیدن جنبش «ترکان جوان» که با محافل مرموز صهیونیستی در ارتباط بود و نیز تقلید کوکورانه و دل بستگی به شیوه تفکر و زندگی غرب - که جنبه خصومت با اسلام و فرهنگ سنتی داشت - با به قدرت رسیدن آتاتورک به اوج خود رسید. ۱۳ - ماهیت اصلاحات آتاترک
[ویرایش]
انگلیس پس از شکست در شیوههای استعماری کهن، به استعمار نامرئی روی آورد تا با انتخاب مهرههای مناسب از سرزمینهای مستعمره، بدون هزینه و زحمت به اهداف استعماری خود نایل آید. از این رو، برای اجرای مقاصد خویش با متلاشی نمودن نظام سیاسی قدیم ایران و ترکیه، آتاتورک را در ترکیه و رضاخان را در ایران برای استقرار نظام نوین به ظاهر مترقی در نظر گرفت تا آن دو در راس برنامههای خود اسلام را که همواره مانع اغراض استعماری غربیان بود از سر راهشان بردارند. همان گونه که معروف است پیش از آن گلادستون وزیر امورخارجه انگلیس در مجلس عوام گفته بود تا این قرآن در میان مسلمانان وجود دارد ما نمیتوانیم به اهداف استعماری خود در مناطق اسلامی برسیم و باید بساط قرآن را از جوامع اسلامی برچینیم. انگلیس این سیاست را در جنگ جهانی اول و پس از فروپاشی عثمانی با سوء استفاده از نقاط ضعف آن امپراتوری، به دست مزدور خود آتاتورک پیاده کرد. حذف اسلام در ترکیه با برنامههای دینستیزانه نهضت ترکان جوان و آتاتورک تحقق یافت.مصطفی کمال (آتاترک) به سال ۱۸۸۸ م. در سالونیک به دنیا آمد. پدرش کارمند دولت عثمانی بود. وی با آموزش زبان فرانسوی در آکادمی نظامی به تحصیل پرداخت و بعدها از همکاران «ترکان جوان» گشت و تا جنگ جهانی اول گمنام بود.
[۴۶]
در ماه مه ۱۸۸۹، گروهی از دانشجویان آموزشگاه پزشکی نظام سلطنتی عثمانی برای سرنگونی سلطان، انجمنی تاسیس کردند. این دانشجویان از ملتهای گوناگون بودند. نام رسمی این انجمن «کمیته اتحاد و ترقی» بود. اعضای انجمن که از باقی ماندههای «عثمانیان نو» بودند، خود را «ترکان جوان» میخواندند. ترکان جوان و آتاتورک برای تکمیل پروژه اصلاحات خود، اقدام به تاسیس احزاب شناسنامهدار در جامعه ترکیه نمودند که به دنبال آن احزاب «وطن»، «وطن و حریت»، «جمعیت آزادی عثمانی»، «کمیته اتحاد و ترقی» و... تاسیس شد.
[۴۷]
۱۳.۱ - دوره تنظیمات
در دوره تنظیمات که تا سال ۱۸۷۶ ادامه یافت، افراد اصلاحطلب، که بسیاری از آنان پرورش یافته مدرسههای غربی بودند، جنبشی برای تجدد شروع کردند و مقامات حساس اداری و کشوری را در اختیار گرفتند. این افراد برخی سازمانهای سیاسی را نیز تشکیل دادند که جمعیت «اتحاد و ترقی» یکی از آنها بود. از دوره تنظیمات باید به عنوان برزخی میان مرحله «غربگرایی» و «غربزدگی» نام برد. افراد اصلاحطلب این دوره به اندازه «ترکان جوان» غربزده نبودند، ولی در میان آنان بسیاری از گرایشات که بعدها در ترکان جوان تجلی یافت، دیده میشد. «ترکان جوان» و اصحاب «تنظیمات» هر دو عمیقا تحت تاثیر تفکرات غربی و از طبقه بوروکرات بودند و هر دو نیز از طریق آموزش غربی در دستگاه رخنه کردند. البته اصحاب «تنظیمات» عموما از طبقه بالای بوروکراسی برخاسته ولی «ترکان جوان» از طبقه متوسط بوروکراسی و از افسران جوان نظامی بودند. ۱۳.۲ - روزنامهنگاری به سبک غربی
عامل دیگری که گسترش غربزدگی را در ترکیه تسهیل کرد، رواج روزنامهنگاری به سبک غربی بود. در این زمان روزنامهها و مطبوعات فراوانی در گوشه و کنار کشور آغاز به کار کردند که عمدتا در دست افراد غرب زده بود. مطبوعات از این طریق شدیدا در تلاش بودند تا ارزشهای غربی را گسترش دهند. البته نباید از نظر دور داشت که چون هیات حاکمه عثمانی با تعالیم اصیل اسلامی بیگانه بود و با خودکامگی و سیاستهای منحطه تنها به دلیل حفظ قدرت، یک نظام فاسد را بر امپراتوری حاکم ساخته بود، این موضوع بهانه خوبی بود تا طبقات غربزده تحت عنوان حمایت از مردم بر ضد دستگاه حاکمه دست به تشکیل گروههای زیرزمینی به اصطلاح «انقلابی» از سال ۱۸۸۹ در مؤسسات آموزشی و نظام جدید بزنند و در مدت کوتاهی حمایت سایر اقشار غربگرای نظام آموزشی غربی را به خود جلب نمایند و بدین وسیله به نام مبارزه با استبداد عثمانی، ارزشهای اسلامی را زیر سؤال ببرند. مؤسسههای فرانسوی چون «گالاتاسرای» پایگاه اصلی این انقلابیون غربزده بود.از آن جا که ارتش نخستین واحدی بود که در آن نظامات غربی رایج گردید، در ادوار بعدی افرادی که محصول نظام مزبور در ارتش بودند پشتوانه اصلی جنبشهای غربگرایی شدند. جنبش «ترکان جوان» و دستگاه کمال آتاتورک نیز هر دو بر نظامیان تکیه داشتند. ۱۳.۳ - انقلاب ترکان جوان
انقلاب ترکان جوان در سال ۱۹۰۸ را میتوان سرآغاز دوره غربزدگی در امپراتوری قلمداد کرد. آنها عمدتا از افکار و اندیشههای غربی الهام گرفته بودند و پرچمداران و رهبران انقلاب همگی غربزده یا محصول نظام آموزشی غرب بودند، و یا با محافل امپریالیستی و صهیونیستی ارتباط داشتند. از نظر فکری ترکان جوان با خودباختگی به تقویت عناصر غربی و تضعیف اسلام میپرداختند و برای نخستین بار به جای وحدت جهانی اسلام، مکتب وارداتی ناسیونالیسم را در امپراتوری وارد کردند و تورانیگری (پان ترکیسم) آنان مقدمه فروپاشی امپراتوری گردید. اندیشه و افکار «ترکان جوان» عمدتا وارداتی و از منتسکیو، روسو و دیگران اقتباس شده بود. آنان فکر «ناسیونالیسم ترک» را نیز از غربیان گرفتند. اسلام ستیزی و غرب زدگی از ویژگیهای نهضت «ترکان جوان» بود.از نظر سیاسی نیز ترکان جوان تمامی شیوههای جدید غرب را به کار بردند و دست به تشکیل حزب حاکمی به نام «کمیته وحدت و ترقی»، (C. U. P) زدند. آنها پس از به دست گیری قدرت، از طریق نظریه پردازان و قلم بدستان مزدور خود جنجالهای تبلیغاتی شدیدی برای سست کردن اعتقادات مذهبی و اسلامی مردم و آماده سازی زمینه پذیرش عقاید و افکار بیگانه به راهانداختند. ضیاگوکلپ که در ترکیه به عنوان بنیانگذار ناسیونالیسم ترک شناخته میشود معروفترین ایدئولوگ ترکان جوان بود. وی در سال ۱۹۰۹به عضویت کمیته مرکزی حزب حاکم، (C. U. P) درآمد. ۱۳.۴ - اندیشه ضیاگوکلپ
ضیاگوکلپ (۱۸۷۴ م - ۱۹۲۴ م.) بزرگترین اندیشمند و نظریه پرداز غربزده (که آتاتورک از او متاثر بود) در مقابل «پان اسلامیسم»، ناسیونالیسم ترک و اقتباس تمام عیار تمدن غربی را به منظور شکستن زنجیرههای جور و جهل برای ملت ترک لازم دانسته و همانند طه حسین مدعی بود که ملت او به اروپا وابسته است و نه به جهان اسلام، بنابراین، ترکیه باید همه ارتباطهای فرهنگی و فکری و اجتماعی خویش را از شرق بریده و به غرب پیوند دهد. او اصرار داشت که نه فقط فرآوردههای صنعتی، بلکه روح و نظام و ارزشهای غرب نیز میبایست به طور کامل اقتباس گردد و ارزشهای کهنه سنتی دور ریخته شود و در همین حال، «ملیت» ترک و «پان ترکیسم» و اساطیر و افسانههای باستانی قوم ترک احیا گردد.او میگفت: ما از نظر ملیت ترک هستیم، از نظر مذهب (یعنی رسوم عبادی) مسلمان و از نظر فرهنگ و تمدن اروپایی میباشیم. از اسلام فقط ما باید پارهای اعتقادات مذهبی و رسوم عادات را که صرفا مربوط به رابطه انسان - خدا هست اقتباس کنیم، ولی سایر تعالیم حقوقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اسلام که کهنه شده، باید مردود شناخته و در فراموشخانه تاریخ ریخته شود و به جای آن نظامات غربی دربست اقتباس گردد. ضیاگوکلپ بهاندازه کمال آتاتورک در غربزدگی جلو نرفته بود و هنوز اسلام را به عنوان «عقیده شخصی» قبول داشت. او بین تمدن و فرهنگ فرق قایل بود، ولی کمال آتاتورک معتقد بود که فرهنگ و تمدن و همه چیز باید برچسب غربی داشته باشد. ۱۳.۵ - بارزترین چهره غربزده
کمال آتاتورک بارزترین چهره «غربزده» در جهان اسلام به عنوان یک انسان خودباخته در برابر غرب احساس بیهویتی و بیشخصیتی مینمود و از این رو، صهیونیسم و امپریالیسم انگلیس او را برای نیل به اهداف شوم خود انتخاب کردند. آنها در موقعیتها و حوادث نظامی ادامه جنگ جهانی اول با فرصتهایی که در اختیار وی گذاشتند از او چهرهای اصلاحطلب و قهرمان ملی ساختند و به وسیله او امپراتوری عثمانی و ارزشهای اسلامی را نابود کردند و با تجزیه جهان اسلام و نابودسازی اقتدار مسلمانان، آنها را به پذیرش سلطه غرب واداشتند. آتاتورک به کمک غرب و انگلیس یک رژیم خودکامه و مستبدی را در ترکیه حاکم نمود و همچون رضاخان در ایران که با بدترین شکنجهها و آزارها در همه زمینههای زندگی اجتماعی و سیاسی به اسلامزدایی پرداخت، مدرسههای مذهبی را بست، اذان و نماز را به زبان عربی قدغن کرد، نظام حقوقی سوئد را به جای نظام شرع در دادگستری ترکیه رواج داد، خط را عوض کرد، کشف حجاب نمود، پوشیدن لباس غربی را برای هر ترک اجباری ساخت و....کمال آتاتورک پس از رسیدن به قدرت دست به اقدامات ضداسلامی و غربگرایانه زد. اسلامزدایی و «سکولاریسم»، یعنی کنار زدن دین از دولت از اهداف عمده این پیشوای غربزدگان بود. وی نخست «خلافت» را ملغا ساخت و بدین سان سمبل وحدت مسلمانان در جهان و حاکمیت اسلام در ترکیه را از بین برد، سپس نظام قضایی شریعت را منسوخ کرد و به جای آن قوانین کشورهای غربی را وارد نمود، «اوقاف» را ملی کرد و تمامی مدرسههای دینی (حدود ۴۷۹ مؤسسه آموزشی دینی با ۱۸۰۰۰ طلبه) را تعطیل کرد. ۱۳.۶ - تغییرات در قانون اساسی
آتاتورک در سال ۱۹۲۴ م. دستور داد هرچیزی که مربوط به تاریخ گذشته ترکها و امپراتوری عثمانی یا درباره اسلام است از برنامههای درسی تمامی مدارس حذف گردد. او در سال ۱۹۲۴ م. یک قانون اساسی جدید برای کشور اعلام کرد. این قانون اساسی نمونه کامل اسلامستیزی و غربزدگی مفرط در تمامی زمینههاست. در سال ۲۴- ۱۹۲۳ مقرر گردید که دختران در کنار پسران در یک کلاس درس شرکت کنند و در سال ۱۹۲۷ م. آموزش مختلط دختران و پسران در تمامی سطوح اجرا گردید. آتاتورک از نظر سیاسی و فرهنگی، از طرفی با تشکیل جمهوری لائیک با اسلام مبارزه کرد و از سویی، علیرغم مخالفت شدید تودههای مردم، حتی دانشگاهیان، دستور داد تا رسمالخط زبان ترکی از «عربی» به «لاتین» تغییر یابد. او میخواست بدین وسیله رشته پیوند مسلمانان ترکیه را از جهان اسلام بگسلد و آن را به اروپا متصل کند و نسل جوان ترکیه را از فرهنگ غنی اسلام و دستاوردهای مسلمانان در طی قرون متمادی بیگانه و آنها را از اسلام و قرآن جدا سازد. ۱۳.۷ - تغییرات در زبان ترکی
در زمان آتاتورک موج غرب زدگی حتی «زبان» را در امان نگذاشت. رژیم دستور داد که زبان ترکی از تمامی کلمات عربی - فارسی پالایش گردد. این کار را مؤسسهای دولتی به نام «فرهنگستان زبان ترکی» عهده دار شد. گفته میشود ک مصطفی کمال آتاتورک در این ایام همواره دهها فرهنگ لغات ترکی برای سخنرانی به هم راه داشت!پس از مرگ آتاتورک در سال ۱۹۳۸ م. این سیاست و دوره غربزدگی در ترکیه به وسیله جانشین او عصمت اینونو ادامه یافت و در نتیجه تودههای مسلمان ترکیه از رژیم به ستوه آمدند و در نخستین انتخابات نسبتا آزاد در سال ۱۹۵۰ عصمت اینونو یار وفادار کمال آتاتورک را کنار زدند. پس از اینونو، دولت عدنان مندرس روی کار آمد و روند غربگرایی تا حدی تعدیل گردید. در همین حال جنبشهای اسلامی، مخفی و نیمه مخفی مانند «جنبش نورسیها» و «حزب اسلامی» نجم الدین اربکان قد علم کرد، و بدین سان نهضت «بازگشت به خویشتن» به تدریج در ترکیه رو به گسترش نهاد، ولی هنوز نیز امرای ارتش و بوروکراتها که به امریکا و کشورهای غربی وابستگی دارند، مانع رشد چنین حرکتی میباشند. ۱۴ - نقش انقلاب اسلامی ایران
[ویرایش]
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران موجب شد که خودآگاهی مسلمانان ترکیه نسبت به موقعیت خود افزایش باید. حاکمیت دینی در ایران، احساس حقارتهای دیرینه در برابر لائیسم و نیروهای چپ، و نیز تفکری که بر مبنای آن دین در حیطه وجدان اخلاقی افراد محدود شده و هر نوع عمل اجتماعی و سیاسی و حکومت بر مبنای دین در جهان کنونی غیرممکن تصور میشد، از بین برد. افزایش فعالیت مسلمانان ترکیه، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به حدی چشمگیر بود که محافل سرمایهداری و نظامیان ارتش را که حساسیت زیادی در برابر نیروهای مذهبی داشتند، مصمم نمود که خیزش امواج این حرکت را سد کنند.
[۴۸]
و اینک نیز این روند ادامه دارد و فعالیت اسلامخواهی و جنبش بازگشت به خویشتن، در حال شکلگیری است.
سقوط عثمانی؛ از کلاهی که بر سر عربها رفت تا رد پای لورنس انگلیسی
تاریخچه فلسطین و اشغال آن توسط اسرائیل
از آنجا که بریتانیا به دنبال سیطره بر منطقه عربى اطراف کانال سوئز بود، مصر را اشغال و یهودیان را ترغیب کرد تا ادعاى بی اساس خود را مبنى بر داشتن حق بازگشت به کوه کذایى «صهیون» در قدس و برپایى دولت در فلسطین، مجدداً مطرح کنند.

مسجدالاقصی
پیام آفتاب: از آنجا که بریتانیا به دنبال سیطره بر منطقه عربى اطراف کانال سوئز بود، مصر را اشغال و یهودیان را ترغیب کرد تا ادعاى بی اساس خود را مبنى بر داشتن حق بازگشت به کوه کذایى «صهیون» در قدس و برپایى دولت در فلسطین، مجدداً مطرح کنند.
فلسطین به لحاظ تاریخی، سرزمین اعراب فلسطین است. قبایل عرب کنعانی، بیش از هفت هزار سال قبل از میلاد، از منطقه مجاور (شبه جزیره العرب) به این سرزمین آمده و در آن سکنی گزیدند. پیش از آنکه قبایل دریای مدیترانه (Palest) به این منطقه بیایند و با کنعانیها همزیستی کنند و نام «فلسطینی» بر اهالی آن غالب گردد، قبایل عربی- نظیر یبوسیها و فینیقیها در این سرزمین میزیستهاند.
موقعیت جغرافیایی فلسطین
مساحت فلسطین - که در اشغال دشمن صهیونیستی است - ۲۷۰۲۷ کیلومتر مربع میباشد. فلسطین بخشی از بلاد شام (سوریه، اردن و لبنان) به شمار میرود که از طرف شرق به اردن، از غرب به دریای مدیترانه، از شمال و شمال شرقی به لبنان و سوریه و از جنوب به خلیج عقبه و صحرای سینای مصر محدود میشود.
در فلسطین سه منطقه کوهستانی، دشتی و ساحلی وجود دارد که زمینهای حاصلخیز کشاورزی را تشکیل میدهد. صحرای نقب در بخش جنوبی واقع شده و یک سوم مساحت فلسطین را تشکیل میدهد.
فلسطین فعلی به سه بخش تقسیم میشود:
۱. سرزمین اشغالی ۱۹۴۸ که یک میلیون و یکصد هزار فلسطینی را در خود جای داده است.
۲. کرانه باختری که مساحتی بالغ بر ۵۶۵۰ کیلومتر مربع داشته و شهر قدس را در برمیگیرد جمعیت فلسطینی آن قریب به یک میلیون و پانصدهزار نفر است.
۳. نوار غزه با مساحتی بیش از ۳۵۰ کیلومتر مربع که جمعیت فلسطینی آن حدود یک میلیون و سیصد هزار نفر است.
نزدیک به ۵–۴ میلیون فلسطینی نیز پس از اشغال فلسطین به دست صهیونیستها آواره شده و در کشورهای اردن، سوریه و لبنان زندگی میکنند.
فلسطین به لحاظ جایگاه ممتاز جغرافیایی، حاصلخیزی زمین و قداستی که از آن برخوردار است، در طول تاریخ عرصه کشمکشها و درگیری امپراتوریها بوده و مردم این دیار پیوسته و در حد توان خود، به پایداری و مقاومت در برابر مهاجمان پرداختهاند. از طرفی اشغالگران نیز بر سر تصاحب زمین فلسطین و از صحنه به در کردن رقیبان خویش، گاهی با هم درگیر شدهاند.
حضور یهود در فلسطین
حضرت ابراهیم علیه السلام حوالی ۱۹۰۰ سال ق. م به همراه برادرزادهاش (لوط) از عراق هجرت کرد و در فلسطین رحل اقامت گزید و مردمان این سامان را به توحید فراخواند. پس از آن عبرانیها (یهودیان راستین)، در قالب عشایر دامپرور و در جستوجوی آب و غذا، به این منطقه آمده و در میان مردمان این دیار- که از روی نوع دوستی و مهمان نوازی آنها را پذیرفته بودند اقامت گزیدند. اما وقتی تعدادشان فزونی یافت، شروع به درگیری با میزبان کرده، کوشیدند بر پارهای از مناطق و اماکن مقدس چیره شوند. اوج اقتدار یهود در دوران حکومت حضرت سلیمان بود که بخشهای وسیعی از سرزمینهای آباد آن روز را تصرف خود داشتند. اما خلق و خوی متکبّرانه یهودیان و اختلافی که بین آنان پیش آمد، آنها را از هم متفرق کرد و باعث شد حکومت آنان، چند سالی بیش دوام نیاورد و پس از مرگ سلیمان، به دست بختالنصر بابلی از میان برود. در این زمان بیشتر آنها به اسیری گرفته شدند گرچه بعدها جمعی از آنان به وسیله کوروش به فلسطین بازگردانیده شدند.
در تورات از نبردهای بسیاری که فلسطینیها در رویارویی با یهودیان غاصب داشتهاند، سخن به میان رفته است. در مقطعی دیگر رومیان با پذیرش مسیحیت، با یهودیان درگیر شده، شمار کثیری از آنها را کشتند. بدین سان حضور یهودیان پایان یافت و آنان در گوشه و کنار جهان پراکنده شدند.
معراج نبی اکرمصلی الله علیه وآله
ده سال پس از مبعث رسول اکرمصلی الله علیه وآله، پروردگار یکتا، پیامبر خود را شبانه به مسجدالاقصی در فلسطین برد و از آنجا به آسمان عروج داد. علاوه بر اینکه قدس نخستین قبله گاه مسلمانان بود. در سال ۱۶ ه. ق مسلمانان فلسطین را فتح کردند و اغلب مردم این دیار اسلام آورده و در فتوحات اسلامی در شام، مصر و مغرب شرکت جستند. اصالت عربی و فتوحات مسلمانان، اثر به سزایی در سازگاری مردم این دیار با اسلام داشت. در زمان فتح قدس، هیچ یهودیای در شهر وجود نداشت چرا که به وسیله مسیحیان از ورود به آن منع شده بودند و از سویی آنان با مسلمانان شرط کرده بودند که از ورود آنها (یهودیان) به قدس جلوگیری کنند.
بدین ترتیب مسجدالاقصی، سومین حرم شریف گشت و فلسطین، به استثنای دوره اشغال به وسیله صلیبیهای قرون وسطی (۱۰۹۹ م) - که سرانجام به دست صلاحالدین ایوبی (۱۱۸۷ م) آزاد شد - پیوسته بخشی از خلافت اسلامی بود.
فلسطین و قدس دگر بار و به دنبال اشغال فرانسویها، به رهبری ناپلئون- که توانسته بود برای مدتی کوتاه چند شهر فلسطینی را به اشغال درآورد به آغوش مسلمانان بازگشت.
احمد پاشا الجزار، فرمانده شهر عکا و نیروهای [فلسطینی] تحت امر او، توانستند در سال ۱۷۹۹ م. ناپلئون را شکست داده و او را وادار به فرار کنند. ناپلئون در زمان خروج از فلسطین، این جمله را بر زبان راند: «آرزوهایم (برپایی امپراتوری در این منطقه عربی) را پای دیوارهای عکا به خاک سپردم». گفتنی است ناپلئون از یهودیان جهان و بقایای آنها در فلسطین خواسته بود، در کنارش بجنگند و در مقابل برایشان دولتی در فلسطین دایر کند که حامی منافع فرانسه در منطقه باشد.
صهیونیسم و فلسطین
از آنجایی که بریتانیا، قصد سیطره و چنگاندازی بر منطقه عربی اطراف کانال سوئز را داشت، مصر را اشغال و یهودیان را ترغیب کرد تا ادعای بیاساس خود را مبنی بر داشتن حق بازگشت، به کوه کذایی «صهیون» در قدس و برپایی دولت در فلسطین، مجدداً مطرح کنند دولتی که حامی منافع بریتانیا در منطقه بوده و از کمکهای همهجانبه این کشور برخوردار باشد.
بریتانیا در همین زمینه، مشوق تئودور هرتسل (خبرنگار یهودیتبار اتریشی) در امر دعوت از یهودیان جهان، برای تأسیس دولت صهیونیستی در فلسطین بود و عملًا نخستین کنگره صهیونیستی در شهر پازل سوئیس) ۱۸۹۷ م) با حضور صدها تن از شخصیتهای یهودی سراسر جهان برگزار شد. در این اجلاس شرکت کنندگان موافقت کردند برای بازگرداندن یهودیان جهان به فلسطین و برپایی دولت صهیونیستی، علیه ملت و صاحبان راستین آن، تلاش کنند و در همین راستا مؤسسات مالی چندی، برای تحقق این هدف شوم دایر کردند. هرتسل هم به نوبه خود کوشید سلطان عثمانی (عبدالحمید دوم)، در مقابل پرداخت چند میلیون سکه طلا، با تسلیم فلسطین به یهودیان موافقت کند. سلطان عبدالحمید این پیشنهاد را رد کرد و تأکید نمود که سرزمین فلسطین، متعلق به مسلمانان بوده و حتی با پول همه یهودیان آن را نخواهد فروخت. بدین جهت یهودیان وی را در سال ۱۹۰۸ م. سرنگون ساختند. هرتسل که از این نیرنگ طرفی نبسته بود، راهی آلمان، ایتالیا و روسیه شد تا آنها، یهودیان را در اشغال فلسطین یاری رساند امّا آنها از این کار سر باز زدند زیرا فلسطین سرزمینی است که مردم خودش را داشته و تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی بود. او که دست خالی از این کشورها بازگشته بود، به مشوق اصلی و مروّج ایده صهیونیستی (بریتانیا) روی آورد و این کشور تعهد داد از طرح تشکیل رژیم صهیونیستی حمایت کند.
به دنبال شروع جنگ اول جهانی، بریتانیا در سال ۱۹۱۷ م. با موافقت فرانسه، آمریکا و دیگر کشورهای غربی، بیانیهای را صادر کرد و به وسیله بالفور (وزیر خارجه وقت این کشور) به روچیلد (سرمایهدار یهودی) قول داد: وطن قومی برای یهودیان در فلسطین ایجاد کند. این وعده به «بیانیه بالفور» موسوم شد. در سال ۱۹۱۸ م. (همزمان با شکست ترکیه و اشغال فلسطین بهوسیله بریتانیا)، کشورهای یادشده تلاش کردند زمینه برپایی دولت یهودی را در فلسطین مهیا سازند. در همین رابطه جامعه ملل با قیمومیت بریتانیا بر فلسطین، به منظور برپایی دولت یهودی در آن موافقت کرد. بریتانیا نیز نمایندهای یهودی تبار (هربرت صاموئیل) را در سال ۱۹۲۰ م. به فلسطین گسیل داشت تا مقدمات کوچ یهودیان سراسر جهان را به آنجا فراهم آورد. بریتانیای استعمارگر به موازات این اقدام، به تجهیز و آموزش نظامی یهودیان پرداخت و زمینهای وسیعی را در اختیار آنان قرار داد تا شهرکهایی را احداث کنند.
ایستادگی فلسطینیان
فلسطینیان از همان ابتدا در برابر قیمومیت بریتانیا و باندهای صهیونیستی، پایداری و مقاومت کردند و برای دفاع از زمین و پاسداری از مقدسات، گروههای جهادی تشکیل داده، تظاهرات و اعتصابهای عمومی به راه انداختند. قیامهای ۱۹۲۰، ۱۹۲۳ و ۱۹۲۹ (معروف به انقلاب براق) از آن جمله است. انگلیسیها قیامهای فلسطینیان را سرکوب و هزاران تن را کشتند یا به زندان انداختند تا از این رهگذر، خدمتی به باندهای صهیونیستی انجام داده باشند. شیخ عزالدین قسام با تشکیل گروههای اسلامی- جهادی، به نبرد با انگلیسیها و صهیونیستها پرداخت و سرانجام در سال ۱۹۳۵ م. به شهادت رسید. در پی شهادت وی، فلسطین به رهبری حاج امین حسینی (مفتی اعظم قدس)، یکپارچه قیام شد و حسن سلامه، عبدالرحیم الحاج محمد و عبدالرحیم مسعود و از شاگردان قسام، عملیات متعددی را بر ضد ارتش انگلیس و صهیونیستها انجام دادند به طوری که بریتانیا برای سرکوب انقلاب مردم فلسطین، ژنرال مونت کوری جنایتکار را فراخواند. نامبرده در سرکوب مردم مبارز فلسطین، نهایت قساوت را به کار برد به گونهای که زندانها مملو از زندانیان، خانهها ویران، زمینهای بسیاری مصادره و معیشت مردم بسیار سخت گردید.
قیامهای مردم فلسطین، تداوم داشت و به موازات آن، کوچ یهودیان سراسر جهان با هدف اشغال فلسطین نیز ادامه یافت تا اینکه پس از پایان جنگ دوم جهانی) ۱۹۴۵ م)، بریتانیا و آمریکا توانستند در سال ۱۹۴۷ م. از طریق سازمان ملل متحد قطعنامه تقسیم فلسطین را صادر کنند. به موجب این قطعنامه جائرانه، فلسطین بین فلسطینیان و یهودیان اشغالگر- که تعدادشان از ۱۵ جمعیت ساکن آنجا فراتر نمیرفت و تنها ۷ از سرزمین فلسطین به آنان اعطا شده بود تقسیم گردید. البته فلسطینیان، اعراب و مسلمانان با تقسیم فلسطین مخالفت کردند. فلسطینیان به جهاد و مبارزه خویش ادامه دادند و عبدالقادر الحسینی (رهبر مجاهدان)، سرانجام در سال ۱۹۴۸ م. در جریان نبرد (القسطل) به شهادت رسید.
غصب فلسطین (سال ۱۹۴۸ م)
بریتانیا پس از اطمینان از توان باندهای صهیونیستی در فلسطین و حمایت و پشتیبانی آمریکا و جهان غرب و شوروی از برپایی کشوری برای یهودیان، اعلام داشت که از فلسطین بیرون خواهد رفت و چنین نیز شد. ارتش انگلیس در ۱۹۴۸ م. پس از واگذاری مراکز و تسلیحات نظامی خود به باندهای صهیونیستی و ابقای برخی از فرماندهان در خدمت اهداف یهودیان، خاک فلسطین را ترک کرد. بن گوریون رهبر باندهای صهیونیستی، از این وضعیت سوء استفاده کرد و تأسیس کشور «اسرائیل» در سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ م. را اعلام نمود. مدتی بعد آمریکا، دولت صهیونیستی را به رسمیت شناخت و به دنبال آن اتحاد جماهیر شوروی هم چنین کرد. کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری و بعد سازمان ملل متحد، این دولت غاصب را به رسمیت شناختند.
فلسطینیان این ستم و ناروایی را نپذیرفته، به نبرد با صهیونیستها پرداختند. در این نبردها، نیروهایی از ارتش کشورهای مصر، اردن، سوریه، لبنان، عراق و و نیروهای داوطلب اخوان المسلمین شرکت جستند لیکن به دلیل ضعف تدارکاتی و تسلیحاتی و حضور استعماری بریتانیا و فرانسه در اغلب کشورهای منطقه و خیانت برخی از رهبران، منجر به شکست این نیروها و آوارگی صدها هزار فلسطینی گشت. به دنبال این جنگ، کرانه باختری، قدس و نوار غزه همچنان در دست فلسطینیان و به دور از اشغالگری صهیونیستها باقی ماند لیکن کرانه باختریو قدس تابع اردن و نوار غزه تابع مصر گشت.
پس از جنگ ۱۹۴۸ م. کشورهای آمریکا، فرانسه و انگلیس دولت غاصب صهیونیستی را به سلاحهای پیشرفته (هستهای، میکروبی و شیمیایی) مجهز ساختند. به رغم ناکامی، فلسطینیان، آنان دست از مقاومت و پایداری برنداشته و گروههای چریکی تشکیل دادند. این نیروها حمله به شهرها و شهرکهای صهیونیستی را در دستور کار خود قرار دادند.
تجاوز سه جانبه (سال ۱۹۵۶ م)
در سال ۱۹۵۶ م. انگلیس، فرانسه و اسرائیل، در توطئهای مشترک، تجاوز سه جانبهای را علیه مصر تدارک دیدند و صهیونیستها نوار غزه و بخشی از سینا را اشغال کردند. اما بر اثر فشارهای جهانی و عملیات مقاومت، ناگزیر از این مناطق خارج شدند. در سال ۱۹۶۳ م. سازمان آزادیبخش فلسطین به رهبری احمد شقیری، شکل گرفت و صاحب سپاهی در نوار غزه شد. همچنین جنبشهای چریکی نظیر جنبش فتح، جبهه خلق و تشکیل شدند و توانستند عملیات چریکی بسیاری را از خاک سوریه علیه صهیونیستها به مورد اجرا بگذارند و تلفات و ضایعات قابل توجهی به آنان وارد سازند. اسرائیل در سال ۱۹۶۷ م. با حمایت آمریکا، جنگی را علیه مصر و سوریه به راه انداخت و سینای مصر و ارتفاعات جولان سوریه را- علاوه بر سایر بخشهای فلسطینی به اشغال خود درآورد. اما ملت فلسطین همچنان به مقاومت خود در برابر اشغالگری صهیونیستی ادامه داد. پس از شکست ۱۹۶۷ م. عملیات نظامی- چریکی فلسطینی، از خاک اردن علیه صهیونیستها گسترش یافت و خطر و تهدیدی بالقوه برای یهودیان غاصب گردید. به دنبال این تحولات آمریکا و صهیونیستها، اردن را تحت فشار قرار دادند و این کشور در سپتامبر ۱۹۷۰ م. فعالیت چریکی فلسطینیان را درهم کوبید. کارهای چریکی از این پس، به سوریه و لبنان انتقال یافت.
در سال ۱۹۷۳ م. سوریه و مصر توافق کردند برای آزادسازی خاک اشغال شده خویش، با صهیونیستها بجنگند و اگر دخالت مستقیم آمریکا در جنگ نبود، شکست کامل صهیونیستها رقم میخورد. در پی این حوادث، مذاکرات آتشبس میان مصر و رژیم صهیونیستی زیر نظر آمریکا آغاز و کار به جایی رسید که انور سادات (رئیس جمهور وقت مصر)، در سال ۱۹۸۷ م. به طور یک جانبه و در کمپ دیوید آمریکا، صلحی را با صهیونیستها امضا کرد. مصر با امضای این قرارداد، عملًا از گردونه درگیری با دشمن صهیونیستی خارج شد لیکن خداوند سبحان خروج مصر را به واسطه پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به رهبری امام خمینیرحمه الله جبران کرد. رهبر عظیمالشأن ایران سفارت اسرائیل را تعطیل و سفارت فلسطین را به جای آن دایر فرمود و اعلام داشت: «اسرائیل غدّهای سرطانی است و باید ریشه کن شود». همچنین روز جهانی قدس را اعلام و سپاه قدس را تأسیس کرد. این خط مشی و سیاست حکیمانه و حمایت از مبارزات بحق مردم مسلمان فلسطین، به وسیله جانشین شایسته ایشان مقام معظم رهبری و مسئولان نظام اسلامی، با همان قوت ادامه دارد.
تجاوز به لبنان
عملیات چریکی فلسطینیان - که از لبنان بر ضد اسرائیل شدت یافته و کیان غاصب آنها را به خطر انداخته بود - صهیونیستها، آمریکائیان و فالانژیستهای مسیحی لبنان را به تدارک توطئهای مشترک علیه فعالیت چریکی آنان واداشت به طوری که در سال ۱۹۸۲ م. ارتش صهیونیستی به فرماندهی شارون جنایت پیشه و با حمایت آمریکا و اروپا، به خاک لبنان تجاوز و بیروت را اشغال کرد. در این تجاوز هزاران چریک و غیرنظامی فلسطینی به قتل رسیدند و رزمندگان فلسطینی مجبور به ترک لبنان شدند. رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۷۸ م. با مصر قرارداد صلح امضا کرد. در سال ۱۹۸۷ م. مردم فلسطین در کرانه غربی و نوار غزه، علیه صهیونیستها یکپارچه قیام کردند و نیروهای جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) فعالانه در انتفاضه شرکت جستند و تلفات فراوانی بر صهیونیستها وارد کردند. همین امر آمریکا را بر آن داشت تا در سال ۱۹۹۱ م. با هدف تحمیل صلح در منطقه، کنفرانسی را در مادرید برگزار کند. نتیجه این کنفرانس توافق ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) با صهیونیستها و امضای موافقت نامه اسلو) ۱۹۹۳ م) بود. ساف، دولت غاصب (اسرائیل) را به رسمیت شناخت تا در مقابل، صهیونیستها نیز این سازمان (ساف) را به رسمیت بشناسند. پس از آن، مذاکرات بدون هیچ ثمری آغاز گشت و به موازات آن مقاومت مردم فلسطین ادامه یافت. در سال ۱۹۹۴ م. اردن نیز در منطقه «وادی عربا» موافقت نامهای با رژیم صهیونیستی به امضا رساند. ملت فلسطین به مقاومت خود ادامه دادند تا اینکه انتفاضه اقصی در سال ۲۰۰۰ م. شروع شد و صدها کشته و هزاران زخمی بر دشمن صهیونیستی تحمیل کرد.
بوجود آمدن زمینه پیدایش رژیم صهیونیستی ؛ نتیجه همراهی جریانهای عربی با انگلیسیها
اشغال سرزمین فلسطین به روایت آمار و ارقام
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد
اعلامیه جهانی حقوق بشر
اعلامیه کوروش | منشوری جهانی برای آزادی و حقوق بشر
سخنی با پسر مخلوع شاه / بقلم اسماعیل اسدی دارستانی ارتشی بازنسشته و رزمنده و منتقد حکومت ایران و خب
#سخنی با پسر مخلوع شاه که در همه پرسی مردم به ۹۸ درصد کلا به رژیم پهلوی و سطلنت طلب ها نه گفتند به جمهوری اسلامی ایران
بنام خدا بخشده مهربان

سخنی با پسر مخلوع شاه / بقلم اسماعیل اسدی دارستانی ارتشی بازنسشته و رزمنده دواطلب هشت سال نبر د مقدس و خبرنگار و مستند ساز و نویسندهد و محقق هفت کتاب از جمله برر سی تاریخ حقوق بشر محیط زیست و نبرد مقدس و سر گذشت تالشان و تاریخ دولتها شیعه در ایران و.... و فرزند شهید نبرد مقدس عراق و ایران و برادر دو رزمنده دواطلب جانباز هشت سال دفاع مقدس و پسر دایی یک شهید و بر ادر زاده دو افسر نیروی هوایی بازنشسته ارتش و..... زندانی سیاسی خبرنگار و نویسنده منتقد جمهوری اسلامی ایران بمدت 3 یال و چهارماه از اوین و لاکان تا زندان آستارا زندانی و محاکمه و شنکجه شدم
بادرود بنده خدا اسماعیل به پسر شاه که در زندگی ات بک روز کار نکردی و با پول دزدی که شاه از مردم دزدیده که صدهها فرزندان شما ورل خرجی بکنند پول تمام نمی شود نوش جانت همانند خاوری و برخی مسولان فعلی که شش هزار نفر فرزندان انها با پول دزدی ملت تابعیت پدرشان گرفتند پدرشان خودشان را انقلابی و مرگ بر آمریکا می گویتد فرزندانش شناسنامه آمربکا را گرفتند قسم خوردن وفادار فقط به قانون آمریکا باشد. و بقیه دررکشورها اروپایی با پول دزدی مردم دارنند عشق و حال می کند .
#پدر من یک کارگر ساده کالباس سازی دولت بود که بخاطر مبارزه مدنی و شرکت در راهپیمایی ضد شاه و پاره کردن عکس بزرگ شاه هفت ماه بدون دادگاه شنکجه و زندانی سااوک در دهه پنجاه بود که ساواک شاه بدون حکم دادگاه اجازه ادامه بکار پدرم را نداد... ناراضی حکومت ساه بود که تبدیل به برانداز رژیم شاه شد .
#من حودم نویسنده و محقق هفت کتاب و وپنچ کتاب دیگرم در حال انتشار است و خبرنگار و مستند ساز منتقد که سه سال و چهارماه از اوین تا لاکان تا زندان آستارا صدهها بلر زندانی موقت و شنکجه شنبدم از معترض منتقد به ناراضی نظام شدم و هماکنون اعنقاد دارم بلید همه مرسی تعییرات قانون اساسی و قانون عادی بصورت اصلاحات با نظر مردم هستم مخالف براندازی هستم بل عبرت از کسورها عراق مصر سوریه تونس و لیبی و سودان و افغانستان و...
#سوال من از شما که فقط چون از نطفه شاه هستید و شاه هم درهمه پرسی 12 بهمن ۵۸مردم رای به سرنگونی دادن این این چرا پولها که مدرت دزده به مردم ایران حداقل ده میلیون در خارج می ماند پس نمی دهی و چرا مثل یک انیان در عمرت یک روز کار نکردی . مردم بکل به سرنگونی نظام سطلنتی رای منفی دادند رد کرد و طبق عرف و قانون شما حق ندارید از اسم شاهزاده استفاده کنید طبق رای اکثریت مردم سلطنت و شاهزادگی لغو شد و شما بزرگوار حق ندارید از اسم شاهزاده دفاع کنید و. مردم رای دادند پدرت خیانتکار و جنایتکار است شما آنزمان ولیعهد بودید طبق قانون ایران و جهان و عرف شما چون ولیعد زمان بودید سهیم جنایت شاه بودید از ئلیعدی و شاهزاده گی برکنار شدید و طبق قانون شما باید با پدر و مادرتان محاکمه بشوید چطور شده شما حرف از تغییر نظام و حمایت از مردم و از طرف ملت ایران صحبت می کنید شما ولیعهد و جانشین شاه هستید اول بیایید در دادگاه صالحه محا کمه اگر تبریه شدید می تواند مثل یک شهروند صحبت کنید شما از نظر مردم متهم فراری هستید و مشکل جمهوری اسلامی بماند باز قانون اساسی که جمهوری اسلامی ایران مردم رای دادند در سال 1368 اصلاح شده به مردم اجازه همه پرسی و حتی اصلاحات در قانون اساسی داده و باز مردم باید رای بدهند شما چکاره هستید درباره رهبری آینده ایران و از طرف ملت ایران صحبت می کنید و لباس و عمامه خاخام های یهودی اسراییل را گذاشتید اسراییل را رسمیت شناختید و از طرف ملت ایران بچه جان طبق منشور و تصویب سازمان ملل که ایران هم عضو آن است اکثریت جهان در 55 سال در سازمان ملل رای دادند و شو رای امنیت سازمان ملل تایید کرد کشور مستقل فلسطین را به قمست کشور تقسیم کرد اسراییل و فلسطین هر کدام یک کشور و کد مستقل کشور و بیت المقدس طبق مصوبه سازمان ملل در اختیار سازمان قرار گرفت همانند یک کشور خود مختار تحت حاکمیت سازمان ملل ... هماکنون ساراییل درست کشور شده و بیت المقدس و فلسطین اشغال شده است و طبق منشور و مصوبه سازمان ملل که قانون بین المللی و قابل اجرا است در صورتی اسراییل باید یک کشور مستقل می شد که فلسطین و بیت المقدس هم همانند اسراییل استقلال یافته .. تا زمانیکه طبق قانون مصوب اعضای سازمان ملل و تایید شورای امنیت قبل از تحویل بیت المقدس به سازمان ملل و استقلال فلسطین و انتخابات و تعیین حکومت مستقل فلسطین نباید هیچ کشوری اسراییل را به رسمیت می شناخت و این وظیفه سازمان ملل و شورای امنیت بود که 55 سال خاورمیانه و جهان را درگیر کرده است ..... تو با چه حقی می گویی بیت المقدس متعلق به اسراییل است که طبق منشور و تصویب سازمان ملل و شورای امنیت سازمان ملل شهر بیت المقدس خود گردان تحت حاکمیت سازمان ملل است .... مسلمانان و یهودیان طبق مصوبه سازمان ملل تا رای گیری در سازمان ملل و شورای امنیت حق دخالت در امور بیت المقدس ندارنند و بیت المقدس باید در اختیار سازمان ملل و فلسطین و اسراییل طبق تقسیم سازمان ملل و شورای امنیت و منشور سازمان همزمان کشور به تنها رسمیت استقلال اسراییل از 55 سال پیش تاکنون از نظر منشور ساز ملل جرم جهانی است
#سوالها دارم شما طبق کدام همه پرسی یا رای نماینده مردم ایران هستید از طرف مر دم ایران صحبت می کنید رای صادر می کنید مردم ایران هنوز به براندازی ج ا ا رای ندادند...جمهوری اسلامی حکومت قانونی و بین المللی ایران است و طبق منشور سازمان ملل جمهوری اسلامی نماینده قانونی ایران در سازمان ملل است ....شما طبق همه پرسی قانون اساسی و قیام مردم در 57 و 58 بعنوان ولیعهد شاه جنایتکار از کودتا مصدق تا کشتار مردم قیام کننده متهم هستید باید شما و مادرتان اول حالا در دادگاه صالحه در ایران یا تحت نظر سازمان ملل محاکمه اگر تبریه شدید بعنوان یک شهروند می تواند حرف بزند نه از طرف ملت ایران .
شما یک کاری بکنید بعنوان شاه یا ریس دولت یا هرکی انتخابات برگزار کنید بصورت الکترونیکی با نظارت سازمان ها غیر معارض با حکومت ایران ۵ درصد مردم ایران بشما رای دادند من اماده ام وزیر دولت موقت شما بشوم ..فقط پنچ درصد همه پرسی فصا مجازی سازمان مستقل غیر معارض حکومت ایران بگدارد پنچ درصد مردم ایران اگر بشما رای دادند من از داخل ایران طرفدلر شما و حتی وزیر شما می شوم ...نماینده مردم ایران طبق قانون سلزمان ملل حکومت است که مردم به ان رای داده باشند شما نطفه شاه چطور از طرف ملت ایران صحبت می کنید
یک همه پرسی فصا مجازی بین من فرزند شهید هست سال جنگ ایران عراق و بازشسته ارتش و خبرنگار و نویسنده نیروی دواطلب ایثارگر سیزده ساله جنگ ایران و عراق و شما نطفه شاه یک سازمان مستقل بگدازد شما را دولت موقت یا مرا دولت موقت انتخاب کنند من نفودی که در ببن مخالفین و موافقین حکومت دارم بالای ۵۰ درصد رای می اورم اگر شما ۵ درصد ر ای اوردید من زیر شما می شوم ادامه ص
#من هم قبول دارم اسراییل یک کشور است چون سازمان ملل ۵۵ سال پیش به دولت جداگانه فلسطین و اسراییل رای و بیت المقدس را یک شهر تحت اختیار سازمان ملل رای داد... تااینجا درست اسراییل فبلسطین و بیت المقدس را تاکنون اشغال کرده تا زمانیکه مصوبه سازمان ملل در خصوص تقسیم فلسطین به به سه قسمت بیت المفدس تحت اختیار سازمان ملل و فلسطین واسراییل دو کشور مستقل تقسیم نشود طبق مصوبه سازمان ملل اسراییل هم کشور نیست این قانون خود سازمان ملل است .. شمامسلمان هستید اگر یک انسان هستید تا زمانیکه مصوبه سازمان ملل بر تقسیم فلسطین به سه قسمت اجرا نشوددحق به رسمیت شناختن اسراییل اشغا لگر را ندارید
#شما چطور مسلمان و شاهزاده ایرانی هستید لباس و کلاه خاخام ها یهودی اسراییلی را پوشید و در بیت المقدس که طبق مصوبه سازمان ملل تحت اختیار سازمان ملل باید باشد بعنوان یکخاخام یعتی رهبر دینی یهودی ببا عمامه و لباس به زیارت بیت المقدس رفتید بیت المقدس قبله اول مسلمانان است اگر خودتان را شاهزاده ایران مسلمان می دانبد هم به مسلمانان وهم به یهودیان ومسیحیان و مصوبه سازمان ملل که در دهه چهل میلادی بیت المقدس را تحت اختیار ساز مان ملل قرلر داد کردید
#دو پشنهاد دارم با پول های دزدی از ملت ایران که برای صدنسل شما زیاد است حال کنید
#بیایید بین من و شما یک ساز مان مستقل همه پرسی مجازی دولت موقت بگذارید بنید مردم ایران و مخالفین حکومت ایران بمن رای می دهند یا شما اگر پنچ درصد بشما رای دادند من طرفدار و وزیر شما از داخل ایران بعنوان ناراضی حکومت می شوم طرفدار و وزیر شما ...فقط پنچ درصد بشما مردم ایران در فضا مجازی رای بدهند شما مکه دم از همه پرسی می زنید
#اسماعیل اسدی دارستانی رزمنده دواطلب هشت تیرد مقدس و ایران و عراق و ارتشی بازنسسته و نویینده و محقق پنچ کتاب از جمله سر گذشت تالشان و تاریخ دولتها شیعه در ایران و بررسی تاریخ جقوق بشر ومحیط زیست و.... مستتد ساز و خبرنگار و فرزند جانباز شهید هشت سال نبرد مقدس ایران وعراق برادر دو رزمنده دواطلب جاتباز و ایثار و برادر زاده دو افسر بازنسسته ارتش و پسر دایی یکجوان شهیدجنگ و ناراضی حکومت (خواستار تغییرات و اصلاحات در قانون اساسی و تغییرات مدیران ارشد کشوری و استانی هر سه قوه و حکومت سپردن حکومت به افراد زیر چهل سال ومحاکمه سران رژیم شاه که جنایت کردن و محاکمه مسولان و کارمندان که اختلاس یا سو مدیریت یا سو استفاده مالی کردند )۰۹۱۱۲۸۵۰۱۱۲
@gilanazadi
@iransbz
پیچ اینستا
پایگاه خبری فارسی بین المللی وسایت خبری خبر اسماعیل
http://khabresmail.ir/
۲
در رثای شهید اسدالله اسدی دارستانی شیر مردی از دارستان /
در رثای شهید اسدالله اسدی دارستانی شیر مردی از دارستان /
اسدی در راه حق فانی شد
شیر در معرکه قربانی شد
اسدالله به گلواژه خون
حافظ حرمت قرآنی شد
سوزوسازوسخن وذکر
رمز جمعیت عرفانی شد
نور پر زد در همه جای آفاق شهید
شب در این حادثه زندانی شد
او که از خیل سبکبالان بود
رفت در اوج خدا فانی شد
گر چه از داغ غمش چشم همه
فصل طولانی و بارانی شد
از کرامت اسدالله شهید
رفت در جنت و مهمانی شد
شعر : اسماعیل اسدی دارستانی
بنام نامی نام آفرین نامها
تـــا کـربوبـلا مـیرفـت آن بـــــال کـه بـگـشـودنـد
از آن هـمـه خـــون صـحـرا شـد بـاغ شقـــایـقهـا
در معرکه میرفتند با نغمهی یا زهرا(سلاماللهعلیها)
دیدند گلستان را در شعله چو ابراهیم(علیهالسلام)
گـــفـتـــــنـد خـــداونـــدا آمـــــادهی ایـن راهـــیـــم
هــرکس که سعادت داشت بر جبهه ارادت داشت
ایــن خـانـه مصفا بـود تـــا بـوی شـهـــادت داشت
در شـعـلـه و شـور عـشـق پـــروانـهصـفـت بـودنـد
خاطرات شهید جانباز بسیجی 8 سال دفاع مقدس حاج اسدالله اسدی دارستانی یك
خاطرات شهید جانباز بسیجی 8 سال دفاع مقدس حاج اسدالله اسدی دارستانی - خاطره از نوجوانی تا پیرزوی انقلاب
اولین بسیجی ( 5 نفر اعزامی از آستارا از سال 1359 تا 1363) به جبهه های حق علیه باطل
الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللّهِ وَ أُولئِک هُمُ الْفائِزُونَ. (توبه،20)
«کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد نموده اند، در راه خدا با مال ها و جان هایشان همانا اجری عظیم دارند نزد پرودگار وهمینان رستگاران عالمند.»
1- فعالیت های مبارزاتی شهید جانباز بسیجی 8 سال دفاع مقدس حاج اسدالله اسدی دارستانی در زمان حکومت ستم شاهی تا انقلاب
یادش بخیر...من بعشق یك كلمه امام در سال 1355 مشروب و كارهای غیر مشروع را كنار گذشتم ..من زمانی كه نوجوان بودم مكتب خانه را تمام كرده بودم در مدرسه پدر بزرگ میرزا اسدالله....
پدرمرحوم من كربلایی قربانعلی متواد و ساكن رودبار كه سرداران میرزا كوچك خان بود و جانباز جنگلی بود.. بعداز بازگشت و تسلیم دكتر حشمت وی هم بنا بدستور میرزا تسلیم می شوند و مدتی زندانی و شنكجه و آزاد می شود .
بعداز آزادی به رودبار دارستان بر رمی گردد و به آسیاب خانوادگی خود در دارستان می آید و به آسیابانی و دامپروری و كشاورزی مشغول می شود . پدرم در امور دینی خلی سخت گیر و حتی اجبار می كرد ما صبح موقع آذان بیدار شوم نماز بخوانیم ..
من شخصا بخاطر بلایهای كه سر خانواده و پدرم آمده بو بقول امروز ی ها دین گریز از سیاست نفرت پیدا كرده بودم ...با اینكه پدرم اصرار داشت ..به تهران رفتم بنا بر سر نوشت در كارخانه بهاییان مشغول شدم و چون جوان تنومند وشجاع و كاری بودم ( چون در كوهستان بزرگ شده بودم ) سركارگر كارخانه مدیر بهایی شدم .
....
و در منزل مدیر بهایی در تهران هر مراسم می شد مرا مسئول وناظران كارگران می كردند و مدیریت خدمات با من بود چه داخلی و چه خارجی باشد و دخل و خرج با من بود و خرج كردن پول برای آنها معنی نداشت.
مدتی بمن خلیی بها می دادند و با اینكه من مذهبی نبودم اما تعصب دینی را از پدرم به ارث برده بودم ( پدرم بامن بخاطر كار كردن من برای بهایی قطع رابطه كرد ) و در بحث ها بهاییان من با اینكه كارگر بودم اجازه احضار نظر داشتم و بهاییان دیگر اعتراض می كردند چرا اسدالله كه یك شیعه تعصبی است به جمع مااوردی و همسر و دختر و خود مدیر بهایی كه افرادی مهربان بودند از من حمایت می كردند می گفتند اسدالله از ماست و خوشم می آید عقیده خودش را می گوید با اینكه كارگر ما است ... یك روز مدیر بهایی بمن پشنهاد نمود كه من تنها دختر دارم علا قمند به شماست و می بینم چشم پاك و فردی درستكار هستی ... من یك كلمه گفتم ...آقای مدیر من یك شیعه هستم و اگر بخواهم دخترت بعقد من در بیاید باید مسلمان شود این شرایط دین ماست ...
چند بار كه مورد پیش آمد .. دختر مدیر بهایی بمن گفت اسدالله در ایران دین ها ازاد هستند ما افراد خوش نام و پولدار هستیم چرا بمه علاقه داریم با من ازدواج نمی كنی در راین تهران خیلی از خدا هستند به دین ما بر گرددند و بامن ازدواج كنند...من قبول نكردم... آخرین حرف دختر مدیر بمن این بود اسدالله اصلا نیازی نیست هر دو از دین خودمان بر گردیم تو مسلمان بمان و من بهایی ... من گفتم خانم... ما می خواهیم زندگی كنیم می شود مگر با دروغ زندگی كنم..
خلاصه به رودبار آمدم نزد پدرم خودروی خریده بودم و در رشت خانه خریدم ...وضعیت مالی ایم عالی بود و با طرح مصدق با دادن پول معاف از خدمت شدم ...
موضوع را به پدرم گفتم با هم دیگر آشتی كردم ..كربلایی قربانعلی بمن گفت پسرم من تو را آق نكردم فقط طردد كردم ببین ما شیعه هستیم جد در جد شهید به اسلام دادیم و همه برداران تو نماز می خوانند...باید از كار با بهاییان بیرون بیایی..به پدرم قول دادم هر چقدر مدیر بهایی آمدند رشت اصرار كردند باید با ما كار كنی قبول نكردم ..گفتم من نمی خواهم آق پدرم را داشته باشم و بمن تكلیف كرده پدرم با شما رفت وامدم را قطع كنم...كلا با آنها قطع رابطه كردم .
بعداز رفتن آنها از شهربانی آمدند مرا بخاطر توهین به دین بهاییت دستگیر كردند و چند روز بمن غذا ندادند ..یكی از درجه داران بمن گفت اسدالله تنها راه خلاصی تو این است ( چون از دربار دستور گرفتند علیه تو )كه از مدیر بهایی رضایت بگیر بابا چكار داری به آنها بگو با شما كار می كنم و بعداز رهایی از زندان فرار كن من قبول نكردم مدتها بدون محاكمه در زندان انفرادی بودم تا اینكه بعداز مدتی آزاد شدم بدون مدرك و سند و دادگاهی ..بجرم من این بود بهایی نشدم و از بهاییت نفرت داشتم....دیگر از بهاییت نفرت پیدا كردم ....
در رشت با دوستی بنام ماركاریان مسیحی رشتی دوست شدم ..من چون یك طوری بودم بیشتر با افراد ارذل و اواباش دوست بودم و پاتوق مخصوص داشتم اما درحق كسی ظلم نمی كردم بخاطر همین در رشت خلیی ها مرا دوست داشتند و با اینكه رابطه نامشروع آزاد بود من طوری تربیت شده بود م حتی به زنان عریان هم نگاه نمی كردم و ارمنی ها بیشتر از من خوششان می امد و هیچ وقت از من نخواستند دینم را تغییر دهم واتفاقا می گفتند از زمانیكه با تو آشنا شدیم به مسلمانان خوش بین شدیم.
دوستی ما با ماركایاریان زیاد شد و قسم خورده بودیم اگر پسر بچه من پسر شد اسم وی را بگذارم ماركاریان و وی هم اسم پسرش را بگذرد اسدالله..مثل یك داداش بودیم این بود درمیان مسیحیان آنزمان رشت و انزلی اسم من پیچید كسی از مسیحان نبود اسم مرا به نیكی یاد نكند .
من كارم زیر خاكی و كاركاه زغال در سراوان رشت بود با زنی مهربانی آشنا شدم و ازدواج كردم از وی صاحب دو فرزند شدم ..بعداز مدت كوتاهی همسر مهربانم بعلت بیماری درگذشت و من و بچه هایم بی مادر و همسر شدم.
ماركاریان بمن پشنهاد كرد كه برا اینكه غم و غصه را فراموش كنی به طوالش بروم بعنوان نماینده و كارمند كالواس سازی استخدام رسمی شوم یك شركت وابسته به خاندان پهلوی وقتی فهیمدیم كار اینها تجارت خوك است منصرف شدم بمن ماركاریان گفت این شركت خاندان پهلوی است كاملا قانونی و استخدام می شوی و تو انبار دار كارخانه در طوالش و استارا هستی ..خلاصه من قبول كردم و كارخانه دوانبار در تالش و دو انبار در سیبلی و ویرمونی داشت كه شكارچیان خوك های شكار می كردند به انبار می اوردند و من پول می دادم و با كامیون به كارخانه می بردم ..وضعیت مالی عالی شد...در سیبلی با صفورا آشنا شدم دختری 13 ساله و خوش سیما و با حیا..شرط ازدواج بامن را استعفا از كارخانه بود و عدم مصرف گوشت خوك در منزل بود من قبول كردم .
ازدواج كردم صاحبی چندین فرزند شدم بقولی كه بدوستم داده بودم یكی از فرزندانم را بنام ماركاریان گذشتم همسرم مخالف بود گفتم ما مسلمان هستم وی هم اسم فرزندش را اسدالله گذشته است.
در كارخانه با پیرمردی آشنا شدم بمن می گفت هیچ وقت از مشروب و خوك استفاده نكن گفتم چرا خودت چرا اینجا كار می كنی گفت از بیكاری و من ماموریت دادم از طرف آقا...من نفهیدم كلا در بعد مسایل مذهبی نبودم.
یكبار عكس سیاه و سفید آقا را نشان داد گفتم این كیست گفت این آیت الله خمینی است رهبر اسلامی ایران كه می خواهد شاه را بیرون كند و اسلام را بر قرار كند و جلوی ظلم و ستم را بگیرد و فاحشه خانه و مشروب خانه را بسته و كشور اسلامی تاسیس كندو اقیعت من فردی مذهب ینبودم این چیزها حالیم نمی شد بعداز مدتی یكباره دیدم من یك نماز خوان و آدم مذهبی و طرفدار اسلام شدم و حدود سال 56 بود كه كارگران كارخانه اعتصاب كردند .
من هم بار برده بودم دیدم عده ای از طرفداران شاه با لدور كارخانه می خواهند طرف مردم بروند تا زیر كنند یكبار یك ندای بمن گفت بگو مرگ بر شاه ..من هم گفتم مر گ بر شاه ...كسی در كارخانه آن وقت جرات مر گ بر شاه نمی گفت و فقط اعتصاب كرده بودند بقیه هم گفتند مر گ بر شاه یكباره عكس بزرگ شاه داخل شیشه قاب را بر داشتم به تیغه های لدور زدم .
آنهایی شاه دوست بدوند بجای اینكه حمله بطرف كنند لدور را روشن گذشتند خودشان فرار كردند برای اولین بار در كارخانه همه گفتند مر گ بر شاه .
فردا بر گشتم خانه عده ای بخانه من در نورعلی محله سیبلی آمدند و مرا چشم بند زدند و داخل چیپ كردند بردنند مدتها زندانی و شنكجه شدم سال 1356
بعداز سه یا چهاره ماه چون فهیمیدند من عضو حزب توده نیستم با عهد آزادم كردند اما گفتند حق رفتند به كارخانه نداری ..آنزمان هم كسی مگر جرات نمی كرد
دستور ساواك را اجرا نكند من فكر می كردم حكمم اعدام است .
سوابق مرا آوردند از نوجوانی با بهاییان و ارمنی ها دوستان زیادی داشتم هی می گفتند تو نفوذی از طرف حز ب توده به داخل بهاییان و ارمنی ها هستی چرا سالهاست اینها به اسمت قسم می خورند و چرا تمام اصرار آنها را می دانی و من جریان طرفداری خمینی شدن را گفتم و بعداز ماهها شنكجه و كتك كاری فهمیدند من شانشی انقلابی شدم مرا رها كردند و ویزنه امروز چشمك بسته رهایم كردند.
با یك كایمون بین راهی به نورعلی محله سیبلی آمدم بخانه ام زنم فكر می كرد ساواك مرا كشتند مرا ساواك رشت دستگیر كرده بود و همسرم را چند روز بازجویی كرده بودند دیه بودند كلا ساده است و پرت است ....آزاد كرده بودند..
آمدم در سیبلی دو هكتار در قنبر محله سیبلی زمین كشاورزی داشتم كار كشاورزی كردم ....با كمك همسر مهربان و دلسوزم ....بعداز مدتی یكی از عناصر ساواك در آستارا كه عضو شورا آنزمان شهراستاراب ود با همكاری ساواك برای ساخت یك پروزه زمین من شبانه با چند قلدور محلی و شهری تصرف كرد و حصار كشیدم .. من شكایت كردم ...مرا مستقیم به زندان ساواك بردنند گفتند مگر تو كمونیست هستی بر علیه ارباب ها قیام می كنی .گفتم زمین خودم است.
در ساواك گفتند خدایت را شكر كن اعدامت نكریدیم..بعدا یك كاغذ آوردند من امضا كردم بدون یك ریال پول چند هكتار زمین كشاورزی ام را با هزار زحمت آبد كرده بودم از من گرفتند به عامل ساواك بدون دادگاه دادند..
خانه و یك باغ كوچ داشتم اما امرا و معاش سخت بود ..باغ مردم را می گرفتم و می كاشتم وضعیت مالی ایم خوب شد. دوستم حاح مرتضی ( همان پیر مرد كارخانه ( از زندان آزاد شده بود ) یكسره به خانه منامده بود فكر می كرد من اعدام شدم می خواست بخانواده ام سر بزند.
وقتی مرا دید گفت تمام یكسال زندانم فراموش شد..بعدا هر یك مدت یكبار برای شركت در تظاهرات ضد رژیم شاهنساهی به تهران می رفتم از ترس به اقوام نمی گفتم و فقط همسرم می دانست. اخرهای رژیم دیگر من هفته ها در خیابان با دوستان انقلابی می ماندم و من یك مبارز مسلح شده بودم اما كسی مرا نمی شناختند من اسمم را كامبیز تهرانی معرفی كرده بودم و هر باراسمم عوض می شد..تا اینكه در یك اقدام مسلحانه یكی از پادگان ارتش شاه در 57 لو رفتیم اكثر دوستانم كشته شدند و من از ناحیه پا زخمی بود مدتی خانه امن انقلابیون تهران مرا نگهداری بعداز بهبودی جزو به آستارا آمدم احتمالا دی ماه 1357 چون تیم چریكی ما و حاج مرتضی شهید شدند و از هم متلاشی شدند .باید یك مدتی مخفی می شدیم و كسی حتی دوستانم بغیر از حاج مرتضی و چند نفر كه شهبد شدند از هویت من با خبر نبودند.
آستارا آمدم مثل اینكه در استارا كسی از انقلاب خمینی خبر نداشت بیشتر كمونیست شب نامه پخش می كردند و بعضی وقتها هم من شبانه شب نامه خمینی می امد با دوچرخه می رفتم و پخش می كردم كسی بمن شك نداشت و برای اینكه كسی بمن شك نكند ...با اینكه سالهاذبود مشروب ترك كرده بودم ..برای قول زدن جاسوسان ساواك در سیبلی واستارا سوار دو چذخه می شدم مشروب روی صورتم و لباسم پخش می كردم و خودم را بمستی می زدم شب نامه امام خمینی را كه از تهران برایم می فرستادند در شهر آستارا و بعضی وقتها سیبلی پخش می كردم.
یكبار شبانه كه در حال پخش شب نامه علیه شاه بودم (آنوقت كپی و.. نبود یك اعلامیه خیلی ارزش داشت ) شهربانی جلوی مرا گرفت گفت اعلامیه را شما پخش كردید ..من خودم را بمستی زدم و شیشه مشروب را بالا كشیدم گفتم به سلامتی اعلی حضرت... پاسبان گفت بریم این دو چرخه سوار بی خبر از این دنیاست تا پخش كنند شب نامه فرار نكرده دنبالش برویم..من همانطور شب نامه را پخش كردم با دوچرخه به خانه خودم در نور علی سیبلی آمدم ..زن من خیلی حساس بود گفت اسدالله باید خودت را بشوی بیایی خانه لباسهایت مشروبی است ..من هم در هوای سرد آب تنی می كردم لباس عوض می كردم و( انوقت حمام در محل نبود) می رفتم نماز می خواندم ..همسرم می گفت اسداللهد اینبار بگیرنت اعدامت می كنند تا پیرزوی انقلاب بیشتر وقتها من تهران می رفتم من بیشتر به اقدامات مسلحانه علیه رژیم علاقه داشتم و ترسی نداشتم و تا پیرزوی انقلاب از اسم مستعار استفاده می كردم و بیشتر من مسلح بودم..بیشتر من برای نجات تظاهرهر كنندگان بودم از جمله آتش زدن خودروهای نظامی و پاسگاههاو...و اوقات بیكاری اعلامیه در بین تظاهر كنندگان پخش می كردیم بهمن ماه حتی بین نظامیان هم پخش آگهی می كردم حتی یكبار جسارت كردیم به دژبان های پادگانها با موتور در تهران اعلامیه انقلاب و امام می دادیم...بیشتر زحمات خانه و كشاورزی با زنم بود...دو هكتار دیگر زمین از منابع طبیعی گرفته بودم و یك ماشین كشاورزی هم خریده بودم.
یكبار زنم گفت فكر كنم ساواك بشما شك كرده و حتی یكی از اقوام زنم و مغازه داری در سیبلی كه خبر چین سا.اك بودند چندبار آمدند از اسدالله خبر می گرفتند....
یادم نی رود آمدن امام ..كلا ما از بهمن ماه منتظر امام بودیم و هم یكی از گروههای مسلح بویم كه جداگانه آماده دفاع از امام بودیم دیگر زن و فرزند یادم رفته بود...الان خیلی ها درمصاحبه ها می گویند ..تمام تظاهركنندگان و نیروهای مسلح مردمی هماهنك بودند ما چنین چیزی ندیدم.. حتی افراد بودند خود را انقلبای نشان می دادند تیم های تشكیل داده بودند برا نفوذ به تیم های نظامی انقلابی ...هماهنگی خاصی نبود..خدایی بما كمك مالی زیاد می شد از نظر جا و مكان حتی افرادی كه ما نمی شناختند بما جا و مكان می دادند حتی نزدیك های انقلاب وامدن امام حتی بازاریان و مردم به ما كمك مالی م یكردند تا به خانواده های ما بفرستم كم بود اما با بركت...معلوم نبود كی می داد یعنی مردمی بود ..زن و مرد قاطی بودند و حتی دختران دانشجویی مسلح بودند طرفدار اما كه بدون روسری بودند اما به انقلاب اسلامی وابسته بودند..
بعداز اینكه 21 بهمن ارتش اعلام بی طرفی كرد من دوستانم یك پادگان و چند پاسگاه را تصرف رسمی كردم سلاحها را پخش كردیم.... و بعداز 22 بهمن ما باز فعالیت می كردیم كه بعداز اینكه دیدم همه گروههای مسلح را بعنوان یك كمیته می خواهند سازمان دهی كنند من خودم را غربیه دیدم چون بعضی چیزها و رفتار ناشایست از بعضی دوستان مسلح و تیم ها دیم كه مغایر دستور اما بود ..گفتم جای من اینجا نیست 29 بهمن یا یك اسفند بمنزل آمدم ..آنقدر بدن درد و ناراحتی اعصاب داشتم تا تعطیلات عید1358 من استراحت كردم..اما در محل با منافقین و توده هایی كه نشریه منافق و تدوه پخش می كردیم درگیربودیم..
ومن یادم است یكبار به شهر آستارا رفت زنان و مردانی به سر دگی خیابانها ر ا شلوغ كرده بودند بنفع حز بتوده راهپیمایی می كردند و حتی ریس این گروه خاین در آستارا كاندیدا شد...در شهر آستارا متاسفانه حزب توده خیلی نفوذ كرده بود و سازمان مجاهدین بیشتر در روستاها....
ادامه دارد ... نویسنده اسماعیل اسدی دارستانی
توضیح كوتاه :( راستی یادم رفت پدرم به احترام دوست مسیحی اش اسم مرا ماركاریان گذشته بود كه با توجه به علاقه من به یادگیریی دروس دینی اسم م را پدرم به اسماعیل تغییر دادومن محمد علی اسمم را گذشتم ..پدرم گفت باید اسمت اسمایعل باشد بعدا می فهی چرا ..من الان می فهم چرا پدرم اسمم را گذشت اسماعیل من یعنی باید فدایی جامعه می شدم ..چند سالی در حوزه همزمان با درس خواندن در راهنمایی درس خواندم بعدا به استخدام ارتش در آمدم....بماند بعدا یم نیوسم ..علت نامگذاری من به اسماعیل داستانی دارد كه بخاطر همین پدرم اسمم را اسماعیل یعنی فدایی و ادامه دهند ه راه پدر نامید چون من با اینكه چندیمن فرزند پدر بودم دوستی خاصی باهم داشتیم....پدرم دوست داشت من پاسدار شوم ...اما من ارتشی شدم ...اصرار كرد گفت تو فرزند خلف من هستی اسمت را اسمایعل گذشتم تا فدایی راه پدر شوی ..من از زمان كودكی با پدرم شعر می گفتیم و پدرم یك شاعر تمام عیار بود و شعر هایش را دارم جمع آوری كنم تا چاپ شود...یا با اینكه من 10 ساله بودم با پدرم مساییل سیاسی می گفتم ..یادم هست در سال 1360 پدرم گفت اسماعیل روزی می رسد آمریكا بدون اجازه دولت ایران در ایران تلویزون می زند و یا روزی می رسد كه همه با هم ارتباط برقرار می كنیم بدون اینكه از دولت اجازه بگیریم.. دیدم راست گفته پدرم صدای آمریكا و بی بی سی و..ارگان دولت غرب در ایران پخش شد و انترنت آمد من مفخترم كه اولین افراد ایرانی هستم كه در سال 1372 دوره انترنت را دیدم و اولین وبلاگ نیوس ایرانی شدم... بقیه را می نویسم..چرامن شدم اسمایعل فدایی راه پدر...)
خاطرات شهید جانباز بسیجی 8 سال دفاع مقدس حاج اسدالله اسدی دارستانی قسمت دوم
خاطرات شهید جانباز بسیجی 8 سال دفاع مقدس حاج اسدالله اسدی دارستانی قسمت دوم بعداز انقلاب 1359
با سلام خدمت شما عزیزان و همه مخاطبین گرامیتان و امیدوارم بتوانم گوشه ای از تاریخ انقلاب را که این حقیر در آن حضور داشته ام را بخوبی برایتان ارائه دهم . از همین جا از خداوند بزرگ می خواهم روح بزرگ معلم عزیزم شهید جانباز حاحج اسدالله را با ارواح شهدای کربلا و شهدای انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) محشور بگرداند.
پدرم شهید جانباز حاج اسدالله می گفت : من به گذشته خودم مبارزه با طاغوت و به دورانی که در جبهه بودم به همه فعالیتهایی که برای پیشبرد این انقلاب برای امنیت این کشور کردم و به لحظه لحظه آن افتخار می کنم ناراحتی من فقط به خاطر حق الناسهایی است که بر دوش خود دارم واگرنه مال دنیا از این دست می آید از آن دست می رود و چیزی که برامون توی اون دنیا باقی می مونه دعای خیر مردم به واسطه اعمال نیکی هست که انجام می دهیم که امیدوارم پشت سر منم باشه ......... ..باید خاطرات گذشته را به نسل جدید بگوییم و باید شرم نكنیم تا تجربه برای ایندگان باشد و همیشه این را در خاطرش داشته باشد که ریشه های ما در چه زمینی رشد کرده است و اینکه ما مدیون این امام و مردم و این انقلاب هستیم و هر چه داریم از آبرو از پول و..... همه به برکت این انقلاب و به یمن وفاداری این مردم است ... مهم این است که ما یادمان نرود از کجا بوده ایم و ریشه هایمان را فراموش نکنیم و به كجا رسیدم..اگر امام نبود امثال من این جایگاه معنوی را نداشتم و اگر هزار بار كشته شوم باز می گویمم..لبیك یا خمینی لبیك یا خمینیو...
حاج اسد الله اسدی دارستانی پدر م می گفت : من وقتی در استارا می رفتم می ترسیدم ..تمام زحمات امام و انقلابیون هدر برود...توده ای ها از یك طرف و مجاهدین یعنی منافقین از طرف دیگر...وضعیت خیلی خراب بود..من وضعیت را خیلی خراب می دیدم...تهران هم می رفتم همین طور بود..
مدتی چند روز از انقلاب بهمن ماه ..دو بردارم قدمعلی اسدی دارستانی و شهید ثرمعلی اسدی دارستانی كه از افسراننیروی هوایی انقلابی ارتش شاهنشاهی بودند ...در یكی از پایگاههای محلی آموزش بسیج دیدم...
تعجب كردم سالها بود با این دو برادرم كلا بخاطر این اینكه افسر ارتش بودند قطع رابطه كرده بودم نكند مرا لو بدهند غافل از اینكه آنها هم از ارتشیان انقلابی ( ارتش شاه بودند ) از نیرو هوایی مرخصی گرفته بودند تا به كمیته های مردمی در تهران آموزش بدهند درجه های خو د را كنده بودند با لباس نظامی نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی ...
هر دو بردار ارتش خودم را در بغل گرفتم آنها خوشحل شدند كه من یك انقلابی هستم و من هم خوشحال شدم كه آنها هم از زمان طاغوت ارتشی انقلابی بودند....آن روز خیلی خوشحال كننده بود احتمالا بهمن ماه بود اولین روز های انقلاب ..
برادرهای نظامی من گفتند بردار ما بچه های نیرو هوایی ارتش جزو اولین ئنفرات بودیم كه با امام بیعت كردیم ..من افتخاریم بود كه به دیدار اما با لباس نظامی رفتیم....
من وقتی دیدم ارتشیان بدون مقامت با خواست خود انقلاب و پیرو امام شدند عشق كردیم...
ما قبل پیرزوی انقلاب كه جزو تیم های مسلح شهری در تهران بودیم ..می گفتیم اگر به پیروزی برسیم ارتش را منحل و افسران طاغوتی را تیر باران می كنیم..دیگر آنقدر در انقلاب غرق شده بودم ..حتی با خودم قبل از انقلبا می گفتم حتی برادرهایم اگر طرفدارشاه بودند و اگر رب رعلیه انقلاب كار كنند باید اعدام بشوند...
خدایا شكر انقلاب با ارتش و نیروهای مردمی و به رهبری انقلاب پیروز شد...
وقتی من بعضی مصاحبه ها از افراد می بینم از خودشان داستان سرایی می كنند بعضی آقایون آنزمان اسمشان نبود..من تعجب می كنم آنها كجا تهران مبارزه می كردند...من خیلی از انقلابیون را می شناسم كمتر مصاحبه می كنند..امثال من..
مغازه دامادم در سیبلی بودم كه رادیو آغاز حمله صدام را اعلام نمود..داشتم دیوانه می شدم با چند نفر در آستارا خواستم درپاییز 1359 به جبهه برویم نمی دانستم چكار كنیم..
خلاصه : ثبت نام برای اعزام به جبهه شدیم...باورم نمی شد دراین شهر به یان بزرگی ما پنچ نفر بودیم به جبهه رفتیم...بعضی توده های هم ما را نفرین وناله و...می كردند ...بعداز برگشت از جبهه دیدم كه مردم آستارا هم به جبهه گسیر شدند و بیشتر بسیجان اعزامی از آستارا از روستا از شهر هم بودند اما از روستها بیشتر و مردمان تالش از حویق و چوبر و.. هم از آستارا اعزام می شدند بیشتر رزمندگان استارایی بیشتر از چوبر و حویق و روستاهای تالش بودند..
شهید جانباز بزرگوار ادامه داد :فقط هدف ما لبیك یا خمینی و شهادت در راه حفظ نظام و اسلام و ولایت فقیه بود و خانواده و فرزندان دیگر برای ما هدف نبود هدف نابودی دشمن و لبیك یا خمینی بود...شهادت رزمندهها در جنگ همیشه به دلیل قدرت و توانمندی دشمن نبود. خیلی وقتها نپختگی و عدم تجربه یا احساساتی شدن نیروهای خودی باعث میشد که یكی از نیروهای خوب از دست برود و خانوادهای را داغدار كند. به هر حال چون تجربه جنگ نداشتیم و از بسیاری از فنون و تاكتیكهای نظامی بیاطلاع بودیم گاهی احساساتی میشدیم.
حالا كه سالها از جنگ گذشته من اصرار دارم باید پاسداران هشت سال دفاع مقدس حتی با تحصیلات كم باید حفظ شوند حتی نباید بازنشست شوند و اگر بازنشست شدند در آموزشگاه و دانشگاها از ا»ها بعنوان استاد جنگ استفاده شود..كسی باورش نمی شد كه ما بسیجان حصر آبادان را بشكسیم یا كردستان را آزاد كنیم..
در عملیات آزادسازی خاك مقدس در جنوب من مجروح شدم ..شدیدا..
من بعنوان بسیجی در حال تخلیه مواد منفجره از كامیون به زاغه مهمات دست ساز بودم ( سنگر ) یكبار خمپاره ای افتاد فقط خودم را روی هوا دیدم فقط گفتم یا باب الحوایج...در هوا بیهوش شدم..
من مجروح شدم. مرا به بیمارستان اهواز انتقال دادند. دکتر که معاینه کرد ، گفت: کارش تمام شده او را به داخل سردخانه معراج شهدای داخل بیمارستان ببرید.
دیدم ملافهای را روی صورتم کشیدند و احساس کردم مرا داخل پلاستیک میکنند. صدای پلاستیک را میشنیدم و میدیدم دورم پلاستیک میپیچند؛ من خیلی ناراحت شدم. تمام حرفهایشان را میشنیدم ولی نمیتوانستم هیچ حرکتی کنم و حرفی بزنم؛ زیرا خون خیلی زیادی از من رفته بود. وقتی مرا بلند کردند و روی برانکارد گذاشتند تا ببرند، یک لحظه به حضرت ابوالفصل باب الحوایج متوسل شدم. حالت عجیبی داشتم و من بفكر خانواده و جنگ و زمین كشاورزی و تراكتور و اموالم نبودم فقط فكر می كردم نباید اما بدون یاور بماند تا زمانیكه شكست دشمن را ندیدم نمی خواستم شهید بشوم..وضعیت اوایل جنگ خیلی سخت و .. بود..دیگر هیچ چیز برای ما ارزش نداشت بغیر از لبیك یا خمینی و بیرون راندن بعثی ها..آن وقت هم قضیه فرماندهی كل قوا بنی صدر بود ..ارتش هم چون تابع دستورات بودند كمتر بما یاری می رساند یا افرادی كه بصف ما می آمدند مرخصی می گرفتند یا ...
گفتم: « یا حضرت بابا الحوایج ... زنده هستم، ولی میخواهند مرا زنده به گور کنند. اینان میخواهند مرا داخل سردخانه بگذارند؛ خودت مرا کمک کن!» یک دفعه در پی ارتباط عجیبی که با حضرت ابوالفضل.. برقرار کردم، نمیدانم در آن وضعیت چه طوری توانستم یک «الله اکبر خمنی رهبر » بگویم؟
پرستارا گفتند: «شهید زنده شد، شهید زنده شد!»
دیگر چیزی حس نکردم و بعداً در یکی از بیمارستانهای تهران که به هوش آمدم، فهمیدم من چهارماه در حالت بیهوشی به سر میبردم و نصف بدنم فلج شده بود.
دیگر جمعمه و دنده هایم و یك چشمم را از دست داده بودم..
اما می خواستم دوباره بر خیزم به جبهه بروم ....آخه من لبیك گویی امام خمینی هستم..
خانواده من هم فكر می كردند من جبهه هستم آنوقت هم موبابیل نبود و تلفن هم در شهرستانها خلی كم بود..كه آخر آخر ها بیهوش آمده بودم همسر مهربانم آمد ..گفت اسدالله بین بازهم زنده ماندید..
در بیمارستان فهیدم از تیم تخلیه فقط من زنده ماندم بقیه شهید شدند... من فقط از حضرت ابوالفضل گفتم ..من می خواهم یار امام باشم تا پیروزی جنگ مرا نگه دارد همین طور شد تا سال 63 بارها از طریق آستارا یا مستقیم خودم به جبهه رفتم بعداز آمدن از بیمارستان تهران مسئولان بسیج بخاطر كارافتادگی دراثر جانبازی مرا اعزام نمی كردند می گفتند شما بسیجی جانباز كار افتاده هستم ..چندین بار بدون مدرك اعزام از طریق دوستان سپاه جنوب به جبهه رفتم با اینكه بارها مجروح شدم..
آخر دیگر فرمانده گردان بمن در سال 63 گفت بسیجی اسدالله من می دانم عاشق امام و اسلام هستی و می خواهی دشمن را بیرون كنی به یه شرط می گذرم سه ماه در جبهه بمانی تو تاكنون بخاطر مجروحیت دوبار آلمان اعزام شدی وضعیت ات خراب است جنگ بر تو واجب نیست ..فقط اگر به باب الحوایج قسم بخوری دیگر به جبهه نیایی اجازه حضور در جبهه می دهم ..من هم قسم خوردم و دیگر چون وضعیتم خراب بود دیگر حتی خود سرانه هم به جبهه نرفتم..
در آزادسازی آبادان و خرمشهر حضور داشتم و در آزادسازی مناطق جنوبی بارها شركت كردم فقط یكسال بسیجی من در جبهه در استارا ثبت است بقیه درجنوب مستقیم من اعزام شدم ...افتخار می كنم درززمان شاه بر علیه طاغوت و در زمان امام بر علیه اشغالگران و متجاوزین مبارزه كردم و عشقم شهادت بعداز پیروزی است خدا نصیبم كند..
توضیح: جانباز 65 درصد بسیجی حاج اسدالله اسدی از سال 1364 بعلت جانبازی كار افتاده كلی شد و در چهار سال بقیه عمرش تا سال 1388 كلا زمین گیر و خانه نشین شد كه حتی قادر به راه رفتن نبود و همیشه با افتخار می گفت من افتخارم بسیجی و جانباز بودن است خدا را شكر الان كه بعلت جانبازی زمین گیر هستم اجرم با شهدا است...این جانباز بسیجی هشت سال دفاع مقدس تا آخرین لحظات زندگی كه در بستر بیماری دراثر جانباز بود كه بیشتر اوقات در بیمارستان استارا یا بیمارستان شفارشت یا ایثار اردبیل یا بیمارستان آستارا بستری می شد همیشه می خندید و می گفت من یك شهید زنده ام از این وضعیت ناراحت نیستم چون می دانم بعداز مرگم با شهدا محشور می شوم...
dardnews.ir
قسمتی از وصیت نامه شهید جانباز بسیجی هشت سال دفاع مقدس حاج اسدالله اسدی دارستانی
احساس میکنم که برای بیان رشادت و از خودگذشتگی شهیان تنها نباید از طریق رسانه،مطبوعات و دیگر نهادها به بازگو کردن وقایع بپردازیم. اگرچه این موارد لازم است اما آنچه که بیش از همه باید مورد توجه قرار گیرد این است که باید در جامعه فضاسازی کنیم. لازمه فضاسازی نیز این است که هر یک از افراد جامعه به آنچه که شهدا گفتهاند عمل کنند. حرف زدن تنها کافی نیست. اگر میبینیم که امام خمینی(ره) توانستند در دوران مبارزات منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و مقابله با رژیم بعث عراق در جنگ تحمیلی مردم را به خروش بیاورند به این دلیل بود که خودشان به آنچه میگفتند عمل میکردند و ایمان کامل به اسلام داشتند و حرکت ایشان تنها در راه خدا و برای کسب رضایت خداوند بود و بنظر من تنها نقطه وحدت پیروز انقلاب و هشت سال دفاع مقدس محوریت امام خمینی و گوش بفرمان بودن ویلایت فقیه بود و اگر نبود گوش بفرمان بودن ولایت فقیه و حضرت اما م..فاتحه انقلاب اسلامی روز های اول انقلاب و جنگ خوانده می شد.. باید از محور ولایت خارجچ نشویم تا انقلاب پیروز باشد..انشالله..
مهمترین دلیل حضور من در جبهه در سال 1359 ... علاقه به لبیك یا خمینی ودفاع از کشور و پاسداری از ارزشهای انقلاب امام خمینی(ره) ....
بار الها از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم واز سوی دیگر باید شهید شویم تا آینده بماند .
هم باید بمانیم تا فردا شهید نشود و هم باید شهید شویم تا فردا بماند. عجب دردی است چه میشد که
امروز شهید میشدیم و فردا زنده و دوباره شهید میشدیم.
قسمتی از وصیت نامه شهید جانباز بسیجی هشت سال دفاع مقدس حاج اسدالله اسدی دارستانی