خبر اسماعیل پایگاه خبری و تحلیلی پشت پرده و محرمانه بدون پرده و تعارف در ایران
خبر اسماعیل پایگاه خبری و تحلیلی پشت پرده و محرمانه بدون پرده و تعارف در ایران
iran1353.ir
http://khabaresmail.ir/
iran1353.ir
http://khabaresmail.ir/

13 آذر 1404


12 آذر 1404


12 آذر 1404
پروژه های عمرانی شهرداری آستارا ویدیو

توسط : روابط عمومی شهرداری آستارا
تاریخ انتشار : 12 آذر 1404
0 دیدگاه
عملیات بازسازی و بهسازی پیاده رو در محل تقاطع خیابان فارابی با شریعتی توسط شهرداری بندر آستارا
% buffered00:00
00:45
نمایشگر ویدیو
00:00
00:45
برچسب ها : شهرداری آستارا شورای اسلامی آستارا
فرا رسیدن سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی
عملیات بازسازی و احداث کانال بتنی رو باز جهت اصلاح شبکه هدایت آب های سطحی
مقالات مرتبط
0 دیدگاه
برگزاری جلسه ستاد مدیریت بحران شهرستان آستارا جلسه ستاد مدیریت بحران شهرستان…
شهرداری آستارا
13 آذر 1404
0 دیدگاه
عملیات بازسازی و احداث کانال بتنی رو باز جهت اصلاح شبکه هدایت…
شجره نامه امامزاده ابراهیم وقاسم(ع)آستارا:


تاریخ شهادت امامزادگان بدست اعمال بنی عباسی در منطقه : 253 هجری قمری
علت شهادت : تبیلغ برای ترویج اسلام اصیل شیعه در ایران در جنگ با حكومت ضد دینی بنی عباس به شهاددت رسیدند
آستان قد س و مطهرحضرت امامزادگان ابراهیم وقاسم ع ازفرزندان حضرت امام موسی كاظم (ع)، درآستارا روستای امامزاده آرامگاه دارند ودر پنج كیلومتری شهرآستارا می باشد ودر محدوده بخش لوندویل شهرستان آستارا استان گیلان واقع شده است.
مردم منطقه تالشان،اردبیل وجمهوری آذربایجان بخصوص آستارا،داستانهای متعددی درخصوص امامزادگان مدفون درآستارا روایت می كردند. بنده بعد از چند سال تحقیق وبررسی ازمردم تالشان و بخصوص آستارا واردبیل وگیلان وجمهوری آذربایجان جمع بندی كلی ، مختصرومفید وقابل قبول ازنظر عقل ومنطق وتاریخ روایتی نقلی وبعنوان داستان نقلی امامزاده ابراهیم وقاسم (ع) به شرح ذیل به نگارش درآورد.
بنابر داستان های نقلی وحماسی ومذهبی در منطقه آستارا (تالشان جمهوری آذربایجان وجمهوری اسلامی ایران)امامزادگان ابراهیم وقاسم(ع)از فرزندان امام موسی كاظم (ع)با پدربزرگوارشان، همانند اولاد ونوادگان امام موسی كاظم (ع)با پدر بزرگوارشان ،همانند اولادونوادگان امام موسی كاظم (ع)،برای تبلیغ تشیعه واسلام به ایران هجرت كرده بودند.
پدربزرگوارشان باعده ای از مریدانشان درجنگ با نیروهای بنی عباس در دیلمستان به شهادت می رسند و دو فرزند ایشان همراه نرجس خاتون ،خواهر ایشان، كه درجنگ مجروح شده بودند وباكمك علویان دیلم متواری وبصورت گمنام متواری بودند وبه تبلیغ تشیع می پرداختند.
آنها ازسوی ماموران و اعمال بنی عباس تحت تعقیب بودند وقتی در گركری تالشان كه در حال تبلیغ بودند،توسط جاسوسان بنی عباسی شناسایی وپس ازدر گیری بانیروهای عباسی متوازی شدند.در منطقه چوبردر كنار كوهپای چوبر،عمه گرامی ایشان نرجس خاتون وفات می كنند وپس از دفن ایشان به قصد زیارت و پناهنده به بی بی هیبت دختر گرامی موسی كاظم (ع) در باكو بودند حركت كردند .
توضیح :باكو پایتخت جمهوری آذربایجان می باشد. جمهوری آذر بایجان تا حكومت فتحعلی شاه، شاه خاین قاجار جزء خاك ایران بود كه طبق قراردادننگین وخیانتكارانه ی قاجار به دولت روسیه واگذارشد.
تا اینكه به منطقه ی امامزاده كنونی آستارا می رسند ودر صددجمع آوری كمك ونیرواز تالشان، برای مبارزه با اعمال بنی عباس بودند وچون گرسنه ومجروح بودند از طرف كشاورزی محلی پذیرایی شدو وقتی كشاورز از هویت امام زاده ها باخبر شد،مخفیانه به نیروهای بنی عباس اطلاع داد وامام زاده ابراهیم وقاسم(ع)در محاصره بنی عباس افتادنداما آنها تسلیم نشدندو امامزادگان نوجوان تا آخرین نفس مبارزه كردند اما سر انجام به شهادت رسیدند وبه دست نیرو های بنی عباس دفن شدندوبرای اینكه كسی از هویت امامزادگان مطلع نشود،كشاورز محلی خبرچین رادردم به هلاكت رساندند به اذن الهی قتل گاه (محل شهادت )امامزادگان در عاشورا خاك به همراه خون همانند آب جوش می خورد و مردم محل هر سال عاشورا در قتلگاه كه بنام قان قین معروف است جمع می شدند .
در مراسم تاسوعا و عاشورا كه مردم از شهر آستارا و روستاهای لوندویل و استارا و تالشان و اردبیل با هیات عزا داری به امامزاده می امدند اول به محل قتلگاه ( محل شهادت )امامزادگان در داداش آباد می رفتند روز تا ظهر عاشورا خون از زمین تا چندین سانت با خاك فواراه می زند .
متاسفانه چند سال پیش شركت راهسازی ابران پل پیمانكار جاده بین المللی ندانسته محل را باخاك یكسان و اسفالت ریخت و فردی غیر قانونی بدون سند بقیه زمین ر ا تصرف و فروخت و باسكول قسمت از زمین قان قین است.
امام زادگان ابراهیم و قاسم ع در سال 253 هجری قمری در جنگ با دشمنان اسلام و شیعه به شهادت رسیدند..
سالها بعداز شهادت ایشان بانویی بنام سید خاتون از افراد و تاجر های سر شناس تالشان لنكران آستارا به قصد زیارت امام حسین شب در حال استراحت در محل كنونی امامزاده بود چادر زدنند.
در خواب سید خاتون دو نوجوان كنار كنار امام حسین ایستاده بودند در جلوی ایشان ظاهر می شوند .
امام حسین به خاتون می گوید زیارت كر بلا شما قبول شد.
اما قبل از برگشت به تالشان دو نفر از فرزندان من كه بدست دشمنان اسلام در سال 253 هجری قمری شهید شدند و زیر چادرت دفن هستند از زیر خاك در بیاور و بارگاهی برای ایشان بساز و مظلومیت فرزندان شهید مرا به مردم منطقه شرح بدهید.
سید خاتون صبح این كار را انجام می دهد و پیكر مبارك این امامزادگان ابراهیم و قاسم را در حالی كه پوسیده نشده بود و بوی بهشت می داد در محل كنونی امامزاده دفن نمود و بارگاه خشتی برای ایشان ساخت .
از آن تاریخ مرقد مطهر امامزادگان ابراهیم و قاسم علیه سلام جایگاه برای درد دل و خواستگاه مومنان منطقهبه خصوص از باكو تا اردبیل تا تالشان بوده است . در ایام تاسوعا و عاشورا مردمان اردبیل تالشان و باكو و منطقه برای زیارت هر سال در مرقد مطهر ایشان مراسم برگزار می كنند.
روایت و سخنان زیادی از مجعزه الهی مشاهده شده است كه مكتوب كرده ام .
جمعی از اهالی امامزاده و منطقه هیات مذهبی ولی عصر امامزادگان ابراهیم و قاسم علیه السلام را بخاطر تبلیغ تشیع و اسلام به احترام امامزادگان خادمین افتخاری امامزاد گان تاسیس نمودند تا در كنار حرم مطهر به صورت رسمی تبلیغ اسلام و مذهب شیعه نمایند.
منبع استخراج :برگرفته از كتاب داستانهای آسمانی ایران نویسنده : اسماعیل اسدی دارستانی ایران ص 58 الی
تایرخ در سازمان اوقاف ایران مورد تاید قرار گرفته است و منبع موثق می باشد

ساختمان چوبي گمرك آستارا، برگي از تاريخ گمركات كشور

ثبت ملی ساختمان قدیمی و چوبی گمرگ آستارا
این بنای تاریخی به شماره ۳۱۸۹۱ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسید.
این خانه در حدود سال 1255شمسی توسط �میبدوژ� رئیس وقت گمرک آستارا بنا شد ،
ساختمان فوق بعدها به عنوان محل پذیرایی از میهمانان ویژه و محل اسکان مدیران گمرک مورد استفاده قرار گرفت.
ساختمان چوبی گمرک آستارا در دو طبقه به شکل دوبلکس است که طبقه اول دارای 7 اتاق ، شامل 5 اتاق اداری ، 2 سالن بزرگ ، بالکن در دور ساختمان ، سرویس بهداشتی و آشپزخانه است و در طبقه دوم ، 5 اتاق اداری دیگر به همراه سرویس بهداشتی و انبار زیر شیروانی وجود دارد.
اداره گمرک در دوره قاجاریه به طور رسمی فعالیت خود را آغاز کرد و زیر نظر نمایندگان و مستشاران بلژیکی و اتریشی اداره می شد که در دوره های دیگر ، بناهای دیگری برای اسکان و امور اداری به آن الحاق شد.
سبک بنا متعلق به معماری اروپای شرقی است که با تلفیق معماری بومی به ویژه اجرای سربندی همراه بوده و دارای دو طبقه جمعاً به متراژ ۸۵۰ متر مربع است که در سال ۹۵ با تخصیص اعتبار از سوی گمرک کشور ، برای مرمت سقف و ایستایی بنا اقدامات شایانی انجام گرفت.
با ایجاد موزه گمرک در مرز آستارا ، اسناد تاریخی ، وسایل ، ابزار و مدارک مربوط به سابقه فعالیت گمرک این شهرستان به عنوان سند و هویت تجارت بین الملل استان گیلان و ایران در این نقطه از کشور نگهداری و به یکی دیگر از جاذبه های گردشگری آستارا و گیلان افزوده خواهد شد.
پس از تنظیم گزارش مکتوب خبرنگار دارستانی خبرنگار فارس و مدیر سایت آستارا نیوز در آستارا در تاریخ 14 اسفند 1390از وضعیت نامناسب نگهداری و در آستانه تخریب بودن �ساختمان چوبی گمرک� که بیش از یک قرن قدمت دارد، بحث مرمت و ثبت ملی این اثر زیبای تاریخی در دستور کار مسئولان گمرکات و سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت که بالاخره پس از چند سال این مهم محقق شد.
متاسفانه گمرک مخفیانه ساختمانها با قدمت 200 سال و بالاتر را مخفیانه تخریب و فروخته یا ساختمان سازی کرده است
ارتش شاهنشاهی ایران در روزهای ۲۰ و ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ طی ۴۸ ساعت فروپاشید و سرانجام صبح ۲۲ بهمن با اعلام بیطرفی تسلیم انقلابیون شد. ارتشبد قرهباغی آخرین رییس ستاد ارتش شاهنشاهی در پاسخ به این پرسش که چرا کودتا نکردید چند مورد را مطرح کرده است:
اول این که شخص شاه در داخل هواپیما و دقایقی قبل از پرواز در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ارتش را از خونریزی برحذر داشته بود. دوم این که کودتا عمل قهرآمیز نیروهای نظامی علیه دولت قانونی است نه تظاهرکنندگان و چنانچه منظور شدت عمل علیه تظاهرکنندگان باشد این کار را باید فرمانداران نظامی انجام میدادند که زیر نظر نخستوزیر (بختیار) بودند حال آن که ستاد ارتش دخالتی در فرمانداریهای نظامی نداشت.
نکته سومی که قرهباغی مطرح کرده این است که یکی از امرا به او گفت ما مات شدهایم و تظاهرکنندگان مردماند و کاری از ما بر نمیآید و کشتن مردم چاره کار نیست. مورد چهارم اما قابل تأملتر است. این که سپهبد بدرهای به او می گوید بر من مسلّم شده بختیار قصد اعلام جمهوری دارد. بدین ترتیب ارتش شاهنشاهی سه راه داشت: یکی حمایت از بختیار که چون در عمل برای اعلام جمهوری بود نقض غرض به حساب می آمد زیرا آنان سوگند یاد کرده بودند از سلطنت صیانت کنند نه آن که ابزار تبدیل سلطنت به جمهوری شوند مضافا به این که به جز برخی روشنفکران سکولار بختیار در هیچ طیف دیگر خاصه ارتش طرفداری نداشت. گزینه دوم ارتش حمایت از دولت موقت مهندس بازرگان بود که اگرچه تقریبا همه طرفدار او بودند ولی باز مشکل قبلی پیش می آمد که ارتش شاهنشاهی نمیتوانست از جمهوری اسلامی حمایت کند و راه سوم باقی ماند که همان اعلام بیطرفی بود.
هر چند نظر فرماندهان اعلام بیطرفی بود اما قرهباغی از ۲۷ امیر ارتش که در ستاد تشکیل جلسه داده بودند میخواهد منتظر او بمانند تا آخرین رایزنی را هم با بختیار داشته باشد و حالا دیگر صبح ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ است. از دفتر نخستوزیر با او تماس میگیرند نه با لباس نظامی که با لباس شخصی حاضر شود و او شگفتزده مدتی منتظر رسیدن کت وشلوار میماند و بعد به نخستوزیری میرود در حالیکه میبیند بختیار نیست و رییس دفتر میگوید آقای نخستوزیر استعفا کرده ولی هنوز اعلام نشده است. در آن اتاق اما مهندس بازرگان نخستوزیر دولت موقت و دکتر سحابی و مهندس امیر انتظام آمده بودند تا از زبان او بشنوند ارتش چه موضعی دارد.
قره باغی سراغ بختیار را میگیرد و به او میگویند همان دور و اطراف است. این خاطره البته با آنچه بختیار نقل کرده سازگار نیست چرا که او نوشته تا آخرین دقیقه مانده بود. به هر رو در پاسخ به این پرسش که آیا ارتش از دولت موقت حمایت میکند یا نه به نظر فرماندهان اشاره میکند که آنان اعلام بیطرفی خواهند کرد و ساعتی بعد اعلامیه بی طرفی ارتش و نه ارتش شاهنشاهی را همه امضا میکنند با این شرح و اسامی:

«اعلامیه ارتش- ۱۳۵۷.۱۱.۲۲/ ارتش ایران، وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیزمان ایران را داشته و تاکنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت ۱۰:۳۰ روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تشکیل و به اتفاق تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر، بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگان های خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهنپرست ایران بوده و خواهد بود و از خواستههای ملت شریف ایران با تمام قدرت، پشتیبانی مینماید.
ارتشبد قرهباغی – ارتشبد شفقت – ارتشبد فردوست – سپهبد حاتم – سپهبد مقدم – سپهبد مجتبی نایینی – سپهبد محققی – سپهبد بدرهای – سپهبد ربیعی – دریاسالار حبیباللهی – سپهبد معصومی نایینی – سپهبد صانعی – دریاسالار اسدالله محسنزاده – سپهبد حسین جهانبانی – سپهبد محمد کاظمی – سرلشگر کبیر – سپهبد بخشی آذر – سپهبد خواجهنوری – سرلشگر پرویز امینیافشار – سپهبد امیرفرهنگ خلعتبری – سرلشگر فرزام – سپهبد جلال پژمان – سرلشگر منوچهر خسروداد – سپهبد فیروزمند – سپهبد رحیمی لاریجانی – سپهبد رحیمی – سپهبد رضا طباطبایی».
قرهباغی به چند دلیل مفصر اصلی را شاپور بختیار عنوان میکند: اول این که به خاطر موافقت او با پخش تلویزیونی فیلم ورود امام خمینی به میهن در شامگاه ۲۰ بهمن برای پرسنل نیروی هوایی، همافران تا تصویر امام را میبینند صلوات میفرستند و بین همافران و نیروهای گارد درگیری پیش میآید. مردم بیرون هم صدا را میشنوند و به مسلسلسازی میدان ژاله میروند و با ایجاد حفره درون دیوار موفق به ورود و شمار زیادی از مردم مسلح میشوند. (این اشاره هم خالی از لطف نیست که نام همافری که این ماجرا را شروع میکند و بعد از مردم یاری میخواهد سید محمود علیزاده طباطبایی است. هم او که اکنون به عنوان وکیل دادگستری و مشخصا وکیل خانوادۀ هاشمی رفسنجانی میشناسیم).
قرهباغی صبح رزو بعد -۲۱ بهمن- به دوشان تپه میرود و در بازگشت سوار بر هلیکوپتر شهر را از همیشه بسیار آشفتهتر و شلوغتر میبیند. تا به ستاد میرسد با نخستوزیر تماس میگیرد و به بختیار میگوید: آخر چرا آن فیلم پخش شد و نخستوزیر پاسخ میدهد: میخواستم مردم ببینند آیتالله خمینی در پاسخ به این پرسش که چه احساسی از بازگشت به ایران پس از ۱۴ سال دارید، پاسخ میدهد: هیچ و نطرشانمنفی شود! این در حالی است که بر اساس یک فایل صوتی در ۲۸ دی ۱۳۵۷ بختیار قبل تر به متفاوت بودن امام خمینی اذعان کرده بود. بختیار عجالتا ارتش را از مقابله مستقیم باز میدارد تا عصر تصمیم فوقالعاده بگیرد و در عین حال میگوید امروز سالگرد قیام سیاهکل است و این نمایش مجاهدین و فداییان است. این هم در حالی بود که سالگرد قیام سیاهکل (چریکها در جنگل) دو روز قبل بود و مسلح شدن مردم به خاطر همکاری همافران و گشودن اسلحه خانه بود.
نقشه بختیار این بود که ساعت حکومت نظامی را جلو بیاورد تا از ۴ بعد از ظهر ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ منع آمدوشد باشد و آنگاه رهبران انقلاب با هم دستگیر و تبعید شوند و ارتش اوضاع را در دست بگیرد.
عصر ۲۱ بهمن اما در حالی که آیتالله طالقانی اعلامیه داده بود قرار است حمام خون برپا شود و از مردم خواسته بود در خانه بمانند امام خمینی در تصمیمی تاریخی و کاملا به عکس، از مردم خواست همه به خیابان بیایند و حکومت نظامی را به هیچ انگارند. طالقانی هم تا باخبر شد ، خواست اعلامیه چاپ شده توزیع نشود.
حالا در عصر ۲۱ بهمن ۵۷ که قراربود شهر سوت و کور شود از همیشه پرجمعیتتر بود و برخی از مردمی که در خیابان بودند بر خلاف قبل سلاح هم در دست داشتند و تا پاسی از نیمه شب یا بامداد ۲۲ بهمن در حال ساخت کوکتل مولوتف هم بودند که اغلب به استفاده از آن نیازی نیفتاد چرا که ارتش و نیروهای فرمانداری نظامی قادر به هیچ تحرکی نبودند و شهر کاملا در تصرف مردم بود و سربازان فوج فوج از پادگانها خارج میشدند و صبح ۲۲ بهمن شد که داستان آن از زبان رییس ستاد گفته آمد.
برخی معتقدند آنچه قره باغی به آن اشاره نمیکند این است که مشاهدۀ روح مذهبی انقلاب و آگاهی از گرایشهای ملی و لیبرالی اطرافیان رهبر فقید انقلاب نگرانی ژنرال هایزر از درغلتیدن ایران به آغوش کمونیستها را رفع کرده بود و او هم دیگر از ارتش نمیخواست دست به کودتا بزند.
وجه مهمتر دربارۀ ارتش شاهنشاهی البته این بود که شاه طی دههها حکومت فردی و مطلقالعنان اجازه نداده بود مثل مصر به یک نهاد مستقل تبدیل شود و همواره ارتش را در خدمت خود میخواست و عادت کرده بودند تنها اطاعت کنند و حالا که نه شاهی نبود تا فرمان دهد و رییس شورای سلطنت هم استعفا کرده بود نمیدانستند از که باید تبعیت کنند. روی کاغذ البته مشخص بود که. از رییس ستاد و او هم زیر نظر نخستوزیر بود اما به شاه خو گرفته بودند و شاه که به اکراه به نخستوزیری بختیار تن داده بود فرماندهی کل را بدو نسپرد.
قرهباغی گفته است داخل هواپیما و در ۲۶ دی ۵۷ از شاه پرسیدم از این پس رابط ارتش با شما که باشد؟ شاه پرسیده بود: برای چی؟ رییس ستاد گفته بود: تا گزارش بدهیم. شاه گفته بود: گزارشِ چی، گزارشِ کی؟ یعنی خود را باخته بود و ارتش هم طی دههها تنها اطاعت کرده بود و شاه از بیم کودتا تنها به بلهقربانگوها میدان داده بود و اگر هم میخواستند کودتا کنند کسی را نداشتند و امثال بدرهای ژنرالی بین خود نمیشناختند که کار را پس از کشتار وسرکوب در دست بگیرد. البته نمیخواستند وسیلۀ اعلام جمهوری بختیار شوند و بین کشتن برای جمهوری بختیار با بیطرفی برای جمهوری اسلامی بازرگان دومی را برگزیدند و جالب این که تصور میکردند با بازرگان طرفاند و امام خمینی را مقامی صرفا مذهبی تصور میکردند.
قرهباغی در خاطرات خود گفته از رحیمی فرمانداری نظامی پرسیدم چرا در مقابل مسلح شدن مردم اقدامی انجام نمیدهید و او گفت: چون درون مساجد این کار را انجام میدهند و نمی توانیم وارد مساجد شویم.
این گونه بود که ارتشی که به عنوان مهمترین رکن حکومت سلطنتی شناخته میشد طی ۴۸ ساعت فروپاشید و انقلاب بهمن ۵۷ پیروز شد. انقلابی که تنها در دو روز آخر مسلحانه بود و چندان سریع و غیر خشونت بار به پیروزی رسد که مجموع شهدای آن کمتر از ۲۰۰۰ نفر است و بر این نکته رهبری انقلاب هم در مهر ۵۸ با تعبیر «کم تلفات» صحه گذاشت در حالی که در مقدمۀ قانون اساسی در دو ماه بعد به غلط عدد ۶۰ هزار ذکر شده است. البته اگر ارتش دخالت میکرد این عدد محتمل بود. اما نکرد.
مهمترین حوادث روز ۲۲ بهمن سال ۵۷ اعلام بیطرفی ارتش و ادامه درگیری گروههای انقلابی با گارد شاهنشاهی و در نهایت پیروزی انقلاب اسلامی است.
در پی حمله مردان مسلح در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پادگان عشرتآباد و چند کلانتری، سلاحهای زیادی به دست مردم افتاد. نقاط مهم شهر تهران در محاصره یا اشغال مردم قرار گرفت. سران ارتش اعلام بیطرفی کردند. در زد و خوردهای بین مردم و نظامیان عده زیادی کشته و مجروح شدند. مردم دیگر شهرها نیز به پایگاههای نظامی حمله بردند و تلفات سنگینی متحمل شدند.
شمارش معکوس برای متلاشی شدن ارتش از روز ۱۲ بهمن، هنگام بازگشت امام خمینی به ایران، شتاب گرفت و روز ۲۲ بهمن انفجار رخ داد. در این فاصله هیچ نیرویی تاب تحمل و مقاومت در برابر طوفان سهمگین انقلاب را نداشت. تنها سادهلوحانی چون "زبیگنیو برژینسکی" در کاخ سفید، چشم امید به معجزه از سوی ارتش ایران آن هم به رهبری قرهباغی دوخته بودند. صبح روز ۲۲ بهمن، بختیار سپهبد قرهباغی را به نخستوزیری احضار میکند تا درباره علل اجرا نکردن دستورالعمل او مبنی بر بمباران انبارهای اسلحه در کارخانه مسلسل سازی و انبارهای اسلحه با او مذاکره کند. در همین زمان، قرهباغی فرماندهان و روسای سازمانهای ارتشی را برای تشکیل یک شورای ستادی به ستاد بزرگ دعوت میکند. در این جلسه اعلامیه بیطرفی ارتش صادر میشود: «... به سرلشکر جناب رئیس دفتر ستاد بزرگ، مأموریت دادم فرماندهان و معاونین نیروها و روسای سازمانهای ارتش و ادارات ستاد بزرگ ارتشتاران را تلفنی و فوری دعوت نماید که هر چه زودتر به ستاد بزرگ بیایند.
آقای بختیار تلفن زده اظهار نمود: میخواستم که تیمسار ساعت ۹:۳۰ بیاید به نخستوزیری، ضمناً به سپهبد رحیمی هم گفتهام بیاید تا ببینیم چه کار باید بکنیم...گفتم: من فرماندهان و روسا را خواستهام که به ستاد بیایند. تأمل کنید تا ما آخرین وضعیت خصوصی و اشکالات نیروها را در شورای فرماندهان بررسی کنیم، پس از روشن شدن، به نخستوزیری خواهم آمد، اظهار کرد: بسیار خوب».
بختیار درباره احضار قرهباغی به دفتر نخستوزیری میگوید:
«... صبح روز یکشنبه در ساعت ۸ به نخستوزیری رفتم. با همه گرفتاریها و مشغلهها، تمام مدت با تعجب در فکر سکوت قرهباغی بودم. در ساعت ۹:۲۰ دقیقه گفتم به او تلفن کنند. به من گفتند در جلسهای بسیار مهم است، اما بلافاصله پس از ختم آن، با هلیکوپتر میرسد... دقایق میگذشت و هر لحظه بیشتر به من ثابت میشد که این جلسه باید حقیقتاً فوقالعاده مهم بوده باشد. درباره چه میتوانست باشد؟ ... در ساعت ۱۱ سرانجام تماس تلفنی با قرهباغی برقرار شد. قرهباغی به من میگوید که ارتش بیطرفی خود را اعلام کرده است. به او گفتم: حدس زده بودم!...»
در اینجا بختیار به متزلزل شدن ارتش اعتراف میکند و میگوید:
« ارتش متزلزل شده بود، ارتش خیانت کرده بود. این قرهباغی کذایی، که شاه برای من به جا گذاشت و حسین فردوست یکی از نزدیکان اعلیحضرت با استفاده از مختصر همدستی رئیس ساواک، ۲۵ امیر را در شورای عالی نیروهای مسلح، که موجودیت قانونی نداشت و فقط برای نیازهای ظاهری ابداع شده بود، گرد هم آورد و این شورا قطعنامه را صادر کرد.»
ارتشبد قرهباغی چگونگی گردهمایی صبح روز ۲۲ بهمن و تصمیم درباره اعلام بیطرفی ارتش را به این شرح روایت کرده است:
«... بهتدریج که فرماندهان نیروها به ستاد میرسیدند بر حسب معمول میآمدند به دفتر من، ابتدا سپهبد مقدم آمد، سؤال کردم. طرحی که نخستوزیر دیشب در شورای امنیت ملی دستور داد اجرا شد؟ گفت، نخیر. اظهار نمودم چطور؟ جواب داد برای اجرای طرح خیلی دیر شده بود. مگر در آن آشوب دیشب شهر و وضع تخلیه کلانتریها مقدور بود که بشود کسی را دستگیر کرد... سپهبد ربیعی آمد به دفترم. وضعیت نیروی هوایی را سؤال کردم، اظهار نمود وضع نیروی هوایی بسیار خطرناک است، برای ما کمک نرسید. در اطراف مرکز آموزش هوایی جمعیت خیلی زیادی جمع شدهاند، تیراندازی هم به شدت ادامه دارد...»
به اعتقاد قرهباغی صدور اعلامیه بیطرفی ارتش تنها راهی بود که در برابر سران ارتش وجود داشت و صرفاً بهانهای بود برای پاسخگویی به اتهامات آنها در برابر دادگاههای انقلاب.
از صبح روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ارتش شاهنشاهی، نفسهای آخر را میکشید و در انتظار تیر خلاص بود. صدور اعلامیه بیطرفی و یا همبستگی از سوی ۲۷ تن امیرانی که تا دیروز رجزخوانی میکردند و امروز به فکر فرار از مهلکه بودند، تأثیری در سرنوشت ارتش نداشت.
در همان موقع که سران و فرماندهان ارتش در ستاد بزرگ سرگرم تهیه اعلام بیطرفی بودند، انقلابیون حمله به تأسیسات و پایگاههای ارتش را آغاز کرده بودند. ستونهای زرهی پراکنده شده بود، پادگانهای نیروی هوایی در دوشان تپه به اشغال درآمده بود. مردم بیاعتنا به تهدید بمباران تأسیسات اسلحهسازی، دیوارهای تسلیحات ارتش را با دیلم و کلنگ خراب کرده بودند. در پادگان عشرتآباد، نظامیان شورش کرده بودند و یگانهای لشکر گارد در آن پادگان سقوط کرده بودند. سلاحهای بیشماری به دست مهاجمان و افراد وابسته به مجاهدین خلق و فدائیان افتاد.
فرماندهی لجستیکی نیروی زمینی در پادگان عباسآباد، یگانهای هوانیروز در باغشاه، دانشکده افسری، دانشکده پلیس، پادگان جی، پادگان قصر و ستاد فرمانده نیروی دریایی بدون کمترین مقاومتی یکی پس از دیگری سقوط کردند. سپهبد رحیمی، رئیس شهربانی دستگیر شد. چند تن از امیران، از جمله سپهبد جعفریان و سرلشکر بیگلری کشته شده بودند. قرارگاه ستاد بزرگ در محاصره قرار داشت. چند ساعت بعد، سپهبد بَدرهای فرمانده نیروی زمینی به قتل رسید و پادگان لویزان اشغال شد.
عصر روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سازمانی به نام ارتش شاهنشاهی وجود نداشت. رژیم پلوی سقوط و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید.
تیتر یک و مهم صفحه اول روزنامه ۲۰ صفحه ای اطلاعات ۴۷ سال قبل ۲۰ بهمن ۱۳۵۳ اختصاص دارد به نبرد میان ایران و عراق؛ نبرد معروفی که در طول نوار مرزی غرب کشور انجام شد
![]()
به گزارش سایت دیده بان ایران؛تیتر یک و مهم صفحه اول روزنامه ۲۰ صفحه ای اطلاعات ۴۷ سال قبل امروز یکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۵۳ اختصاص دارد به تنش مرزی بین ایران و عراق. به صفحه چهارم روزنامه رفته و متن کامل خبر را باهم مرور میکنیم.
بقرار گزارشهای واصله از خبرنگاران ما در نوار مرزی غرب کشور، از تاریخ ۱۲ بهمن ماه جاری نیروهای مسلح بعث عراق در نوار مرزی دست به نقل و انتقالات نظامی وسیعی زده اند و نیروهای نظامی خود را در نوار مرزی درارتفاعات مقابل شهرستان مهران و ناحیه سد کنجان چم تقویت نموده و در سنگرهای خود مستقر شده اند.
ناحیه سد کنجان چم همان ناحیه ایست که درست سال گذشته در ۲۱ بهمن ۵۲ نیروهای مسلح بعث عراق بقصد تصرف ارتفاعات مرزی ایران به خاک ایران تجاوز کردند که با عکس العمل شدید پاسداران مرزی ایران مواجه شده و به عقب رانده شدند. در نتیجه همین تجاوز بود که تعدادی از پاسداران دلیر مرزی ایران شهید گردیدند.
نیروهای مسلح بعثی پس از استقرار کامل در مواضع و سنگرهای خود از روز ۱۹ بهمن ماه با مسلسل و توپخانه و تانک و خمپاره انداز سنگین پاسگاههای مرزی ایران را متناوبا زیر آتش گرفتند.
حتی در یکی از ارتفاعات مرزی با پشتیبانی آتش نیروهای زرهی بقصد تجاوز و نفوذ بخاک ایران را داشتند که با مقاومت مرزبانان دلیر ایرانی روبر و به عقب رانده شدند.
این تیراندازیها و عملیات ایذایی نیروهای بعث عراق دیروز نیز به تناوب ادامه داشت و هم اکنون نیز ادامه دارد. بدیهی است که پاسداران مرزی ایران بوظایف و تکالیف نظامی خود عمل نموده و هوشیارانه همه نوع تحریکات نطامی نیروهای مسلح عراقی را زیر نظر دارند و هرگونه تجاوزی را با شدت و حدت سرکوب خواهند کرد.
همچنین در خبری دیگر این روزنامه از تظاهرات وسیع دیروز مردم شهر ساری در مازندران بر علیه یاوه سرائیهای حکومت بعثی عراق اطلاع داد.
پیدا و پنهان حمله عراق به ایران سیدمحمود علیزادهطباطبایی تاریخ منازعات ایران و عراق و زمینه اختلافهای سرزمینی ایران و عراق به دوران صفویه و انعقاد عهدنامه قصرشیرین در سال 1639 میلادی برمیگردد. تا قبل از این تاریخ، عراق کنونی بخشی از قلمرو ایران بود و با انعقاد عهدنامه قصرشیرین، عراق از ایران جدا و ضمیمه امپراتوری عثمانی شد.
با کودتای عبدالکریم قاسم در سال 1337 هجری شمسی در عراق و تغییر رژیم سلطنتی به جمهوری، روابط ایران و عراق رو به تیرگی گذاشت و با رویکارآمدن حزب بعث در سال 1348، رابطه سیاسی دو کشور قطع شد.حزب بعث با اندیشه ناسیونالیسم عربی و وابستگی به شوروی و تفکر ضدایرانی و ضدشیعی، پاکسازی ایرانیها را از عراق شروع و هر کس را ریشه ایرانی داشت از عراق اخراج کرد و در دوران حکومت پهلوی، یکی از تهدیدهای ایران، حکومت عراق بود. در 21 بهمن 1352 در تیر مرزی 343، مجاور شهر مهران، درگیری گسترده مرزی موجب تلفات سنگینی به مرزداران ایران شد و اختلافهای مرزی منطقه میمک که برابر قرارداد 1913 به عثمانی واگذار شده بود، از موجبات اختلافات مرزی ایران و عراق بود که هر دو کشور به سازمان ملل متحد شکایت بردند. ارتش ایران در آمادهباش کامل بود و تهدیدهای طرفین به صورت گسترده مطرح بود. برتری ارتش ایران بر ارتش عراق انکارناپذیر بود و ارتش ایران طرحهایی عملیاتی در سه نیرو برای مقابله با عراق تهیه کرده بود که در هر سه نیرو، طرحها آفندی بود. طرح ابومسلم با اهداف نظامی معین در نیروی زمینی به تصویب رسیده بود.هدف طرح ابومسلم1، بغداد بود و هدف ابومسلم2، مناطق نفتخیز جنوب عراق و ابومسلم3 مناطق نفتخیز کرکوک بود. این طرحها دارای پیوست اطلاعات، لجستیک، نیروی انسانی، مخابرات، مهندسی و پشتیبانی هوایی بود. طرح نیروی هوایی ارتش با هدف انهدام پشت جبهه ارتش عراق به نام طرح البرز و طرح نیروی دریایی طرح ذوالفقار بود. ارتش ایران آمادگی کامل برای اجرای طرحهای نظامی علیه عراق داشت و درگیریهای مرزی بین ایران و عراق به صورت مستمر وجود داشت تا با وساطت شورای امنیت سازمان ملل از 16 اسفند 1352 آتشبس بین ایران و عراق برقرار شد.در این سالها، ایران از بارزانیها حمایت میکرد و از این راه حکومت بعثی عراق را تحت فشار قرار میداد و عراق هم از مخالفان حکومت ایران حمایت میکرد و حتی امکانات رادیویی در اختیار گروههای طرفدار امام خمینی(ره) قرار داده بود.این امر موجب شد در حاشیه اجلاس سران اوپک در کشور الجزایر در اسفند 1353 با میانجیگری رئیسجمهور الجزایر، موافقتنامهای بین شاه و صدامحسین، معاون رئیسجمهوری عراق، به امضا رسید و بیانیهای در چهار ماده انتشار یافت که مبنای عهدنامه 1975 قرار گرفت. این چهار ماده عبارت بودند از:
1. مرزهای خشکی دو کشور بر مبنای صورتجلسات مذاکرات 1912 تهران و پروتکل 1913 استانبول تعیین شود.
2. مرزهای آبی دو کشور بر مبنای خط تالوگ، یعنی خطالقعر رودخانهها تعیین شود.
3. روابط دو کشور بر مبنای حسن همجواری و عدم دخالت در امور یکدیگر و عدم حمایت از مخالفان هم و جلوگیری از تردد غیرقانونی در مرزها برقرار شود.
4. سه بند فوق اجزای یک راهحل کلی بوده و از هم تفکیکناپذیرند.
در حقیقت هدف اصلی رژیم بعثی عراق از انعقاد معاهده الجزایر، مهارکردن قدرت کردها و اعمال حاکمیت بر مناطق کردنشین و فرار 170 هزار نفر از کردهای بارزانی به ایران بود و رادیو انقلاب ایران هم در عراق تعطیل شد.در دوران حاکمیت حزب بعث در عراق، این کشور جزء بلوکبندی ابرقدرت شرق، یعنی اتحاد جماهیر شوروی بود. کشور اتحاد جماهیر شوروی در ششم دی 1358 کشور افغانستان را به اشغال خود درآورد و روسها که از سالهای دور دنبال دستیابی به آبهای گرم خلیجفارس بودند، به اهداف خود نزدیکتر میشدند و فرار میلیونها آواره افغان به ایران و حمایت ایران از مجاهدین افغانی و مخالفت با اشغال افغانستان، موجب تقویت همکاری شوروی با دولت عراق از دیگر موجباتی بود که صدام را برای حمله به ایران تشویق میکرد. علاوه بر این، شورای انقلاب در 18 آبان 1358 مواد 5 و 6 قرارداد دوستی شوروی و ایران را که در سال 1921 منعقد شده بود، لغو کرد.سیستم سلاح ارتش عراق روسی بود و سیستم سلاح ارتش ایران، آمریکایی و برتری قدرت نظامی ایران در سال 1354 منجر به انعقاد قرارداد 1975 شد که در واقع این قرارداد تحمیلی بود از طرف رژیم شاه به رژیم بعث عراق. از زمان انعقاد قرارداد 1975 تا پیروزی انقلاب اسلامی، کمتر از چهار سال طول کشید. در این سالها، ارتش ایران مجهزتر شده بود و جنگندههای اف14 که پیشرفتهترین هواپیماهای آفندی زمان خود بود، در نیروی هوایی ارتش عملیاتی شده بود.عراق نیز که در سال 1975 به دلیل قدرت ارتش ایران تسلیم قرارداد الجزایر شده بود، با تقویت ارتش خود در این چهار سال، نباید هوس دستوپنجه نرمکردن با چنین ارتش مقتدری را در سر میپروراند، ولی چه اتفاقی افتاد که ارتش ایران نتوانست طرحهای عملیاتی آفندی خود را در سال 1359 به نحو مطلوب انجام دهد؟ و چه دستهایی در کار بود که زمینه را برای تجاوز عراق فراهم آورد؟
در تمام انقلابهای جهان، ارتش در مقابل مردم قرار میگیرد، ولی در انقلاب اسلامی به دلیل درایت امام خمینی(ره) چنین اتفاقی رخ نداد. شهید دکتر مصطفی چمران در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی در 24 تیر 1359 در مقابل کسانی که دنبال تضعیف ارتش بودند، اظهار کرد: «یکی از دلایل پیروزی ما این بود که در دوران انقلاب، ارتش با ملت نجنگید و به ملت پیوست. ملت ما احتیاج به ارتش دارد، با نیروی پاسداران و کمیتهها نمیتوانید در مقابل قدرتهای جهانی بزرگ و سازماندهیشده دشمن مقابله کنید. کوبیدن ارتش بهطورکلی عمل صحیحی نیست. دشمن ما با تمام قدرت خویش میکوشد ارتش را تضعیف و حتی نابود کند. رهبری حکیمانه امام خمینی(ره) در دوران قبل و بعد از انقلاب، عامل اصلی حفظ ارتش بود». بااینحال، دستهای پنهان اتحاد جماهیر شوروی آن روزها تلاش در انهدام ارتش داشت؛ شوروی که با حمایت نیروهای نفوذی خود در افغانستان توانسته بود کودتای کمونیستی انجام دهد و زمینه را برای ورود مستقیم نیروهای خود به افغانستان فراهم آورد، با شروع حرکت انقلابی مردم ایران در سال 1356، عوامل وابسته به خود را که در نیروهای انقلابی نفوذ کرده بودند، فعال کرد و تلاش سرسپردگان روسیه در ایجاد تنش بین ارتش و مردم به صورت سازمانیافته با طرح مبارزه مسلحانه علیه ارتش شروع شد. اما امام خمینی(ره) با درایت خود جلوی شعارها علیه ارتش را گرفت و بعد از پیروزی انقلاب نیز شعار عدم ضرورت وجود ارتش با این بهانه که ارتش طاغوتی است، با عکسالعمل امام خمینی(ره) مواجه شد. امام در سخنرانی خود در 1360/3/24 صراحتا فرمودند: «اول حرف آنهایی که تابع سیاست خارجیها هستند، این بود که این ارتش طاغوتی است، این ارتش طاغوتی باید از بین برود... ما از روز اول این مطلب را محکوم کردیم و گفتیم ارتش باید باشد. آنها میخواستند این قدرت را از ایران بگیرند و ارتش را نابود کنند...». ارتشی که یک سال ناخواسته در حکومتنظامی در مقابل مردم قرار گرفته بود، نجیبانه از مقابله مسلحانه با مردم خودداری کرد. دستهای مرموز جریان چپ که از شعار انحلال ارتش طرفی نبسته بود، به دنبال پاکسازی گسترده نیروهای آموزشدیده و باتجربه ارتش از درجه سرهنگ به بالا رفت.با یک دستور مرحوم خلخالی، بیش از 168 نفر از امرای نیروی هوایی از کار برکنار شدند. مرحله بعد پاکسازی نیروهایی بود که در حکومتنظامی دخالت داشتند؛ تاجاییکه شهید دلاور ارتش مرحوم تیمسار سرلشکر ولیالله فلاحی، فرمانده نیروی زمینی ارتش میگفت: «این آقای خلخالی حکم جلب من توی جیبش هست و هر موقع مرا میبیند، گوشزد میکند».
ارتش ایران به دلیل برخوردهای مغرضانه و حسابشده دچار بحران هویت و موجودیت شد. بعد از پاکسازی ارتش از طرف نیروهای چپ، اداره امور داخلی ارتش را مختل کردند و انضباط و سلسلهمراتب را که ستون فقرات ارتش بود، در هم شکستند و در تاریخ 10 اسفند 1358 خدمت سربازی از دو سال به یک سال کاهش یافت و عملا یگانهای ارتش از نیروهای عملیاتی و مدیریتی خالی شدند. اختلافنظرها منجر به استعفای سرلشکر قرنی، رئیس ستاد ارتش شد و این برنامهها که به نظر میرسد سازمانیافته انجام میگرفت، نفوذ را تا جایی پیش بردند که یکی از اعضای کادر مرکزی سازمان منافقین به نام سعادتی، درحالیکه اسناد بهکلی سرّی ارتش را برای سفارت شوروی میبرد، دستگیر شد. حرکت بعدی سازماندهی کودتا بود که با بررسی اقدامات کودتاچیان کاملا روشن میشود که هدف کودتا، سرنگونی نظام نبوده و صرفا برای ایجاد سوءظن به ارتش این کودتا از سوی عوامل چپ سازماندهی، هدایت، افشا و خنثی شد.
ارتشی که چند سال قبل از چنان توانمندی برخوردار بود که دولت بعث عراق ملتمسانه قرارداد 1975 را پذیرفت، امروز یعنی در سال 1359 علیرغم اینکه از نظر تجهیزات قویتر شده بود، ولی با برنامهریزی مستقیم نیروهای چپ آنچنان زمینگیر شد که صدام تصور میکرد میتواند در عرض چند هفته خوزستان را تصرف کند.
صدام با پشتوانه اتحاد جماهیر شوروی مقدمات حمله به ایران را فراهم میکرد و بر اساس اظهارات آقای امیرانتظام در شهریور 1358، جان استمپل، مسئول سیاسی سفارت آمریکا در تهران، همراه با جورج کیو از واشنگتن به سوئد رفتند و با سفیر جمهوری اسلامی ایران در شهر استکهلم دیدار کردند. آنها ضمن ارائه اسلایدهایی از جابهجایی ارتش عراق در اطراف مرز ایران اظهار کردند عراق خیال حمله به ایران را دارد و این دو نفر با پرواز به ایران، اسلایدهای جابهجایی ارتش عراق را به آقایان بازرگان و دکتر یزدی نشان دادند. همچنین رئیس سازمان سیا در ملاقاتی با آقای دکتر یزدی اعلام کرد عراق قصد حمله به ایران را دارد و شورویها در منطقه ارس آرایش نظامی گرفتهاند. روسها 85 درصد تسلیحات عراق در جنگ با ایران را تأمین کردند و اهداف اتحاد جماهیر شوروی در حمایت از عراق در جنگ با ایران عبارت بود از:
1. کسب درآمد از فروش اسلحه.
2. در صورت پیروزی عراق بر ایران، ایران به کشورهای بلوک شرق میپیوندد.
3. جلوی قدرتگرفتن یک گروه مذهبی که میتواند در مسلمانان شوروی حساسیت ایجاد کند، گرفته میشود.
4. گروههای مبارز افغانستان که در حال مبارزه با روسها بودند، تضعیف میشوند.
5. تسلیحات مدرن شوروی در بازار رقابت با تسلیحات غربی به نمایش درمیآید.
فقط در سالهای 61 تا 65 نزدیک به 31 میلیارد دلار اسلحه روسی به عراق فروخته میشود؛ بهنحویکه در شب بازپسگیری فاو، عراق پنج هزار دستگاه تانک، چهارهزارو 500 دستگاه وسایل نقلیه جنگی، پنجهزارو 500 عراده توپ، 220 فروند بالگرد، 720 فروند جنگنده و هزاران عدد موشک اسکاد با بردهای مختلف از شوروی تحویل گرفته بود.
در نوامبر 1982 – 1361 بیش از هزارو 200 دانشمند شوروی بهعنوان مشاور نظامی در عراق حضور داشتند. آمریکا، عراق را متحد شوروی و یک دشمن بالقوه قلمداد میکرد و برای مقابله با کمونیسم به دنبال تقویت اسلامگرایی در منطقه بهخصوص افغانستان بود؛ اما با وجود تمام توطئههای اتحاد جماهیر شوروی در تضعیف ارتش ایران و تقویت ارتش عراق، در اولین روزهای جنگ، همین ارتش ازهمپاشیده در مقابل ارتش عراق مقاومت کرد و پنج لشکر زرهی و مکانیزه عراق در مقابل لشکر 92 زرهی اهواز با 50 درصد استعداد فیزیکی مجبور به توقف شد.
یادمان باشد در روزهای اولیه حمله عراق، سپاه پاسداران، بسیج و نیروهای مردمی هنوز سازماندهی نشده بودند. نیروی دریایی عراق بعد از عملیات مروارید 7/9/1359 تا پایان جنگ سر بلند نکرد و نیروی هوایی در 31 شهریور 1359 چنان ضربهای به عقبه ارتش عراق وارد کرد که تا پایان جنگ نتوانستند آن را جبران کنند.
نسل امروز باید بداند جنگ در زمانی به ما تحمیل شد که تمام استعداد سپاه پاسداران در کل کشور حدود 15 هزار نفر بود که عمدتا در کردستان، گنبد، بلوچستان و... درگیر مبارزه با ضدانقلاب بودند و نقش نیروی هوایی، دریایی و زمینی و هوانیروز ارتش در جلوگیری از سقوط خوزستان انکارنشدنی است. دولت مهندس موسوی، تمام توان خود را در پشتیبانی از نیروهای عملیاتی به کار گرفت و در طول جنگ، نیروهای عملیاتی اعم از بسیجی، پاسدار، سرباز، افسر و درجهدار با ایثار و فداکاری نقش خود را به خوبی ایفا کردند.
چندی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تنی چند از افسران رژیم شاه که گروهی با نام «نقاب» تشکیل داده بودند، کودتایی را با هدف بازگرداندن شاپور بختیار، قتل امام خمینی (ره) و نابودی نظام نوپای جمهوری اسلامی طرحریزی کردند که این کودتا بهدلیل مرکز هدایت آن، که در پایگاه شهید نوژه همدان بود به کودتای نوژه موسوم شد.
ماجرا از این قرار است که ۱۷ تیر ماه ۱۳۵۹ یکی از افسران خلبان که در این عملیات مأمور بمبباران بیت حضرت امام (ره) بود خود را تسلیم و ماجرای کودتا را تشریح میکند؛ فرماندهی کل کودتا بهدست ژنرال سعید مهدیون (فرمانده اسبق نیروی هوایی) و رهبری قسمت نیروی هوایی این کودتا بر عهده ژنرال احمد محققی فرمانده اسبق ژاندارمری بود.
هدف اولیه کودتا حمله هوایی به بیت امام خمینی (ره) در تهران و به شهادت رساندن ایشان بود، حمله به برج مراقبت فرودگاه مهرآباد، دفتر نخست وزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستاد مرکزی کمیتههای انقلاب و بمباران چند نقطه دیگر از اهداف بعدی کودتاچیان به شمار میرفت و بنا بود پس از بمباران هوایی، هواپیماها با شکستن دیوار صوتی به نیروی زمینی علامت بدهند که مرحله دوم کودتا را آغاز کند.
در این مرحله باید صداوسیما، فرودگاه مهرآباد، ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران، پادگان حر، پادگان قصر و پادگان جمشیدیه به تسخیر نیروهای کودتا درآید و در سطح شهر تهران با اعمال خشونت و ارعاب حالت نظامی ایجاد شود؛ بازگشت بختیار آخرین حلقه اهداف این کودتای شکست خورده بود.
حدود ۶۰۰ نفر در رابطه با این کودتا در سراسر ایران دستگیر شدند که ۵۰۰ نفر از آنها نیروهای نظامی بودند حدود ۶۰۰ نفر در رابطه با این کودتا در سراسر ایران دستگیر شدند که ۵۰۰ نفر از آنها نیروهای نظامی بودند؛ پنج نفر از سران کودتا که در دادگاه انقلاب اسلامی محاکمه و به مرگ محکوم شدند، عبارت بودند از آیت محققی (ژنرال و یکی از طراحان اصلی)، بیژن ایراننژاد، فرخزاد جهانگیری، محمد مالک و یوسف پوررضایی.
امام خمینی (ره) در بیستم تیر ماه طی سخنان بلندی به یاری و نصرت خدا در حفظ و پیشبرد انقلاب اسلامی اشاره کردند که فرازی از بیانات ایشان چنین است: «مگر ملت ما حالا دیگر نشسته آنجا که یک فانتوم و دو فانتوم کاری انجام بدهد. این احمقها نفهمیدند این را که با چهار تا مثلًا سرباز- سربازها که با اینها موافق نیستند- با چهار نفر از این درجهدارها مثلًا و امثال اینها میشود یک مملکت ۳۵ میلیونی که همه مجهز هستند، اینها بتوانند فتح کنند. اینها غلط فکر کردند. اینها نفهمیدند که شوروی با همه قدرتی که دارد و با همه ابزاری که دارد و با همه سلاحهای مدرنی که دارد، در افغانستان پوزه اش به خاک مالیده شده. در عین حالی که اینها یک حماقتی است، منتها بعضی جوانها، بیچارهها، نفهمها اینها را وادار میکنند یک همچو کاری بکنند. یک همچو کارهایی که همین دو- سه روز مثلًا [بود]. خوب، اینها نمیفهمند که اگر فرضاً هم شما از پایگاه همدان پا شده بودید و آمده بودید و فرض کنید چند تا جا [را] هم کوبیده بودید، شما بالاخره باید زمین هم بیایید یا همان آسمان میمانید؟ ما از این امور نمیترسیم» (صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۱۸)
فرمان امام (ره)
سال ۵۹ سال کلکسیون بحرانها است؛ فقط چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بحرانهای بزرگی یکی پس از دیگری دامان جمهوری تازه نفس را میگیرد؛ بحرانهایی همچون کودتای نوژه، جنگ تحمیلی، اغتشاشات قومی و شورشهای مسلحانه ایران همه یکجا بر کشور تحمیل میشود؛ مدیر مقابله با همه این بحرانها، امام خمینی (ره) است. او در کنار صدور فرمانهای قاطع برای رفع مشکلات، به رحمت و عطوفت اسلامی توجه ویژهای نشان میدهد.
نمونهای از این توجهات ویژه را میتوان در پاسخ امام (ره) به نامه شهید جواد فکوری وزیر دفاع وقت در ۱۲ بهمن ۱۳۵۹ یافت؛ امام راحل در این نامه کوتاه مینویسند خانواده کودتاچیان نوژه در دامان و ملت اسلامی با رفاه زندگی کنند.
روایت محسن رضایی از کودتای نوژه
اوایل تیرماه سال ۱۳۵۹ در خیابان ایران به دیدار رهبر انقلاب که در آن زمان نماینده حضرت امام در ارتش بودند، رفتم و به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد و خط یک کودتا را در ارتش پیدا کرده است، جنابعالی در جریان باشید و اگر میتوانید به ما کمک کنید. آن موقع من مسئول اطلاعات سپاه تنها نهاد اطلاعاتی قدرتمند کشور بودم. ایشان فرمودند، توضیحات بیشتری بدهید، من برخی از سرنخها و اطلاعاتی که از جلسات کودتاچیان داشتیم را به ایشان گفتم، ایشان پرسید چه مقدار جدی است؟ من گفتم که کودتا قطعی است ولی زمان شروع و نقطهها را هنوز کشف نکردهایم. با ایشان خدا حافظی کردم و رفتم.
هر روز که میگذشت اطلاعات ما کامل میشد ولی از اینکه زمان شروع و نقطه آغاز کودتا را کشف نکرده بودیم بسیار نگرانی داشتیم. یک روز تصمیم گرفتیم که چند نفر از افراد کودتا را دستگیر کنیم، این کار عیب بزرگش این بود که آنها متوجه شده و احتمالاً اقدام به فرار میکردند و یا آنکه دست به کارهایی میزدند که آسیبهایی را بهوجود میآورد.

در همین حالت بودیم که رهبر انقلاب تلفنی با من تماس گرفتند و گفتند پیرو صحبتهای آن روز شما یک خلبانی آمده و چیزهای مشابه آن صحبتها را بیان میکند سریع خودتان را برسانید منزل ما ببیند موضوع از چه قرار است؛ رفتم و با یک خلبان جوان روبهرو شدم و همان چند جمله اول را که گفت فهمیدم حلقه گمشده ما پیدا شده است.
ماجرا را چنین برای من تعریف کرد: قرار است کودتایی بشود به ما گفتهاند که همه مسئولان جز شخص امام دستشان در کودتا است؛ من هم قبول کرده بودم که به همدان بروم و سوار یکی از هواپیما بشوم و محل سکونت امام را بمباران کنم.
وقتی به مادرم مراجعه کردم و خواستم خداحافظی کنم مادرم گفت کجا؟ ابتدا طفره رفتم ولی در اثر اصرارهای مادرم ناچار شدم بگویم مادرم گفت شیرم را حرامت میکنم اگر سریعاً پیش امام نروی و ماجرا را به ایشان نگویی؛ ساعتی طول کشید تا ماجراهای رفتن به جماران و پیدا کردن مقام رهبری را توضیح داد… و گفت الان پیش شما هستم.
اطلاعات را با کمال سخاوت و تعهد به ما داد؛ ولی در همین حین متوجه شدیم که نیم ساعت از شروع کودتا گذشته است و کودتاچیان با ماشین و اتوبوس پس از جمع شدن در پارک لاله به سوی پایگاه نوژه همدان حرکت کردهاند؛ وقت بسیار کم بود، قرار کودتا این بود از داخل پایگاه چند عامل نفوذی به آنها کمک کنند و در پایگاه را باز کنند و آنها از بیرون پایگاه با سرعت خود را به آشیانه هواپیماها برسانند و سوار هواپیماها شده و نقاط مورد نظر را بمباران و کودتا را انجام دهند و محل سکونت حضرت امام (جماران) صدا و سیما و مجلس شورای اسلامی قرار بود بمباران شود.
قرار کودتاچیان این بود که در ۱۰۰ متری درب پایگاه در یک گودالی معینی جمع شوند و پس از آنکه سازماندهی کردند و با عناصر داخل هم هماهنگ شدند به پایگاه حمله کنند تنها راه را در این دیدم که به سپاه همدان و اطلاعات سپاه که نزدیک ترین واحدهای ما به محل کودتا بودند بگویم که خود را به درب پایگاه نوژه برسانند؛ قرار کودتاچیان این بود که در ۱۰۰ متری درب پایگاه دریک گودالی معینی جمع شوند و پس از آنکه سازماندهی کردند و با عناصر داخل هم هماهنگ شدند به پایگاه حمله کنند.
ساعت شروع کودتا ۱۰ شب بود؛ برادران را تلفنی توجیه کرده بودم که هر کدام یک پیشانی بند همراه داشته باشند و در آن گودال مثل خود کودتاچیان وارد شوند و با همه با شوخی و دوستانه برخورد کنند وقتی که همه کودتاچیها جمع شدند پیشانی بندها را ببندد و با تکبیر آنها را دستگیر کنند.
ساعت از یازده گذشته بود، من از پشت تلفن صدای آنچنان تکبیری را شنیدم که فکر میکنم دشت اطراف پایگاه از ندای الله اکبر میلرزید؛ بله سربازان گمنام امام زمان سر بندها را بسته بودند و کلاه سبزهایی که ماهها در آمریکا آموزش نیروی مخصوص دیده بودند و هرکدام حریف ۱۰ نفر میشدند و تیر آنها به خطا نمیرفت مثل موم در دست مبهوت و تسلیم ایشان شدند.
البته بعداً یک ستاد خنثی سازی کودتا درست کردیم و یکی از برادران نیروی هوایی ارتش را مسئول آن کردیم و افراد دیگر هم دستگیر شدند.
واکنش امام خمینی (ره) به کودتای نوژه
حضرت امام (ره) سه روز پس از این اتفاق، یعنی ۲۱ تیر ماه سال ۵۹ در سخنرانی خود به این اتفاق اشارهای داشته و میفرمایند: این اشخاصی که خیال کردند که یک کودتایی بکنیم و یک چند نفر را بکشیم و یک مثلًا جاهایی را بکوبیم اینها خیال میکنند که یک جاست مرکز، یک محله است مرکز یا چند محله است مرکز. اگر فرض کنیم آن محل، آن محل کوبیده بشود همان طور که در کودتاهای دیگر وقتی آن رأس را میکوبیدند دیگر، دیگران کم کار داشتند یا کار نداشتند حالا هم این طوری است. حالا همه خانهها مرکز است، همه افراد ملت ما سپاه اسلام هستند. مسأله، مسأله عقیدتی است نه مسأله مادی.»
اما در باب چرایی انتخاب پایگاه هوایی شهید نوژه همدان بهعنوان محل کودتا نیز جای سوال است که پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی به این موضوع اشاره کرده است.
کودتای نقاب در تیر ماه ۱۳۵۹ کشف و خنثی شد و پس از دستگیری اعضا و سران کودتا، نقطه جالبی که در اعترافات آنان مشهود بود علت انتخاب محل کودتا بود؛ در این زمینه کتاب «دست خدا بر نقاب» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده، در رابطه با این اعترافات آمده است:
به توصیه بنیعامری در جلسات مخفی کودتاچیان و اصرار بیش از حد و اندازه تیمسار مهدیون و تیمسار محققی پس از بحث و بررسیهای فراوان، مرکز عملکننده در آغاز عملیات پایگاه هوایی شهید نوژه همدان مورد تأکید قرار گرفت.
رأس شاخه نظامی کودتا سرهنگ محمدباقر بنیعامری قرار داشت و افرادی چون سرتیپ خلبان آیتالله محققی، سپهبد سعید مهدیون، سرهنگ پیاده هادی عزیز مرادی، سروان پیاده حسن گوهری، سرگرد پیاده کوروش آذرتاش به عنوان مشاور و اتاق فکر شاخه نظامی در خدمت بنیعامری قرار میگیرند.
کودتاچیان، پس از بررسیهای فراوان و تأکید تیمسار محققی پایگاه شهید نوژه (شاهرخی) همدان را مناسبترین نقطه برای آغاز عملیات کودتا و پرواز هواپیماهای عملکننده تشخیص داده و همه شاخهها و زیر مجموعهها را در جریان نقطه آغازین کودتا قرار دادند؛ هرچند که در ابتدا قرار بود که کودتا از پایگاه هوایی مهرآباد آغاز شود.
ناصر رکنی در بخشی از محاکمات و بازجویی خود در ارتباط با انتخاب پایگاه هوایی شهید نوژه میگوید: «علت اصلی، اصرار بیش از حد و اندازه تیمسار محققی و تیمسار مهدیون بود؛ آنها دلایل چندی داشتند که عبارت بود از اینکه پایگاه مهرآباد، قابل دسترس و تصرف توده مردم میدانستند و میگفتند که چنانچه نیروی زمینی نتواند مهرآباد را کاملاً حفاظت کند، مردم به آنجا هجوم آورده و با تصرف پایگاه (به علت نزدیکی بیش از حد به مناطق مسکونی) حتی هواپیماهای بلندشده، دیگر قادر به نشستن در باند نخواهند بود، در حالی که این نقطه ضعف، در پایگاه نوژه وجود نداشت، زیرا نوژه با شهر همدان ۶۰ کیلومتر فاصله داشت و چنانچه توده مردم با سپاه پاسداران به سمت پایگاه حرکت میکردند، هواپیماها قادر بودند در این فاصله همه آنها را نابود سازند.
پایگاه همدان یک پایگاه مادر و از هر لحاظ خودکفا بود و چنانچه برخورد با مردم به درازا میکشید، پایگاه قادر بود تا حدود چهار ماه به عملیات ادامه دهد، در حالی که این مسأله در مهرآباد صادق نبود.
در پایگاه مهرآباد، فقط شش فروند از هواپیماها دارای مهمات سنگین و ده فروند از آنها دارای فشنگ بود؛ در حالی که در پایگاه هوایی نوژه پنجاه و سه فروند از هواپیماها دارای مهمات سنگین بوده و همین عامل نظر فرماندهان کودتا را در بمباران سنگین هدفهای مورد نظر به خوبی تأمین میکرد.

سروان نعمتی، سروان ایراننژاد، همافر پوررضایی، تیمسار محققی، تیمسار مهدیون قبلاً در پایگاه نوژه خدمت میکردند و اکثر پرسنل خلبان آنجا را میشناختند، در حالی که این امر در پایگاه هوایی مهرآباد صادق نبود.
سروان حمید نعمتی از دیگر عوامل کودتا در بخشی از بازجوییهای خود در دادگاه انقلاب درباره علت انتخاب و شروع کودتا از پایگاه شهید نوژه در همدان میگوید: «در یکی از همان جلسات اولیه، گفته شد که بهتر است پایگاه مهرآباد به جای پایگاه نوژه برگزیده شود که من به دلایل زیر آن را رد کردم: «چون رهبری عملیات هوایی به عهده من بود، اظهار داشتم که به خاطر مدت خدمتم در این پایگاه، آن را مثل کف دستم چه از لحاظ محل و موقعیت و چه از نظر پرسنل میشناسم و در ثانی، این پایگاه در وسط بیابان قرار گرفته و اگر مورد تهاجمی بخواهد قرار بگیرد یا از کبودرآهنگ میباشند که مسأله خاصی نیست و قادر به دفاع خواهیم بود و اگر از همدان باشد، از طرف تیپ زرهی ممکن است باشد که در درجه اول، سعی در همراه کردن آنها کنید و اگر نشد با انجام پروازهای متعدد جلوی آنها را گرفته و مانع پیشرفت آنها میشویم، ولی چون فرودگاه مهرآباد در نزدیکی شهر واقع است، خیلی زود میتواند مورد تهاجم مردم قرار گیرد و کار را لنگ کند، و لذا با پایگاه نوژه موافقت شد».
بدین ترتیب پایگاه هوایی شهید نوژه همدان از نظر کودتاچیان بهترین منطقه برای آغاز عملیات تشخیص داده شد و مرکز هدایت برنامهها نیز در این پایگاه انتخاب شد که به فضل الهی شکست خوردند تا عبرتی در تاریخ باشد.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۴۰۲ ساعت 2:36 توسط پایگاه خبری و تحلیلی خبرنگار آزاد خبر ا | نظرات
31 شهریور سال 1359 سالروز آغاز جنگ تحمیلی با تهاجم نظامی رژیم بعثی عراق به جمهوری اسلامی و آغاز هفته دفاع مقدس است، در این رهگذر نقش راهبردی و تاثیرگذار نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی در روزهای نخست هشت سال دفاع مقدس بررسی می شود.
با شلیك نخستین گلوله توپ تانك «تی 72» توسط صدام از پادگان بعقوبه در ساعت12 روز 31 شهریور سال 1359، ارتش عراق هجومی وسیع و از پیش تدارك دیده شده را در طول یكهزار و 300 كیلومتر مرز مشترك، به سرزمین مقدس جمهوری اسلامی ایران آغاز كرد.
تجاوزی كه منجر به یكی از طولانی ترین و ویرانگرترین جنگ های تاریخ شد و در عین حال یكی از افتخار آمیزترین حماسه های پرشور میهن عزیزمان را رقم زد؛ جنگی كه نزدیك هشت سال بر دوش مردم قهرمان ایران سنگینی كرد و هنوز نیز آثار و تبعات ناشی از آن محو نشده است.
گرچه این جنگ خونبار تلفات و ضایعات فراوانی برای ملت و مملكت اسلامی ما به بار آورد، اما برخلاف جنگ های گذشته نه تنها قسمتی از سرزمین مقدس ما جدا نشد، بلكه ملت ما هیچگونه قرارداد ذلت بار و یا عذر خواهانه ای را نپذیرفت.
بدیهی است این همه در سایه رشادت ها و ایثارگری های نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران اعم از ارتش، سپاه، بسیج، جهادگران و بالاخره ملت رشید ایران و تدبیر و تدبر سازش ناپذیر رهبری جمهوری اسلامی و در پرتو توجهات خداوند سبحان میسر شد.
ارتش جنایتكار عراق زمانی حمله ناجوانمردانه خود را به ایران اسلامی آغاز كرد كه نظام نوپای انقلابی بشدت با مشكلات عدیده ای درگیر بود و ارتش نیز كه خود در متن این وقایع قرار داشت، در شرایط نامساعد، به تنظیم امور به هم ریخته خود مشغول بود.
صدام دیكتاتور عراق در كنفرانس سران عرب در طایف عربستان (مرداد 1359) اینچنین عنوان كرده بود: «اوضاع برای توسعه مرزهای عراق و تغییر وضعیت ژئوپولیتیكی آن كشور كاملا مساعد است، ارتش ایران فاقد هرگونه توانایی برای مقابله با ارتش عراق است و از این رو حمله به ایران بیش از یك تفریح نظامی برای ارتش قدر عراق نیست.»
حال به منظور تجسم هر چه بهتر نقش نیروی زمینی ارتش سرافراز ایران اسلامی در هشت سال دفاع مقدس به روند عمومی این نیرو بعد از پیروزی انقلاب اسلامی می پردازیم كه مطالب مورد نظر در سه بخش «نیروی زمینی قبل از آغاز جنگ»، «نیروی زمینی هنگام شروع جنگ» و «نیروی زمینی در طول جنگ و نقش اساسی آن» خلاصه می شود.
نیروی زمینی قبل از انقلاب و آغاز جنگ سه لشكر پیاده، سه لشكر زرهی، یك تیپ پیاده مستقل، یك تیپ هوابرد، ناوگان هوانیروز، سه گروه توپخانه و دو گروه مهندسـی رزمی داشت كه دارای آموزش، انضباط و تجهیزات مطلوب و كارآمد بود.
در این رهگذر و از آنجا كه رژیم گذشته سودای «ژاندارمی منطقه» را در سر می پروراند، برای وصول بدین منظور از تلاش برای داشتن ارتشی نیرومند از هیچ اقدامی كوتاهی نكرد و در زمینه سازماندهی، آموزش و تجهیزات و توسعه سازمانی آن فرو گذار نبود.
رژیم گذشته به عنوان ابزاری برای حفظ حیات خود، احساسات وطن پرستی و ایران دوستی را در ارتش تبلیغ و زیركانه خود را نماد و مظهر چنین ناسیونالیستی قلمداد می كرد.
صیانت از حكومت سلطنتی نیز در كنار حراست از سرزمین و امنیت ملی كشور، جزو وظیفه و ماموریت ارتش به حساب می آمد.
از طرفی افسران و درجه داران ارتش بویژه نیروی زمینی از میان جوانان با استعداد طبقات متوسط و مستضعف بودند كه به خاطر موقعیت اجتماعی نسبتا خوب ارتش در مقایسه با سایر مشاغل اداری یا آزاد جذب این سازمان می شدند.
سربازان وظیفه كه عموما 60 درصد استعداد نیروی زمینی را تشكیل می دادند، از عامه مردم و اكثرا روستاییان بودند، اقشار سه گانه با توجه به حوزه وظایف و مسوولیت خود تحت تعلیم و تربیت نظامی قرار گرفته و افرادی وطن خواه و وظیفه شناس بار می آمدند.
اما به رغم تلاش رژیم برای وابسته كردن این نیروها به خود، آنها به دلیل علایق و رشته های ناگسستنی فرهنگی و خانوادگی و مذهبی، بیشتر به عمق جامعه پیوند خورده و خواست ها و تمایلات اكثریت را داشتند تا پیوستگی و وابستگی به اقلیت حاكم.
همین علایق و وابستگی ها بود كه با مشاهده بعضی از نارسایی ها و مفاسد اجتماعی كه عیان می شد، افسران و درجه داران روشنفكر نسبت به مشروعیت و مقبولیت رژیم و خانواده سلطنتی دچار شك و تردید شدند.
رگه هایی از بدبینی در آنها شكل می گرفت، به همین دلیل ملاحظه می كنیم كه با افروخته شدن شعله انقلاب و اوج گیری حركت مردم علیه رژیم، بدنه ارتش به سمت انقلاب متمایل شد.
این اعتقاد وجود داشت كه با جایگزینی یك حكومت مردمی مترقی به جای رژیم فرسوده موروثی، توسعه كشور شدت یافته و با خشكانیدن ریشه های ظلم، فساد و اسراف، درآمد ملی صرفا در مسیر تعالی و پیشرفت كشور به كار خواهد رفت.
به این دلیل مقابله ارتش بویژه نیروی زمینی با انقلاب و انقلابیون به تایید بسیاری از دست اندركاران مقابله ای ضعیف و بی اثر بود، در واقع این نوع برخورد كه برای مردم ناباورانه وغیرمنتظره بود، روند حركت انقلابی را به سوی پیروزی سرعت بخشید.
ایستادگی سست نیروی زمینی، سازمان آموزش دیده و مجهزی كه سخت وابسته به رژیم تصور می شد، در مقابل حركات انقلابی در تاریخ انقلاب های جهان بی سابقه است و هیچ حكومتی را نمی توان یافت كه بازوی مسلح آن تا این حد در مقابله با انقلاب از خود خویشتنداری نشان داده باشد.
اصولا نیروهای نظامی یك كشور آن هم از نوع جهان سوم كه اهرم و بازوی مسلح قانونی برای اعمال خشونت در تامین امنیت ملی به شمار می آیند، بنا به فرمان حكومت آن كشور در مقابله با تحریكات داخلی بدون توجه به ماهیت آن وارد عمل می شوند.
اما ارتش بویژه نیروی زمینی با توجه به بافت مردمی خود و حس وطن دوستی و علاوه بر آن هدایت بسیار هوشمندانه رهبر كبیر انقلاب، هیچ گاه به رفتار خشونت آمیز در مواجهه با حركت و جنبش انقلاب اسلامی مردم دست نزد.
ولی با پیروزی انقلاب و برپایی جمهوری اسلامی، نظام نوپا و تازه تشكیل انقلابی همانند تمام انقلاب های جهان درگیر مشكلات و گرفتاری های متعدد بیرونی و درونی شد.
ارتش نیز كه دقیقا در مركز این بحران ها قرار داشت، مستثنی نبود، شعار انحلال ارتش از سویی و تبلیغ برای ایجاد ارتش بی طبقه توحیدی از سوی دیگر و وارد كردن اتهامات ناروا كه بعضـا توسط دشمنان دوست نما به این سازمان ارزشمند وارد می شد، فرماندهان و پرسنل را كه انتظاری غیر از این نداشتند، چار پریشانی كرده و به فكر چاره جویی و اندیشه رهایی از این كابوس انداخت.
نقل و انتقال بی رویه پرسنل و عموما به دلخواه آنان كه ناشی از نتیجه گیری ذهنی آنها بود، سیستم پرسنلی را دچار ركود ساخت، تخریب و فرسوده شدن قسمتی از تجهیزات به دلیل رها شدن مسوولیت از مسوولان رده های مختلف، باعث ناكارآمد شدن آنان شد.
دخالت بی مورد بعضی از گروه های به ظاهر انقلابی اما مغرض و فرصت طلب باعث ركود در تجدید سازمان یگان ها شد و خلاصه اینكه مجموعه عوامل یاد شده سیستم فرماندهی را دچار سردرگمی كرده و در نتیجه نیروی زمینی را به سرعت به طرف سقوط هدایت می كرد.
در اوایل سال 1358 امام خمینی(ره) ضمن دریافت شرایط، با صدور اعلامیه تاریخی خود مشروعیت ارتش را مورد تاكید قرار داده و اعلام كردند كه ارتش مورد حمایت رهبر بوده و ارتش جمهوری اسلامی ایران ارتشی اسلامی و متعلق به مردم است، با این حمایت بموقع، روح تازه ای در كالبد نیمه جان نیروی زمینی دمیده شد.
فرماندهان بتدریج خود را بازیافته و به تقویت نظم درحال احتضار یگان های خود پرداختند.
به رغم شرایط بحرانی و خردكننده ای كه نیروی زمینی با آن مواجه بود به محض بلند شدن نغمه شوم تفرقه، با اعتقاد به اهداف انقلاب وعلائق میهن دوستانه، به منظور جلوگیری از تجزیه كشور و تامین امنیت ملی مردانه پا در ركاب كرده و وارد میدان شد.
هنوز یك ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود كه نیروی زمینی در جبهـه ای گسترده در شمال غرب كشور با مدعیان دروغین وارد نبرد شد.
بررسی تاریخ انقلاب ها در جهان نشان می دهد كه انقلابیون چه در روند شكل گیری انقلاب و براندازی رژیم حاكم و چه پس از كسب پیروزی و برپایی یك نظام جدید تا مدت ها ناگزیر از مقابله و درگیری با عناصر نیروهای مسلح وابسته به رژیم سابق بوده اند كه یا مستقیما و یا در كنار سایر گروه های ضد انقلاب
به ستیز و رویارویی با انقلاب برخاسته اند.
بدنه مردمی ارتش ایران یكی از استثنایی ترین وضعیت ها را در تاریخ انقلاب های جهان به وجود آورد، بدین معنی كه نیروی زمینی به دفاع از انقلاب و مقابله با تجزیه طلبان داخلی و متجاوزان خارجی برخاست و نیروهای مردمی را كه حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب را بر خود واجب دانسته و به صحنه های پیكار شتافته بودند، در كنار خود گرفت.
به مجرد اینكه زمزمه تجزیه میهن عزیز از بلندگوهای دشمنان به گوش رسید، ارتش بویژه نیروی زمینی در صفی پولادین به همراه مردم سلحشور و مسلمان در پناه قاطعیت رهبری، تومار وجود خودباختگان را در زمانی محدود درهم پیچیده و نوای تجزیه سرزمین الهی را برای همیشه خاموش كرد.
در طول سال 58 یگان های نیروی زمینی در مناطق مختلف آشوب زده كشور بویژه غرب و شمال غرب به رویارویی با جنایتكاران خارجی و خود فروختگان داخلی پرداخت.
با شكست این توطئه، استعمار جهانی به منظور خنثی كردن انقلاب و به زانو درآوردن حكومت نوپای انقلابی، یكی از مزدوران منطقه را كه داعیه زعامت منطقه و رهبری جهان عرب را داشت، وادار كرد تا از طریق لشكركشی نظامی، جمهوری اسلامی ایران را با شكست مواجه ساخته و منافع از دست رفته زورگویان
را در منطقه احیا كند.
با به صدا درآمدن طبل ناخوشایند جنگ تحمیلی، حكومت بعث عراق توسط صدام در طول یكهزار و 300 كیلومتر مرز مشترك، نیروی زمینی كه بیش از نیمی از توان رزمی خود را در مناطق آشوب زده آذربایجان غربی و كردستان به كار گرفته بود با سرعت به مقابله با متجاوز شتافت و در بحبوحه بحران و شرایط ناكارآمدی سیستم فرماندهی و كنترل، با استفاده از امكانات باقی مانده به بازسازی خود و
تقویت جبهه ها برخاست.
پشتیبانی رهبری و فرماندهی كل قوا، قوت قلبی برای فرماندهان و پرسنل دلسوز بود، فرماندهان خود را باز یافته، یگان ها با مقدورات پرسنلی و تجهیزات موجود كه البته در سطح نازلی بود، یكی پس از دیگری همگام و همراه جوانان انقلابی چون سیلی خروشان به سوی جبهه ها سرازیر شدند.
در این زمان، نیروی زمینی علاوه بر بازسازی خود و تلاش در ترمیم سیستم های مختلف بالاخص سیستم فرماندهی و كنترل، مسوولیت آموزش و تجهیز مردم انقلابی را برعهده گرفت و با استفاده از مساجد، تكایا، مدارس و موسسات دولتی، آماده كردن جوانان انقلابی و مردمی را كه منتظر دفاع از انقلاب خود بودند،
با شدت و جدیت هرچه بیشتر آغاز كرد.
با آغاز تجاوز، همانگونه كه قبلا مطرح شد، نیروی زمینی ضمن بازسازی سریع و مقابله با عملیات اخلالگرانه گروه های خودفروخته كه در مناطق شرق و غرب ایجاد تشنج می كردند، با انجام یك تجزیه و تحلیل سریع وضعیت، سه اقدام اساسی را مدنظر قرار داد.
چهار اقدام اساسی شامل «سد كردن پیشروی دشمن در سرتاسر مرز مورد تجاوز»، «تثبیت دشمن در مواضع اشغالی»، «درگیری قاطع و انهدام متجاوز» و سرانجام «تامین مرز» كشور جمهوری اسلامی ایران بود.
بدین ترتیب همزمان نیروی زمینی ضمن ایفای نقش موثر در آموزش منظم و پیگیر تمام داوطلبان جنگ و تجهیز آنان با استفاده از مقدورات لجستیكی خود، به منظور متوقف ساختن سیل پیشروی دشمن كه با یگان های مجهز و آموزش دیده شروع شده بود، اقدام كرد.
با تجدید سازمان یگان های تابعه و كمك و همراهی نیروهای داوطلب آموزش دیده و استعانت از خداوند بزرگ، ارتش توانست ضمن گسترش در منطقه و مقابله با نیروی متجاوز، پیشروی او را كند و سرانجام او را وادار به توقف كند.
نمونه این عملیات را می توان به پدافند سه زرهی لشكر 81 زرهی در مقابل هجوم دشمن در منطقه قصرشیرین و سر پل ذهاب(تاریخ شروع 31 شهریور 1359) كه البته باعث كندی حركت مهاجم به سوی شهرهای خسروی و قصرشیرین شد، جستجو كرد.
همچنین پدافند تیپ دو زرهی لشكر 92 زرهی، گروه های رزمی 37 شیراز، گروه رزمی 138پیاده و گروه رزمی 141 پیاده در منطقه كرخه (عملیات تاخیری) كه در این عملیات توانست پیشروی دشمن را از خط مرز تا كرانه غربی رودخانه كرخه به عمق 50 كیلومتر و به مدت شش روز به تاخیر اندازد، قابل ذكر است.
همچنین پدافند تیپ سه زرهی لشگر 92 زرهی در منطقه الله اكبر، پدافند تیپ یك لشگر 92 زرهی در منطقه حسینیه، پدافند یگان های لشگر 21حمزه در برابر تك دشمن در منطقه شوش، پدافند یگان های لشگر 92 زرهی (گردان 151 دژ، گردان 232 تانك و عناصری از یگان های ژاجا) در شلمچه و خرمشهر، پدافند یگان های لشگر تیپ دو و تیپ سه لشگر 81 زرهی در مقابله با هجوم دشمن در مناطق سومار و گیلان غرب از اینگونه اقدامات است.
در شروع این عملیات لشكرهای 21 و 77 پیاده كه گردان هایی از آنها در كردستان بودند و تعدادی از گردان های توپخانه و یگان های هوانیروز، تقریبا تنها یگان هایی بودند كه نیروی زمینی می توانست از آنها در پشتیبانی از دو لشكر زرهی 81 و 64 پیاده كه درگیر نبرد با دشمن بودند، استفاده كند.
شلیك آتشبارهای توپخانه و پرواز هلی كوپترهای مسلح هواپیمایی نیروی زمینی (هوانیروز)، در سرتاسر جبهه برای درهم كوبیدن یگان های در حال پیشروی متجاوز قطع نمی شد.
هنوز چند روزی از آغاز تهاجم نیروی زمینی و هوایی عراق علیه ایران نگذشته بود كه متجاوز دریافت برخلاف تصور و برآورد او ارتش ایران بالاخص نیروی زمینی به رغم نابرابری توان رزمی، نه تنها از میدان بیرون رفتنی نیست، بلكه اندیشه به شكست كشاندن استراتژی تجاوز را درسر دارد.
در این زمان نیروی زمینی قهرمان ارتش جمهوری اسلامی ایران با تمام محدودیت ها و تنگناها و كاستی های خود و درگیری در جبهه داخلی، با كسب روحیه از حمایت امام(ره) و مردم موفق شد با تداوم و استمرار عملیات یاد شده، نیروهای متجاوز را در جبهه ها متوقف و ناچار به انتخاب حالت پدافندی كند.
شش روز از جنگ تحمیلی گذشته بود كه صدام با اظهار اینكه ارتش عراق به اهداف نظامی خود در ایران دست یافته است، آمادگی خود را برای ترك مخاصمه مشروط به پذیرش شرایط او از سوی ایران اعلام كرد.
با توجه به اینكه در طول شش روز اول جنگ ارتش عراق به هیچ یك از اهداف از پیش تعریف شده خود، دست نیافته بود و هنوز در پشت دروازه های خرمشهر و سوسنگرد درجا می زد، این اظهارات نشانگر آن بود كه حكومت عراق از همان روز ششم مهر سال 1359 یعنی پایان هفته اول جنگ از كسب پیروزی نا امید شده بود.
در همین راستا تصمیم گرفته تا از طریق جنگ سیاسی و چانه زنی در سر میز مذاكره از موضع قدرت و با استفاده از گروكشی مناطق اشغال شده به خواسته های توسعه طلبانه خود در ایران دست یابد.
بدیهی است نه تجاوز عراق و اشغال سرزمین های مقدس میهن اسلامی برای ارتش و مردم ایران قابل تحمل بود و نه امام راحل با آن روحیه ظلم ستیزی حاضر به گفت وگو با متجاوز بود.
ایران اعلام كرد تا زمانی كه یك سرباز عراقی در خاك مقدس جمهوری اسلامی ایران باشد، مذاكره انجام نخواهد شد و بدین ترتیب در جبهه های جنگ، رزم آزمایی دلیرمردان ارتش با متجاوزان عراق ادامه یافت.
پس از انجام عملیات پدافندی اولیه و بازدارنده در غرب و جنوب، نیروی زمینی همراه سایر رزمندگانی كه آموزش یافته و تجهیز شده بودند با اعزام گشتی های رزمی از تمام مناطق عملیاتی به طرح ریزی و اجرای تك های محدود شامل عملیات آفندی چغالوند در منطقه گیلان غرب(26 اسفند 1359) و عملیات تنگ حاجیان در منطقه گیلان غرب (14 دی 1359)،عملیات نصر در منطقه جنوب(15 دی 1359)، عملیات میمك در شمال مهران(19 دی 1359)، عملیات اروند در شمال آبادان (20 دی 1359) اقدام كرد.
همچنین اجرای عملیات مهدی(عج) در منطـقه بستان(21 اردیبهشت 1360)، عملیات دارخوئین در منطقه دارخوئین (21 خرداد 1360)، عملیات بازی دراز در منطقه سرپل ذهاب(هفتم تیر 1360)، عملیات شهید مدنی در منطقه سوسنگرد(هفتم شهریور 1360) نیز از دیگر اقدامات نیروی زمینی در این زمان است.
با اجرای عملیات مذكور، نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی موفق شد همزمان اقدامات دیگری را به انجام رساند كه می توان به بازسازی و تجدید سازمان یگان های تابعه، آموزش و تجهیز تمام نیروهای مردمی درقالب بسیج و یا سپاه پاسداران در سرتاسر مملكت، طرح ریزی عملیات تهاجمی به منظور شناسایی هرچه بهتر دشمن و همچنین از بین بردن میل به جنگجویی در سربازان مهاجم، متوقف
ساختن پیشروی وتثبیت دشمن د سرتاسر مرز مورد تجاوز اشاره كرد.
بدین ترتیب یگان ها با تلاش و ایثار پرسنل و فرماندهان و توجه مسوولان شكل گرفته و نظم و نسق یافتند.
ماموریت اصلی آغاز شد، یگان ها سازمان یافته و بتدریج به پای كار آمدند و سرانجام عملیات آفند متقابل برای باز پس گیری سرزمین های از دست رفته با پشتوانه فرمان رهبر كبیر انقلاب از منطقه حساس خوزستان شروع شد.
در میان آن همه نابسامانی و بدبختی، بروز قحطی بزرگ و فراگیر در ایران مزید بر علت شد. قحطیای که علاوه بر خشکسالی چند ساله، حضور نیروهای بیگانه - به ویژه قوای انگلیس - در تشدید آن مؤثر و بلکه از علل اصلی آن بود؛ در نتیجه آن شمار زیادی از مردم ایران، در ابعادی باورنکردنی به ورطه مرگی هولناک افتادند.
کتاب «قحطی بزرگ» بازبینی و تکمیل شده کتاب نخست «محمدقلی مجد» درباره قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷ است که در ۲۰۰۳ منتشر شد. خبرگزاری میزان در سلسله برشهایی، به بازخوانی این کتاب میپردازد.
قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷
این کتاب بازبینی و تکمیل شده کتاب نخست من[محمدقلی مجد] درباره قحطی بزرگ ۱۹۱۹_۱۹۱۷ است که در ۲۰۰۳ منتشر شد. جرقه اولیه علاقه من به این موضوع نخستین بار با خواندن گزارشی مربوط به سال ۱۹۲۵ از والس اسمیت ماری، شارژدافر آمریکا در تهران، درباره وضعیت آذوقه در ایران زده شد.
ماری هنگام بحث درباره وضعیت آذوقه به قحطی ۱۹۱۸ - ۱۹۱۷ اشاره کرده و مینویسد که یک سوم جمعیت ایران در اثر گرسنگی و مرض «از میان رفتهاند». باور کردن آنچه دیدم برایم ممکن نبود. من اشاراتی به این قحطی در گزارشهای قدیمیتر دیده بودم و اجمالاً میدانستم که قحطی سختی بوده است. اما تلفاتی با این ابعاد، این که میلیونها تن هلاک شدهاند، موضوعی کاملاً متفاوت بود.
این موضوع مرا واداشت تا به جستجوی دقیق اسناد وزارت خارجه آمریکا درباره ایران در دوره ۱۹۱۹ - ۱۹۱۴ بپردازم. این کار به یک افشاگری بدل شد. اسناد بسیار غنی هستند و پیشتر استفاده نشدهاند و به زودی دریافتم گفته ماری که یک سوم جمعیت ایران «از میان رفتهاند» تخمینی کمتر از واقع بوده است. آمارها به وضوح تکاندهنده است و در فصل چهارم درباره آنها بحث شده است. همان طور که در آرشیو دیپلماتیک آمریکا گزارش پانزده میلیون نفر رسیده است.
این رقم با رشد طبیعی در ۱۹۲۰ میباید ۲۰ - ۱۸ میلیون نفر بوده باشد. ولی جمعیت واقعی در ۱۹۲۰ ده میلیون گزارش شده که نشان میدهد ۸ میلیون تا ۱۰ میلیون ایرانی در اثر قحطی و مرض از میان رفتهاند، قحطیای در ابعاد عظیم.
دیگر نشانه میزان تلفات قحطی، کاهش جمعیت تهران است. در ۱۹۱۰، بر اساس میزان مصرف روزانه نان، جمعیت تهران ۴۰۰ هزار نفر (فصل چهارم) گزارش شده است. در آغاز قحطی در ۱۹۱۷، این رقم فراتر از ۵۰۰ هزار نفر بوده است. تا ۱۹۲۰، جمعیت تهران به زیر ۲۰۰۰۰۰ نفر کاهش یافت. تهران تا ۱۹۳۹ جمعیت ۱۹۱۷ خود را بازنیافت و تا دهه ۱۹۵۰ جمعیت ایران به مقدار پیش از جنگ جهانی اول نرسید.
باتوجه به این که قحطی نخست به واسطه پیامدهای ویرانگر جنگ و اشتغال کشور به دست همسایگان به جود آمد و سپس به واسطه سیاستهای بریتانیا به شدت بدتر و طولانیتر شد، تلفات ایران خسارت ناشی از جنگ جهانی اول محسوب میشود.
همانطور که اشاره شد، شمار افرادی که در ایران بیطرف در اثر قحطی و بیماری مردهاند بیش از مجموع تلفات جنگی (تلفات در میدان نبرد) همه طرفهای درگیر در جنگ جهانی اول است. اما ایران حتی اجازه نیافت در کنفرانس صلح ورسای شرکت کند و یا به حرفش رسیدگی شود.
این یافتهها نگاهی کاملاً متفاوت درباره تاریخ معاصر ایران و جنگ جهانی اول به دست میدهند. دیگر یافته فصل چهار آن است که جمعیت ایران در ۱۹۲۰ برابر با جمعیت کشور در ۱۸۵۰ است. یعنی پس از هفتاد سال که جمعیت جهان دو برابر شده و از ۱.۱ میلیارد نفر به ۱.۹ میلیارد نفر رسیده، جمعیت ایران تغییر نکرده است.
علاوه بر این، در فاصله پنجاه ساله ۱۸۷۰ تا ۱۹۲۰، ایران دچار دو قحطی ویرانگر شد؛ قحطی ۷۱_۱۸۷۰ و قحطی ۱۹_۱۹۱۷، بنا بر دیدگاه تاریخ نگاران اقتصادی، در قحطی ۷۱_۱۸۷۰، حدود ۱.۵ تا ۲ میلیون ایرانی جان باختهاند و آن طور که در این پژوهش نشان داده شده، در ۱۹_۱۹۱۷، حدود ۱۰_۸ میلیون ایرانی از میان رفتهاند. خلاصه آن که هفتاد سال رشد جمعیت در اثر قحطی از بین رفته است. شاید ریشه توسعه نیافتگی ایران در اینجا نهفته باشد.
آن طور که اشاره شد، فصل دوم طرحی از رویدادهای نظامی و سیاسی ایران در ۱۹۱۸_۱۹۱۴ به دست میدهد.
فصل سوم دربردارنده گزارش مستند قحطی است. منابع عبارتند از: گزارشهای دیپلماتیک آمریکا از تهران و تبریز؛ گزارشهای میسیونرهای آمریکایی از شهرهای مختلف ایران؛ گزارش روزنامهها درباره وسعت قحطی؛ و یادداشتهای روزانه و خاطرات چند تن از رجال ایران. اینها منبعی غنی برای مستندسازی هستند.
به علاوه، از خاطرات افسران ارتش بریتانیا نیز که در ایران خدمت میکردهاند، استفاده شده است: سرلشگر ال. سی. دنسترویل، فرمانده «دنستر فورس» در ایران در ۱۹۱۸؛ سرلشگر دبلیو. ئی. آر. دیکسون، سربازرس «نیروی اشغالی شرق ایران» در ۱۹۱۹_۱۹۱۸؛ و سرگرد ام. اچ. داناهو، خبرنگار شناخته شده جنگ که در ۱۹۱۸ به عنوان مأمور اطلاعات ارتش و افسر سیاسی در غرب ایران خدمت کرد.
این مشاهدات عینی بلافاصله پس از جنگ نوشته شدهاند و نه تنها خصوصاً درباره ابعاد گرسنگی و مرگ و میر ارزشمند و آگاهی دهنده هستند، بلکه تا حد زیادی سیاستهای بریتانیا را روشن میسازند.
فصل چهار به بحث درباره تحولات آمارگیری در ایران به طور مشخص دوره ۱۹۲۰_۱۹۰۰ میپردازد. این فصل بعضی از دعاوی نادرست و منحرفکننده آماری در آثار منتشره انگلیسی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را رد کرده و همچنین نشان میدهد تخمین تلویحی ماری که ۵ میلیون ایرانی در قحطی مردهاند، بسیار پایینتر از تلفات واقعی است که ۱۰_۸ میلیون نفر بوده است.
پس از توصیف و مستندسازی قحطی، در فصلهای بعدی توضیح داده شده که چه اقدامات و سیاستهایی از سوی طرفهای اصل درگیر در جنگ باعث طولانیتر شدن و تعمیق قحطی گردید. آن طور که در این پژوهش نشان داده شده است، سیاستهای تجاری و مالی بریتانیا دلیل اصلی تعمیق و طولانیشدن قحطی بوده است که مرگ میلیونها ایرانی را در پی داشت.
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم مهر ۱۴۰۲ ساعت 7:58 توسط پایگاه خبری و تحلیلی خبرنگار آزاد خبر ا | نظرات
۱۰ میلیونی در ایران توسط بریتانیا و کشورهای غربی و شوروی در جنگ اول جهانی در ایران در خواست محاکمه و تشکیل دادگاه بر علیه این کشورها از جمله بریتانیا روسیه و عثمانی کشورهای غرب باعث کشتار کشتار و هوکاست ایرانی شدند
اسماعیلدارستانی نویسنده و محقق هفت کتاب و ارتشی بازنشسته و بسیجی هشت سال دفاع مقدس و خبرنگار و عکاس و مستند ساز
ماه نوامبر 102 سال پیش (1918) نیروهای متفقین با امپراتوری آلمان پیمان آتشبس امضا کردند و جنگ بزرگ اول جهانی با شکست آلمان به پایان رسید. بهجز اسپانیا، سوئیس، هلند و کشورهای اسکاندیناوی تمام اروپا درگیر این جنگ شدند با اینحال تبعات و پیامدهای این جنگ بزرگ به مرزهای اروپا محدود نبود و کشورهای منطقه غربآسیا از جمله ایران دستخوش حوادث و اتفاقات ناگواری شدند.
امری که به نسل کشی شباهت داشت و جمعیت ایران را نصف کرد! در ادامه این گزارش و در ایام سالگرد پایان جنگ جهانی اول نگاهی به تاریخچه و علل و زمینههای این نسلکشی در ایران میاندازیم.
* ایران چگونه اشغال شد؟
جنگ جهانی اول هشت روز پس از تاجگذاری احمد شاه قاجار با قتل ولیعهد اتریش در سارایوو آغاز شد. نخستوزیر وقت ایران مستوفیالممالک بلافاصله پس از آغاز جنگ، بیطرفی کامل خود را اعلام کرد اما ضعف دولت مرکزی ایران بهحدی بود که طرفین درگیر جنگ از جمله روسها و انگلیسیها از شمال و جنوب به خاک ایران تجاوز کردند و توجهی به اظهارنظر دولت ایران نکردند.
روسهای تزاری به فرماندهی ژنرال «باراتف» از بندر انزلی تا اصفهان پیش آمدند و انگلیسیها نیز که در جنوب ایران و خلیج فارس از گذشته پایگاه داشتند، وارد خاک ایران شدند. غرب ایران نیز مورد تاخت و تاز عثمانیها که جبهه مقابل روس و انگلیس و متحد آلمان بود مورد حمله قرار گرفت و عثمانیها با حمایت آلمان از مرزهای غرب کشور تا مرکز همدان پیش آمدند.
بهرغم اینکه ایران از کانون جنگ یعنی اروپا فاصله داشت و اعلام بیطرفی کرده بود اما یکی از میادین اصلی جنگ بود. نابسمانی اقتصادی، ضعف قوای نظامی و وابستگی سران دربار قاجار به روس و انگلیس مجموعاً مصیبتهایی بود که دود آن به چشم مردم رفت که در ادامه به آن اشاره میشود.

دولت موقت ملی که به ریاست مافی و عضویت آیتالله مدرس در کرمانشاه تشکیل شد
پیشروی قوای روسیه و انگلستان به سمت تهران موجب شد تا برخی سیاستمداران به اصفهان کوچ کنند و از اصفهان به کرمانشاه بروند و دولت موقت ملی را تشکیل دهند که آیتالله مدرس یکی از اعضای آن بود. ریاست این حکومت انتقالی که نظامالسلطنه مافی بود مورد حمایت مراجع نجف قرار گرفت و تلاش کرد با اشغالگری بیگانگان مقابله کند.
قوای روسیه تزاری شهرهای تبریز، ارومیه، همدان، قزوین، زنجان و کرمانشاه را تا سال 1294 در تصرف خود داشت و با بیرون کردن عثمانیها از مناطق اشغالشده خود جای عثمانی را پر کردند.
پیشروی دو کشور به خاک ایران ادامه داشت تا اینکه در اکتبر 1917 (دیماه 1296) امپراتوری تزاری فروپاشید و حکومت شوروی جایگزین آن شد. در این زمان بخش مهمی از غرب ایران در اشغال امپراتوری عثمانی بود و در جنوب نیروی «تفنگداران جنوب» (پلیس جنوب) که انگلیسیها به وجود آورده بودند فرمانروایی میکردند.
بحران مالی، گرسنگی و قحطی موجب شد تا دولتهای منصوب احمدشاه قاجار یکی پس از دیگری استعفا دهند و تاب مقاومت نداشته باشند. 25 دی ماه 1296 عینالدوله از سمت صدراعظمی استعفا داد و حسن مستوفیالممالک به جانشینی وی تعیین شد. مشکلات داخلی ادامه داشت ولی در این دوره با امضای قراردادی میان شوروی و آلمان (قرارداد برِسْت لیتُوْسک) روسها مکلف به بیرون بردن نیروهای خود از ایران شدند.
مستوفیالممالک نیز در برابر مشکلات داخلی تاب مقاومت نیاورد و روز هشتم اردیبهشت 1297 از ریاست دولت کنارهگیری کرد. احمد شاه نجفقلی خان صمصامالسلطنه را به جانشینی وی منصوب کرد ولی دو ماه بعد با مخالفت شدید مردم و بسته شدن بازار و دکاکین برکنار شد و احمد شاه مجدداً وثوقالدوله را منصوب کرد.
با روی کار آمدن وثوقالدوله، روسها خاک ایران را ترک کردند. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله، جنگ جهانی اول با شکست متحدین (عثمانی، ایتالیا و آلمان) پایان یافت و نیروهای عثمانی نیز تا پایان سال 1918 ایران را تخلیه کردند. خالی شدن میدان نبرد از روسها و عثمانیها، با تقویت نیروهای انگلیسی در ایران و گسترش دامنه عملیات آنها تا شمال کشور همراه بود.
انگلیسیها تلاش کردند پا جا پای روسها در شمال ایران بگذارند و پایگاههایی در بندرانزلی و کراسنووُدسک ایجاد شد و ادوات نظامی از راه بغداد و باتومی به دریای مازندران منتقل کردند.

نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار میکردند و این خود موجب به وجود آمدن قحطی در ایران شد.
** قحطی چگونه پدید آمد؟
حکومت مرکزی صرفنظر از معضلات سیاسی، با بحرانهای متعددی در ابعاد اقتصادی نیز مواجه بود و به دلایل گوناگون از جمله دخالت بیگانگان، درگیریهای سیاسی جناحهای حاکم، بیلیاقتی و فساد جمعی از دولتمردان، فقر و محرومیت تودههای مردم که به طرز اعجابانگیری رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پیچیدهتر کرده بود.
نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار میکردند. عجیبتر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد.
سربازان انگلیسی علاوه بر این به دلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماریهایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که به دلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماریها، مبتلایان جان خود را از دست میدادند.
جان لارنس کالدول وزیر مختار آمریکا در ایران در این رابطه نوشته است: «کمبود مواد غذایی به ویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران به ویژه مناطق شمالی، حاشیهای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد. حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود در چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوهجات حقیقتاً هشداردهنده است و همین اتفاقها هم افتاد.»
جعفر شهری باف، نویسنده و پژوهشگر ایرانی نیز که در زمان وقوع این فاجعه، دوران کودکی را میگذرانده، نوشته است: «در همین قحطی نیز بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزموار روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمیگردید و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمیشدند!»

ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی جان بسیاری از مردم ایران را گرفت و بنا بر برخی نوشتهها بین 10 تا 25 درصد مردم ایران یعنی 900 هزار تا دو و نیم میلیون نفر بهدلیل شیوع این ویروس به کام مرگ فرو رفتند.
** آنفلونزای اسپانیایی؛ قاتل یک میلیون ایرانی
در پایان جنگ جهانی اول بیماری واگیرداری با نام ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی که مردم آن را زکام فرنگی نام نهاده بودند در کشور شیوع پیدا کرد.
ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی جان بسیاری از مردم ایران را گرفت و بنا بر برخی نوشتهها بین 10 تا 25 درصد مردم ایران یعنی 900 هزار تا دو و نیم میلیون نفر بهدلیل شیوع این ویروس به کام مرگ فرو رفتند. آنفلوآنزای اسپانیایی که ویروسی همهگیر در جهان (دنیاگیر) بود، بهنسبت دیگر کشورها، تلفات بسیاری از ایران گرفت.
در شهر شیراز در مدت یک ماه، یکپنجم مردم شهر کشته شدند. آنفلوآنزای اسپانیایی همچنین با وزش بادی بهیکباره وارد تهران شد و چهره شهر را تیره و تار کرد.
آنفلوآنزای اسپانیایی را نظامیان خارجی وارد ایران کردند. اگرچه نام آن اسپانیایی است، اما منشأ آن اسپانیا نیست و بسیاری محل تولد آن را آمریکا میدانند. اسپانیا در جنگ جهانی اول شرکت نداشت و ضرورت شفافیت و اطلاعرسانی در خصوص آنفلوآنزای جدید را درک کرد و مردم را نسبت به وجود چنین ویروسی آگاه ساخت، از این رو ویروس زاییده جنگ جهانی اول، آنفلوآنزای اسپانیایی در جهان نام گرفت.
گفته میشود یک سوم مردم جهان (حدود 500 میلیون نفر) به ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی دچار شدند که از این تعداد بین 17 تا 50 میلیون نفر جان خود را از دست دادند. بیشترین تلفات در کشورهای جهان سوم بود که ایران در این بین تلفات بسیار زیادی داشت. تلفات آنفلوآنزای اسپانیایی در جهان معادل تلفات جنگ جهانی اول بود.
در جریان جنگ جهانی اول، نیروهای انگلیسی، روسی و عثمانی از چهار مسیر و در چهار مرحله این ویروس را وارد کشور کردند. روسها از شمالشرق و شمالغرب کشور، این ویروس را وارد ایران کردند که البته همهگیری آن محدود و کوچک بود. نیروهای امپراتوری روسیه این ویروس را از نیروهای آمریکایی گرفته بودند و در شهرها و روستاهای مشهد و بندرانزلی شیوع پیدا کرد.
نیروهای عثمانی نیز از غرب کشور و از طریق جنگزدگان آشوری و ارمنی ویروس را وارد ایران کردند. اما موج اصلی و بزرگ این بیماری توسط نیروهای انگلیسی و نیروهای نظامی هندی وابسته به انگلیس از جنوب کشور وارد ایران شد و شهرهای جنوبی ایران از جمله بندرعباس، بوشهر و شیراز آلوده شد. هندیهای بسیاری نیز بر اثر ابتلا به این بیماری در ایران کشته شدند. نیروهای نظامی انگلیس هم مبتلا به این ویروس شدند، اما آنها مواد غذایی، غلات و نیازهای مردم را به غارت برده بودند و از تجهیزات درمانی برخوردار بودند و از این رو تلفات چندانی ندادند و از خطر آنفلوآنزای اسپانیایی در امان ماندند.

درباره میزان دقیق کشتههای جنگ جهانی اول در ایران آمار دقیقی در دست نیست اما این رقم بهحدی هست که بتوان عنوان نسلکشی بر آن گذاشت. یکی از آثار مفید در این زمینه، کتاب "قحطی بزرگ" نوشته محمدقلی مجد است.
** میزان جمعیت ایران و کشتهها
اما این رقم بهحدی هست که بتوان عنوان نسلکشی بر آن گذاشت. یکی از آثار مفید در این زمینه، کتاب "قحطی بزرگ" نوشته محمدقلی مجد است. آقای مجد یکی از پژوهشگران تاریخ معاصر ساکن آمریکاست که با بررسی اسناد منتشر شده، از قتل عام 8 تا 10 میلیون ایرانی بین سالهای 1917 تا 1919 خبر میدهد؛ چیزی حدود 40 درصد از جمعیت حدوداً 20 میلیونی ایران در آن زمان!
از آنجا که نسلکشی اروپاییها بویژه انگلستان لکه ننگی بر دامن این کشورهاست، در سالهای اخیر تلاش کردند آمار واقعی قتلعام را از تخمین 8 تا 10 میلیونی به 1 الی 2 میلیون تقلیل دهند. برای مثال شبکه یورونیوز سال گذشته در گزارشی به نقل از تورج اتابکی، استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لیدن هلند، درباره صحت ادعای مرگ حداقل 8 میلیون ایرانی در جریان جنگ جهانی اول، گفت: «تا پیش از محمدقلی مجد هیچ مورخی مدعی نشده بود جمعیت ایران در زمان جنگ جهانی اول 20 میلیون نفر بوده و نیمی یا کمی کمتر از این 20 میلیون نفر از بین رفته است... منابع آقای محمدقلی مجد منحصر است به آرشیو واشنگتن. در صورتی که ما باید همه روایتها را در نظر بگیریم. اسناد انگلیسیها و آمریکاییها و روسها را در کنار اسناد داخلی مد نظر قرار دهیم و نهایتاً روایتی بدست دهیم که یکسویه و تکمنبعی نباشد.... تخمین جمعیت به شیوه علمی، بر اساس تمام گزارشها و احصائیههای پراکنده درباره جمعیت ایران در طول جنگ جهانی اول و نیز گزارشهای قبل از جنگ، نشان میدهد که جمعیت ایران در زمان جنگ جهانی اول حدود 10 میلیون نفر بوده است.»
مجد در کتابش به این ادعا که پیش از آن هم توسط انگلیسیها و روسها مطرح شده، پاسخ داده است: «برخلاف ادعاهای برخی نویسندگان روس در قبل از جنگ جهانی اول و نیز برخی آثار انگلیسی در دهههای 1960 و 1970 مبنی بر اینکه جمعیت ایران تنها 10 میلیون نفر بوده، جمعیت واقعی ایران در 1914 دست کم 20 میلیون نفر بوده است، اما تا 1919 به 11 میلیون نفر کاهش یافته است.»
او در بخش دیگری از این کتاب در توضیحات بیشتر مبنی بر نامعتبر بودن اسناد انگلیسی و روسی که اتابکی از آنها سخن میگوید، نوشته است: «پیش از جنگ جهانی اول، برای مقامهای آمریکایی در ایران روشن بود که روسها و انگلیسیها آشکارا تلاش میکردند تا جمعیت ایران را خلاف واقع و کمتر از آن چه که بود ارایه کنند. مورگان شوستر مدیرکل مالیه ایران، درباره جمعیت ایران در آغاز قرن بیستم چنین اظهار میکند: «درباره جمعیت ایران به شکلی منحصر به فرد، خلاف واقع اظهار نظر شده است؛ به نظر میرسد این به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش اساس آماری است که در برخی کتب ارائه شده و عموماً هم از سوی خارجیان پذیرفته شده است. واقع ان است که از آن موقع تاکنون هیچ سرشماریای انجام نشده است. اما اروپاییانی که با اوضاع آشنایی دارند تخمین میزنند کل جمعیت حدود 13 میلیون تا 15 میلیون نفر باشد. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزایش یافته است.» از روی نتایج انتخابات تهران در پاییز 1917 میتوان نشان داد، اعداد ارائه شد شوستر درباره جمعیت تهران درست است. در انتخابات دوره چهارم مجلس در تهران در 1917، 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف اخذ شده است.»
مجد در کتاب قحطی بزرگ به نوشته راسل نیز اشاره کرده است که عنوان کرده: «ایران به وسعت اتریش، آلمان و فرانسه و جمعیت آن، 20 میلیون نفر است.» او در کتابش به طور مفصل به آمار و ارقام ارائه شده توسط انگلیسیها و روسها پرداخته و با استناد به برخی آمار و گفتهها، آن آمار و ارقام را خلاف واقع دانسته است
حکومت ایرانم باید طی لایحه حقوقی در ایران یا دادگاه لاهه در خصوص قتل عام و اشغال مردم ایران توسط انکلیس روس و دیگر و کودتای مصدولت ملی مصدق از از انگلیس و آمریکا کشورها شکایت رسمی و غرامت بگیرید و در خواست عذرخواهی رسمی این کشورها بشود
طی سال های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. گزارش زیر با توجه به کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست 9 میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. عکس های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از کتاب دکتر مجد و دیگر منابع تاریخی است.
با کشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. کشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند.
در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود.
احمدشاه، شاه بی کفایت ایران در 18 سالگی تاجگذاری کرد
با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض به ایران، شکل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه های پایتخت پیش آورد.
ورود نیروهای متفقین - روس و انگلیس - به ایران
دولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.
همچنین واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه نیروهای هندي تحت امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند. عمده ترين توجيه ورود اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود.
با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.
به گزارش مشرق، حكومت مركزي صرف نظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي متعددی در ابعاد اقتصادي نیز مواجه بود و به دلايل گوناگون از جمله : دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي حاكم، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت توده هاي مردم که به طرز اعجاب انگيري رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پيچيده تر كرده بود.
اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود
در همین زمان قحطی در ایران بیداد می کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد.
سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان جان خود را از دست می دادند.
جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همين قحطي نيز بود كه نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نميگرديد و قيمت گندم از خرواري 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نميشدند."
میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است:
"از يكي از گذرگاه هاي تهران عبور ميكردم. به بازارچه اي رسيدم كه در آنجا دكان دمپختپزي بود. رو به روي آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريه كنان گفت : اي آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخورده ايم و نزديك است از گرسنگي هلاك شويم.
گفتم : قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شویم. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده ايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند : آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند.
قحطی بزرگ در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بود
از آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقي خان. در گذر تقي خان يك دكان شيربرنج فروشي بود. در روي بساط يك مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثي از آن فروخته شد و يك كاسه شيره با بشقابهاي خالي و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت ميكردم و نزديك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختري افتاد كه در كنار ديواري ايستاده و چشم به من دوخته بود.
دفعتاَ نگاهش از سوي من برگشت و به بساط شيربرنج فروشي افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهاي خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشي كه هر دو در يك امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشاره كنان چيزي بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالي كه صداي نامفهومي شبيه به ناله از سينه اش بيرون آمده، به روي زمين افتاد و ضعف كرد.
من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقي به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكي حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : ديگر نميخورم، باقي اين شيربرنج را بدهيد ببرم براي مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگي نميرد.»
نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می خریدند و برای سربازان خود احتکار می کردند
محمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.
احمدشاه بزرگترین محتکر غلات در زمان قحطی بود
بدتر از هر مصیبت دیگر، مشاركت شاه و جمعي از حواريون او در احتكار مايحتاج عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار اشغال كشورش از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفي الممالك با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان انگليس و روس، با وضع برنامیه اي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود.
احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبود
يكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيس الوزراي خود نيز نميداد و مقادير زیادی گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار ميداشت « جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم».
در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می کردند
شاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت روز نمی فروخت
در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و ...
داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:
"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد."
قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایران
قحطی بزرگ ایران در سالهای 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم تر بوده است.
از گزارشهای مطبوعات آن زمان کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفهای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش میدهد: «بر اثر تلاشهای دولت، هماکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 مینویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود میآورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمیتواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطانآباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال میشود».
بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به کاشان بسیاری از مردم این شهر از گرسنگی کشته شدند
«جان لارنس کالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و مینویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیهای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوهجات حقیقتا هشداردهنده است».
گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایران
مجد در کتاب خود با اشاره به تلگراف ها و مکتابات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه می نویسد:
از ژانویه 1918، کارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابانهای تهران جان باختهاند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، کمیته مرکزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاقهای زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و کودکان، پناه دادن به یکهزار نفر ایجاد یک حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یک مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد کارخانهای برای قالیبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال کار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به کودکان».
رعد در بیستم ژانویه درباره بیماری و گرسنگی مینویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیک دریای خزر درگذشتهاند».
اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه کنار شهرها و جاده ها دیده می شد
رعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم مینویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باختهاند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشدهاند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند».
این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانواییهای دولتی در تهران مینویسد: «دولت بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان دیگر هم میتوانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابانهای تهران مینویسد: «حاکم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه بهخاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی بهطور متوسط در هر روز 36 نفر».
کالدول در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش میکند: «در شهرهای گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش میشود. در ولایاتی که دولت ایران قیمتهای خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را میتوان خرید.
زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتند
سختترین مشکل، تأمین امکانات دارویی و پزشکی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممکن نباشد بسیار سخت است. قیمتها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همکاری میکنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمانهای محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه میکنند اما این مقدار تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ میدهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین منوال است».
کالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف میزند: «مشکل قحطی کاهش نیافته است». کالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار میدهد. در 14 فوریه 1918، دکتر ساموئل جردن، رئیس کالج آمریکا در تلگرافی چنین مینویسد: «تنها در تهران 40هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را میخورند. زنان نوزادان خود را سر راه میگذارند».
گزاش های وایت و ساوترد
در ماه آوریل 1918، فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. کالدول می نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را که حاوی اطلاعاتی است که نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری کرده و ممکن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می کنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می کند:
در سرتاسر جاده ها کودکان لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست.
قحطی و وبا، بهار 1918
در بهار 1918، قحطی شدت گرفت. در اول مارس 1918، کالدول تلگراف زیر را مخابره کرد: "کابینه به علت اوضاع سیاسی و قحطی استعفا می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر کمیته امداد آمریکا در ایران به چارلز ویکری در نیویورک چنین تلگراف می زند که: "وضع نگران کننده اضطراری ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیک به بیست هزار نفر در تهران تامین شده اما کارهای امدادی به مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته است." در 17 آوریل کالدول تلگراف می زند که: "گرسنگی شدت گرفته و ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش یافته است."
این اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسله ای از سوی کالدول توصیف شده است. به رغم فعالیت های وسیع کمیته امداد نجات و تغذیه بیش از هزاران گرسنه، کالدول می گوید:
هزاران نفر که کمک به آن ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده اند و حتی گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران حاکم بوده است.
اما دسترسی به این اماکن به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده کوهستانی و متروک تقریبا غیرممکن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع ترین شکل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت کرده اند. و حتی خارجیان اینجا تا حدودی به سبب مشاهده فلاکت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند.
یک شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی که در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست کم سی هزار نفر می داند و می گوید اجساد در کوچه ها و خیابانهای پایتخت پراکنده بودند. به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. هر جا که قحطی از بین می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد.
چند تن از افسران بریتانیایی حاضر در ایران در زمان قحطی بزرگ
سرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید:
بریتانیایی ها در تأمین آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل کردند. به گفته داناهو: در این زمان شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان که تنها غذای فقرا و وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود.
نبود دولت مقتدر تشدید کننده احتکار و گرانی
طی تابستان و پاییز 1918، به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. کالدول در تاریخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: " گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از دیدگاه کالدول این قیمتها حاکی از کمبود آذوقه و قحطی در فصل برداشت محصول ایران است.
کالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید:
شرح موقعیت دوگانه طبقه فقیر ایران که در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز دارد. صرف نظر از ذخایری که قشون خارجی در ایران خریداری کردند، محصول 1917 احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت کشور کافی بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات محدود گندم و جو را که اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتکار کردند تا قیمت ها بشدت افزایش یافت.
بهبود اوضاع تهران در بهار 1919
رالف ایچ بادر کنسول آمریکا در گزارش هفتم اکتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت مولیتور بلژیکی به سمت ناظر مواد غذایی در تهران و حومه می گوید:
به وی اختیار تام داده اند تا به وضعیت غذایی رسیدگی کند. تلاش می شود انبارهای غله دولتی را پر کنند و همین منظور دستور داده اند نیمی از کل گندم وارد شده به تهران را به قیمت فعلی بازار به ناظر مواد غذایی تحویل دهند. تمام ولایات با سرعت تمام گندم خریداری می شود و کشاورزانی که محصول خود را به دولت نمیفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت می دهند.
کاهش جمعیت ایران 1914 – 1919
مقایسه جمعیت ایران بین سال های 1914 و 1919 حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال ها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کرده اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در دهه های 60 تا 70 تکرار کرده اند، جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسید. قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.
ایران با وجود اعلام بی طرفی، نیمی از جمعیت خود را بر اثر جنگ جهانی اول از دست داد
جمعیت ایران در سال 1914
برای مقامات آمریکایی مقیم ایران در سال های پیش از جنگ جهانی اول، تلاش زیرکانه روس ها و انگلیس ها برای کم تخمین زدن و اندک جلوه دادن جمعیت ایران کاملا ملموس است. دبلیو مورگان شوستر مدیر کل آمریکایی مالیه ایران در خصوص جمعیت ایران در اوایل قرن بیستم چنین می نویسد:
"درمورد جمعیت ایران به نحو عجیبی آمار نادرست ارائه می دهند: آمار به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش ظاهرا پایه ارقام پایینی است که در برخی از کتابها ارائه می شود و خارجیان آن را می پسندند. درست است که پس از آن هیچ سرشماری صورت نگرفته است اما اروپاییانی که با اوضاع آشنا هستند کل جمعیت را بین 13 تا 15 میلیون برآورد می کنند. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزایش یافته است."
از برکت نتایج انتخابات تهران در پاییز 1917 نزدیک به 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف جمع آوری شد. به گزارش روزنامه ایران دوازده نماینده منتخب بیش از 55 هزار رأی بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنکه مردان 21 سال به بالا حق رأی داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعیت برای هر خانواده در حدود شش نفر، جمعیت تهران و حومه در سال 1917 به راحتی می توانست 500 هزار نفر باشد که با اظهارات شوستر هماهنگی دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعیت ایران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 میلیون، با برآورد جمعیت 20 میلیونی در سال 1914 توسط راسل، همخوانی دارد.
به عنوان مثال کشیش راسل طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ 11 مارس 1914 می نویسد: ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود 20 میلیون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظیم آراء در انتخابات مجلس ایران را مورد بررسی قرار می دهد و به "اهمیت مبارزه انقلابی 20 میلیون آریایی در ایران اشاره می کند."
در حالی که در سال 1917 جمعیت تهران براساس آراء انتخابات دست کم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبلیو ایمبری نایب کنسول آمریکا جمعیت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد کرد..
بازیابی جمعیت پس از 40 سال
پس از این قحطی چهل سال طول کشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریکا جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال 1956 بود که جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید.
قحطی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین فاجعه ای است که ایران به آن مبتلا شد. تنها نکته بسیار روشن در این فاجعه، قربانی شدن ایران "بیطرف" در جنگ جهانی بود. هیچ یک از طرف های متخاصم خواه به صورت نسبی و خواه مطلق، تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای که منجر به فروپاشی جامعه ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران، تشکیل حکومت های وابسته به بریتانیا و کودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد.
هولوکاست افسانهای یهودیان
در حالیکه رسانه های تحت کنترل یهودیان هر روزه به ذکر مصیبت هولوکاست خیالی 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم می پردازند، اما هیچ نامی از هولوکاست واقعی 9 میلیون ایران در این رسانههای به اصطلاح بیطرف چیزی شنیده نمیشود. این در حالیست که اسناد متعدد تاریخی صحت وقوع هولوکاست در ایران را تایید می کند ولی حتی یک سند! در تایید افسانه هولوکاست یهودیان تا به امروز از سوی حامیان آن عرضه نشده است! و تمامی محققینی که نقد کوچکی به این موضوع وارد سازند، بلافاصله روانه زندان شده و مورد پیگرد قضایی قرار میگیرند؛ گویی مصائب خیالی یهودیان بر مصائب حقیقی دیگر ابنای بشر برتری دارد.
الی ویزل
یهودی دروغ پردازی که برای هر سخنرانی و دروغ پراکنی در مورد هولوکاست چند هزار دلار تقاضا می کند
الی ویزل، دروغپرداز مشهور هولوکاست، جمله جالبی در این خصوص دارد: «هولوکاست راز همه رازهاست.» براستی این جمله چقدر دقیق است؛ در صورتیکه پرده از راز هولوکاست خیالی یهود برداشته شود، هولوکاست واقعی 9 میلیون نفر در ایران آشکار خواهد شد!
منابع و مآخذ:
کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد / ترجمه محمد کریمی
The Great Famine and Genocide in Persia 1917 -1919
قحطی بزرگ سالهای 1917 - 1919 بررسی اسنادی، فصل دوم ، دکتر محمد قلی مجد/ ترجمه معصومه جمشیدی
علیرغم اینکه دولت ایران هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم که در دوران قاجاریه و پهلوی به وقوع پیوست اعلام بیطرفی کرد، اما کشورمان به اشغال متجاوزان و نیروهای بیگانه درآمد. در هر دو اشغال نیز نیروهای انگلیسی نقش اصلی داشتند. نظامیان انگلیسی تا شش ـ هفت سال پس از وقوع جنگ جهانی اول در ایران حضور داشتند و پس از وقوع کودتای سوم اسفند 1299 بهتدریج ایران را ترک کردند. حضور آنان در ایران پس از جنگ جهانی دوم نیز چهار ـ پنج سال بهطول انجامید.
بهمناسبت سالگرد خروج نیروهای انگلیسی از ایران پس از جنگهای جهانی اول و دوم به بازخوانی خسارتهایی که نظامیان انگلیسی به ایران وارد کردند، پرداختهایم.
** قحطی بزرگ و کشتار میلیونها ایرانی در جنگ جهانی اول
جنگ جهانی اول هشت روز پس از تاجگذاری احمد شاه قاجار با قتل ولیعهد اتریش در سارایوو آغاز شد. نخستوزیر وقت ایران مستوفیالممالک بلافاصله پس از آغاز جنگ، بیطرفی کامل خود را اعلام کرد اما ضعف دولت مرکزی ایران بهحدی بود که طرفین درگیر جنگ از جمله روسها و انگلیسیها از شمال و جنوب به خاک ایران تجاوز کردند و توجهی به اظهارنظر دولت ایران نکردند. انگلیسیها که در جنوب ایران و خلیج فارس از گذشته پایگاه داشتند، وارد خاک ایران شدند. علیرغم اینکه ایران از کانون جنگ یعنی اروپا فاصله داشت و اعلام بیطرفی کرده بود اما یکی از میادین اصلی جنگ بود.
سربازان انگلیسی علاوه بر این به دلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماریهایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که به دلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماریها، مبتلایان جان خود را از دست میدادند. جان لارنس کالدول وزیر مختار آمریکا در ایران در این رابطه نوشته است: «کمبود مواد غذایی به ویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران به ویژه مناطق شمالی، حاشیهای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد. حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود در چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوهجات حقیقتاً هشداردهنده است و همین اتفاقها هم افتاد.»
درباره میزان دقیق کشتههای جنگ جهانی اول در ایران آمار دقیقی در دست نیست اما این رقم بهحدی هست که بتوان عنوان نسلکشی بر آن گذاشت. محمدقلی مجد با بررسی اسناد منتشر شده، از قتل عام 8 تا 10 میلیون ایرانی بین سالهای 1917 تا 1919 خبر میدهد؛ چیزی حدود 40 درصد از جمعیت حدوداً 20 میلیونی ایران در آن زمان!
جعفر شهری باف، نویسنده و پژوهشگر ایرانی نیز که در زمان وقوع این فاجعه، دوران کودکی را میگذرانده، نوشته است: «در همین قحطی نیز بود که نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزموار روی هم انباشته شده، کفن و دفن آنها میسر نمیگردید و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتکران آنها حاضر به فروش نمیشدند.»
درباره میزان دقیق کشتههای جنگ جهانی اول در ایران آمار دقیقی در دست نیست اما این رقم بهحدی هست که بتوان عنوان نسلکشی بر آن گذاشت. محمدقلی مجد با بررسی اسناد منتشر شده، از قتل عام 8 تا 10 میلیون ایرانی بین سالهای 1917 تا 1919 خبر میدهد؛ چیزی حدود 40 درصد از جمعیت حدوداً 20 میلیونی ایران در آن زمان!
کشتار وسیع مردم ایران به دلیل گرسنگی و سوءتغذیه و بیماریهای ناشی از آن بود و دولت بریتانیا با خرید گسترده غله و مواد غذایی در ایران، وارد نکردن غذا از هند و بینالنهرین، ممانعت از ورود غذا از ایالات متحده و اتخاذ سیاستهای مالی ــ از جمله نپرداختن درآمدهای نفت به ایران ــ مسبب اصلی این بحران بود.
بیشتر بخوانید
گزارش تاریخ| هولوکاست 10 میلیونی در ایران با قحطی و پاندمیِ «آنفلوآنزا»
گزارش| نگاهی به جنایات انگلیس در ایران؛ از قحطی و غارت تا کودتا
گفتگو با شاهدی| ایران بعد از اشغال در 1320 شاهد «قحطی» و فوتِ پرشمار بود/ نفت چه نقشی در حمله متفقین داشت؟

موج اصلی و بزرگ این بیماری توسط نیروهای انگلیسی و نیروهای نظامی هندی وابسته به انگلیس از جنوب کشور وارد ایران شد و شهرهای جنوبی ایران از جمله بندرعباس، بوشهر و شیراز آلوده شد.
** آنفلونزای اسپانیایی؛ سوغات متجاوزان و نظامیان انگلیسی
در پایان جنگ جهانی اول بیماری واگیرداری با نام ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی که مردم آن را زکام فرنگی نام نهاده بودند در کشور شیوع پیدا کرد.
ویروس آنفلوآنزای اسپانیایی جان بسیاری از مردم ایران را گرفت و بنا بر برخی نوشتهها بین 10 تا 25 درصد مردم ایران یعنی 900 هزار تا دو و نیم میلیون نفر بهدلیل شیوع این ویروس به کام مرگ فرو رفتند. آنفلوآنزای اسپانیایی که ویروسی همهگیر در جهان (دنیاگیر) بود، بهنسبت دیگر کشورها، تلفات بسیاری از ایران گرفت.
آنفلوآنزای اسپانیایی را نظامیان خارجی وارد ایران کردند. اگرچه نام آن اسپانیایی است، اما منشأ آن اسپانیا نیست و بسیاری محل تولد آن را آمریکا میدانند. اسپانیا در جنگ جهانی اول شرکت نداشت و ضرورت شفافیت و اطلاعرسانی در خصوص آنفلوآنزای جدید را درک کرد و مردم را نسبت به وجود چنین ویروسی آگاه ساخت، از این رو ویروس زاییده جنگ جهانی اول، آنفلوآنزای اسپانیایی در جهان نام گرفت.
بیشترین تلفات در کشورهای جهان سوم بود که ایران در این بین تلفات بسیار زیادی داشت. در جریان جنگ جهانی اول، نیروهای انگلیسی، روسی و عثمانی از چهار مسیر و در چهار مرحله این ویروس را وارد کشور کردند. موج اصلی و بزرگ این بیماری توسط نیروهای انگلیسی و نیروهای نظامی هندی وابسته به انگلیس از جنوب کشور وارد ایران شد و شهرهای جنوبی ایران از جمله بندرعباس، بوشهر و شیراز آلوده شد. هندیهای بسیاری نیز بر اثر ابتلا به این بیماری در ایران کشته شدند. نیروهای نظامی انگلیس هم مبتلا به این ویروس شدند، اما آنها مواد غذایی، غلات و نیازهای مردم را به غارت برده بودند و از تجهیزات درمانی برخوردار بودند و از این رو تلفات چندانی ندادند و از خطر آنفلوآنزای اسپانیایی در امان ماندند.

با کاهش تولید محصولات پایه و خوراکی در کشاورزی در کنار تقاضای مصرفی بالا و تحمیلی نیروهای اشغالگر، مردم فقیر شدند و به بروز قحطی و گرسنگی شدید انجامید تا جایی که مردم به خوردن برادههای چوب اکتفا کردند.
** تکرار قحطی و بیماری با اشغال مجدد ایران
در جریان جنگ جهانی دوم انگلیس و شوروی تصمیم گرفتند ایران را اشغال کنند. نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای انگلیس از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کرده و شهرهای سر راه را بمباران کردند. آنان با عبور از مرز خسروی تأسیسات نفتی شاه را تصرف کردند و بهسمت کرمانشاه آمدند. دسته دیگر هم با تصرف آبادان، نیروی دریایی ایران را بمباران کردند.
وقتی نیروهای شوروی و انگلیس وارد ایران شدند، کل راه آهن و بنادر ایران برای حمل و نقل و ارتباط نظامی و سیاسی در اختیار دولتهای آنها قرار گرفت. حدود 50 درصد از کل کالاها و تجهیزات اقتصادی و نظامی به عنوان کمک غرب به شوروی از مسیر ایران انتقال پیدا میکرد. بیشتر جادهها و راههای شوسهِ اصلی و احیاناً فرعی ایران، نیز در مسیرهای مختلفِ شمال، جنوب، غرب و شرق پذیرای نیروها و کاروانهای موتوری و لجستیکی و تدارکاتی متجاوزان خارجی بود.
اسناد و منابع موجود نشان میدهد، در آن برهه 5 ساله، هزاران کامیون و وسایل موتوری و حتی احشام بارکش مردم ایران، عمدتاً بهزور و ناخواسته، در خدمتِ اهدافِ نظامی و لجستیکی متفقین قرار گرفته و کالا و ملزوماتِ آنان را در مسیرهای گوناگون حمل میکردند. گستره بهرهکشی از راه آهن و زیرساختهای جادهای ایران در طول جنگ جهانی دوم چنان وسیع و بیرحمانه بود که وقتی جنگ بهپایان رسید، اکثر تجهیزات و زیرساختهای راهآهن و جادههای کشور فرسوده و بلکه در شرف نابودی قرار گرفته بود.
گستره بهرهکشی از راه آهن و زیرساختهای جادهای ایران در طول جنگ جهانی دوم چنان وسیع و بیرحمانه بود که وقتی جنگ بهپایان رسید، اکثر تجهیزات و زیرساختهای راهآهن و جادههای کشور فرسوده و بلکه در شرف نابودی قرار گرفته بود.
نفت ایران نیز در آن دوره تقریباً به صورت رایگان در اختیار انگلیس قرار گرفت. کار استخراج و تولید نفت به عهده انگلیس بود. آنها نفت را هم به فروش می رساندند و نفت ایران در چرخه درآمد کشور نقشی نداشت.
حضور نیروهای اشغالگر و انگلیسی در ایران باعث شد تا تولیدات کشاورزی و صنعتی در خدمت نیروهای اشغالگر قرار بگیرد و برای آنها مصرف بشود. در نتیجه جامعه ایران از آن تولیدات محروم شود. پادگانها، قرارگاهها و مراکز نظامی و لجستیکی پرشماری را نیز در مناطق مختلف، تحت کنترل خود گرفتند.
با کاهش تولید محصولات پایه و خوراکی در کشاورزی در کنار تقاضای مصرفی بالا و تحمیلی نیروهای اشغالگر، مردم فقیر شدند و به بروز قحطی و گرسنگی شدید انجامید تا جایی که مردم به خوردن برادههای چوب اکتفا کردند و عدم امکان رعایت مسایل بهداشتی به شیوع بیماریهای واگیر و عوارض مصیبتبار انجامید. محمد قلی مجد درباره بحران جنگ جهانی دوم در کتاب «پل پیروزی، سرزمین قحطی» نوشته است: «روسیه و انگلیس متعاقب اشغال ایران همه کامیونها، اتوبوسها و همچنین خط آهن ایران را تصاحب کرده، قوت لایموت مردم ایران را در هر جایی که بدان دست مییافتند، مصادره میکردند و دهها هزار آواره لهستانی از روسیه به ایران کوچاندند و همه اینها دست به دست هم داد و موجب بحران شدیدی در زمینه مواد غذایی، حمل و نقل، بهداشت و سلامت عمومی مردم شد. آمارها نشان میدهند که در دوران چهار ساله اشغال کشور، میان 2 تا 4 میلیون تَن از جمعیت ایران بر اثر عوامل مختلف، اعم از بمبارانهای نظامی و قحطی و بیماری از بین رفتند. ایران برای سالها از رشد و توسعه و تولید و پیشرفت اقتصادی باز ماند.»
جنگ جهانی دوم که جنگی فراگیر از اول سپتامبر ۱۹۳۹ تا دوم سپتامبر ۱۹۴۵ بود، اوضاع جهان را دگرگون کرد و بیشتر کشورهای جهان مجبور به حمایت از متفقین یا متحدین شدند. این جنگ خیلی از کشورها، از جمله تمامی ابرقدرتهای روز را درگیر خود کرد و کشور ایران هم از این قاعده مستثنی نبود. اما جنگ جهانی دوم در ایران چطور پیش رفت؟
ایران با وجودی که از ابتدا سیاست بیطرفی اتخاذ کرد، به دلایل مختلف از جمله موقعیت استراتژیک، مورد توجه متفقین قرار گرفت و تا پایان جنگ در اﺷﻐﺎل ﻧﻈﺎﻣﯽ انگلستان و شوروی ﺑﻮد. ﻫﺪف اﺻﻠﯽ آنها از اﺷﻐﺎل اﻳﺮان اﺳﺘﻔﺎده از ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ، ﻣﻨﺎﺑﻊ و اﻣﮑﺎﻧﺎت این ﺳﺮزﻣﻴﻦ بود.
در این مقاله سعی بر این است که ضمن تشریح اوضاع منتهی به جنگ جهانی دوم و موضعگیری ایران در قبال آن، وضعیت و شرایط ایران در جنگ جهانی دوم، قبل و هنگام آن و تاثیرات پس از آن روی کشور بررسی شود.
جنگ جهانی اول در ایران اوضاعی نابسامان ساخت که بحرانهای اقتصادی و وضعیت ناپایدار سیاسی، ایران را تا مرز یک دولت ورشکسته پیش برده بود. در سالهای اول موجی از قحطی شدید، فقر و قتل در بین ملت ایران وجود داشت که با خشکسالی ادامه پیدا کرد که باعث شد میلیونها ایرانی بر اثر قحطی از بین بروند.
رضاخان که در آن زمان به عنوان یک افسر نظامی که در تیپ قزاقهای پارسی و یک ملیگرای سرسخت مشغول خدمت بود، با حمایت انگلیسیها، در بهمن سال ۱۲۹۹ شمسی با رهبری یک کودتا، کنترل تهران را به دست گرفت و شاه ضعیف و فاسد قاجار را وادار به انتصاب خود به عنوان وزیر جنگ کرد.
پس از اینکه وی چندین شورش را که نمایانگر کنترل متمرکز در کشور بود سرکوب کرد، مجلس شورای ملی پارلمان در سال ۱۳۰۲ با قدرت دیکتاتوری مجازی، رضاخان را به عنوان نخست وزیر منصوب کرد.
در نهایت او خود را در تاریخ آذر ۱۳۰۴ به عنوان شاه معرفی کرد و سلسهی پهلوی را بنیان نهاد.
رضا شاه در زمان سلطنت خود پیش از شروع جنگ جهانی دوم در ایران اصلاحاتی را برای بازسازی کشور و احیای استقلال سیاسی و اقتصادی انجام داد.
اما نوسازی ایران به تخصص فنی گسترده خارجی نیاز داشت. شاه که مایل به افزایش وابستگی قابل توجه ایران به انگلیس نبود، با شرکتی آلمانی قرارداد بست. به طوری که در زمان جنگ جهانی دوم، بین ۶۰۰ تا ۱۰۰۰ شهروند آلمانی در ایران زندگی می کردند که بسیاری از آنها مقامات مهمی در بخشهای ارتباطی و حمل و نقل داشتند.
پس از به قدرت رسیدن نازیها در سال ۱۳۱۲ و به ویژه با حمله آلمان به لهستان به رهبری آدولف هیتلر در سال ۱۳۱۸، جنگ جهانی دوم رسما آغاز شد. بیش از ۱۱ میلیون نفر در طول این جنگ کشته شدند که اکثر کشورها و کل اروپا درگیر این جنایات بودند.
ایران در جنگ جهانی دوم توسط رضاشاه بیطرف اعلام شد. اگرچه ایران بی طرف ماند اما انگلیس همچنان به روابط صمیمانه ایران با برلین مشکوک بود و خواستار شد که شاه تمام شهروندان آلمانی را که بریتانیاییها آن را بیش از ۳ هزار نفر تخمین زده بودند، اخراج کند.
دو تحول در سال ۱۳۲۰ نگرانیهای انگلیس را برانگیخت. اول، یک کودتای کوتاه مدت طرفدار آلمان در عراق بود که در فروردین ۱۳۲۰ تهدید کرد که دسترسی هیتلر به مزارع حیاتی نفت خاورمیانه را فراهم خواهد کرد.
دوم، حمله آلمان نازی به جماهیر شوروی، انگلستان را بر آن داشت تا مقادیر زیادی تجهیزات نظامی را به ارتش سرخ منهدم شده بفرستد.

ایران در جنگ جهانی دوم – سربازان ارتش بریتانیا در حال ورود به پالایشگاه گاز آبادان
در مرداد ۱۳۲۰، لندن اولتیماتومهایی صادر کرد که خواستار اخراج آلمانیها توسط شاه از ایران بود اما او قبول نکرد. رضا شاه به جای آن، نیروهای خود را در منطقه جنوب غربی خوزستان، محل پالایشگاه آبادان تقویت کرد. در آن زمان وینستون چرچیل و جوزف استالین به توافق رسیده بودند که ایران و منابع آن را با زور و اجبار حفظ کنند.
در نهایت ساعت ۴ صبح ۳ شهریور، یک شناور انگلیسی از رودخانهی اروند آبادان حمله را آغاز کرد که آغاز درگیری ایران در جنگ جهانی دوم بود.
همچنین به دنبال تصرف پالایشگاه نفت و خرمشهر، چهار کشتی آلمانی و سه کشتی بار ایتالیایی نیز به دست انگلیس افتادند.
در همین حال، جماهیر شوروی سه ارتش برای حمله به شمال ایران مستقر کرد که در بین آنها ۴۰هزار سرباز و هزار تانک قرار گرفت. در تاریخ ۵ شهریور، بمب افکنهای سنگین اتحاد جماهیر شوروی بمباران شبانهروزی شهرهای شمالی را آغاز کردند. در حالی که نیروهای زمینی شروع به شکست دادن مدافعان بودند، سرانجام مدافعان باقیمانده در روز ۶ شهریور تسلیم شدند.
در ۷ شهریور، شاه با آتشبس موافقت کرد. انگلیسیها ۲۲ کشته و شورویها ۴۰ نفر کشته داشتند. اما تعداد کشتههای نظامی و غیرنظامی ایران ۸۰۰ نفر بود.
متفقین اکنون خواستار این بودند که رضا شاه روابط دیپلماتیک خود را با قدرتهای محور قطع کند و همه شهروندان آلمانی را تحت بازداشت خود قرار دهد. با این حال، شاه متحد متفقین شد که مذاکرات را متوقف کرد اما در حالی بود که او مخفیانه برنامهی تخلیه آلمانیها در سراسر مرز ترکیه را پیاده کرده بود. این باعث شد که شوروی از ۲۵ شهریور به پیشرفت خود در تهران ادامه دهد.
نزدیک به یک سوم از کمکهای حیاتی ارتش که متحدین غربی به اتحاد جماهیر شوروی منتقل کردند، از ایران هدایت می شد. متفقین قول دادند که شش ماه پس از پایان جنگ با آلمان نیروهای خود را از ایران خارج کنند. با این حال، مسکو پس از شکست هیتلر، به عقب نشینی وعده داده شده عمل کرد و سرانجام ایران در اردیبهشت ۱۳۲۵ سرزمینهای خود را پس گرفت.

جنگ جهانی دوم بر کل دنیا تاثیرات مخربی به جا گذاشت که حقایق نگفتهی بسیاری را در خود دارد. از بمبهای اتمیای تا پدید آمدن دو ابر قدرت.
همچنین تأثیر جنگ جهانی دوم در ایران ویران کننده بود. کشور استقلال حقوقی خود را به دست نیروهای اشغالگر از دست داد.
در جنگ جهانی دوم علیرغم موضع همکاری ایران، انگلیس و شوروی بخش اعظم ذخایر غلات ایران را برای سربازان خود تصرف کردند و باعث آلودگی و گرسنگی شدید در ایران شدند. مقامات انگلیس و شوروی از بزرگراههای اصلی و راه آهنهای ایران برای اهداف خود استفاده کردند و نیروی انسانی و تجهیزات ایرانی را برای اهداف جنگی خود توقیف کردند. با کمبود منابع کشاورزی در سال ۱۳۲۱ و هجوم عظیم پناهندگان اروپایی، قحطی شیوع پیدا کرد و بسیاری از مردم بر اثر گرسنگی کشته شدند. بی ثباتی در عرصههای سیاسی و اجتماعی رشد کرد و همچنین اقتصاد نابود شد.
در زمان جنگ جهانی دوم، ایران عملا به صحنهی منازعه میان دولتهای متخاصم تبدیل شد. به دنبال حمله متفقین و ناکارآمدی ارتش ۱۲۷ هزار نفری رضا شاه، یأس شدیدی در جامعه وجود آمد. پس از استعفای رضا شاه در بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۰، اولین قشری که به شدت آسیب دید نظامیان بودند.
بیثباتی و ناآگاهی حاکم بر ارتش و همچنین انتقادناپذیری رضا شاه نسبت به عملکرد ارتش و حکومتاش، به قیمت تاج و تخت او تمام شد و باعث شد ایران نه تنها مدتی توسط دولتهای متخاصم تصرف شود، بلکه تا مدتها پس از پایان جنگ جهانی دوم درگیر مشکلات مخرب و ویرانگر ناشی از آن باشد.
قحطی ۱۳۲۲–۱۳۲۰ ایران
کشورایران
مکانسراسر کشور
دورهجنگ جهانی دوم، پهلوی
مشاهداتگرسنگی شدید، تیفوس
پس ازقحطی ۱۲۹۸–۱۲۹۶ ایران
قحطی ۱۳۲۲–۱۳۲۰ ایران دورهای از گرسنگیهای شدید در ایران است که در دوران حکومت دودمان پهلوی و در برههای رخ داد که ایران با وجود اعلام بیطرفی در جنگ جهانی دوم، توسط بریتانیا و شوروی اشغال شده بود.[۱] نایاب شدن نان باعث بروز شورش نان در تهران در ۱۷ آذر ۱۳۲۱ شد.[۲]
در طول اشغال ایران، بریتانیا و شوروی تلاش کردند تا نفوذشان را در مناطق مربوط به خود تقویت کنند. متفقین شبکه ریلی ایران را تحت کنترل درآورده و با نیمی از کامیونهای دولتی و خصوصی ایران قرارداد بستند، درنتیجه ۷۵ درصد از ظرفیت توزیع موادغذایی کشور را در اواسط برداشت سال ۱۳۱۹ مصادره کردند. ظرفیت حمل و نقل باقی مانده به دلیل محدودیت واردات قطعات یدکی به سرعت غیرقابل استفاده شد.[۳] این امر تجارت داخلی و خدمات اجتماعی را مختل کرد و هزینههای زندگی را بیش از۷۰۰ درصد افزایش داد.[۴] پس از برداشت بد محصول در سال۱۳۲۰، قحطی، جنوب تحت اشغال بریتانیا را فراگرفت.[۵] دولت انگلیس قول داد مقدار مورد نیاز غله را تأمین کند، اما نتوانست این کار را انجام دهد و وقتی دولت ایران برای کمک به ایالات متحده مراجعه کرد، وعده کمک حتی پس از چندماه مذاکرات هرگز محقق نشد.[۶] لوئیس دریفوس دیپلمات آمریکایی ابتدا به دولت ایالات متحده گزارش داد که وضعیت غذا وخیم است، اما او به زودی نسبت به کمبود گندم ابراز تردید کرد و توصیه کرد که آمریکا باید از ایستادگی انگلیس حمایت کند و از ایران بخواهد قبل از تکیه بر واردات متفقین به مردم خود کمک کند.
دولت بریتانیا دلیل این وضعیت را احتکار، توزیع ناکارآمد و سیستم حمل و نقل نامناسب میدانست، اما واشینگتن گمان میبرد که بریتانیا عمداً در عرضه مواد غذایی برای پیشبرد اهداف سیاسی خود تعلل کردهاست.[۷] در همین حال، شوروی انتقال مواد غذایی از شمال را ممنوع کرد، ادعا کرد که به منابع مردم و سربازانی که با آلمانیها میجنگند نیاز دارند و سوءمدیریت بریتانیا را عامل قحطی میدانست زیرا شرایط مشابهی درمناطق تحت کنترل شوروی وجود نداشت. مردم ایران متفقین را به غارت کشور و سوق دادن ایران به سمت تورم و گرسنگی متهم کردند.[۸] در دسامبر۱۳۲۰ تظاهرات علیه کمبود مواد غذایی در تهران به امری روزمره تبدیل شد و در نهایت به شورش منجرشد.[۹]
حدود دو هفته بعد، نخستوزیر احمد قوام به پلیس دستور داد تا اعتراضات را به شکل مرگبار سرکوب کند که منجر به کشته و زخمی شدن تعدادی از طرفین شد.[۱۰] در ماههای پایانی سال۱۳۲۰ و سال ۱۳۲۱، خیابانهای کرمانشاه مملو از مردم نیمهبرهنه و گرسنه بود، هر روز ۱۵ مورد مرگ ناشی از گرسنگی و فقر رخ میداد. در فوریه ۱۳۲۱،تیفوس در شهر شیوع یافت و بیمارستان به دلیل عفونت گسترده در بین پزشکان و کارکنان تعطیل شد. گزارش اطلاعاتی بریتانیا در مورد وضعیت کرمانشاه در هفته ۱۳ تا ۲۰ مارس ۱۳۲۱ به شرح زیر است: «خیابانهای شهر مملو از گداهای گرسنه و نیمه برهنه بودهاست که حدود ۱۵ نفر از آنها هر روز بر اثر گرسنگی و تیفوس جان خود را از دست میدهند. موارد در میان مردم زیاد بودهاست». تنها در سال ۱۳۲۱، شوروی ۲۵۰۰۰ تن غله را برای بهبود وضعیت آزاد کرد.[۱۱]
کمک روسی خیلی کم و خیلی دیر بود. سپهبد پاتریک جی هرلی، دوست و مشاور رئیسجمهور فرانکلین روزولت، که از گزارش قحطی در ایران نگران بود، در پاییز ۱۳۲۲ به ایران اعزام شد. پس از بازگشت، او در ۵ اکتبر ۱۳۲۱ با دستیار وزیر امور خارجه، آدولف ا. دیدار کرد. گفتگوی آنها در یادداشتی توسط برل ضبط شدهاست. ژنرال هرلی گرسنگی گستردهای را در ایران مشاهده کرده بود. ژنرال هرلی گفت: «این یک هزل گویی نبود. او جنازهها را در خیابانها دیده بود و صدای گریه زنان و بچهها را شنیده بود. برل در توضیح گفتگوی خود با ژنرال پاتریک هرلی نوشت: «متأسفانه گزارشهای خود ما بیانیه پت را درمورد نتایج سیاست بریتانیا و روسیه در ایران تأیید میکند. در جنگ گذشته، ۲۵درصد از کل جمعیت آن کشور ناراضی بر اثر فعالیت آلمانها از گرسنگی مردند. این بار، به نظر میرسد که اشغال متفقین ممکن است نتایج مشابهی داشته باشد.»[۱۲]
تأثیر مخرب جنگ جهانی دوم بر ایران توسط موزه یادبود هولوکاست ایالات متحده تصدیق شدهاست. در مدخل دایرةالمعارف هولوکاست دربارهٔ «ایران در جنگ جهانی دوم» چنین آمدهاست:[۱۳
تأثیر جنگ جهانی دوم بر ایران ویرانگر بود. بیطرفی ایران نادیده گرفته شد و این کشور استقلال عملی خود را به نیروهای اشغالگر از دست داد. مقامات بریتانیا و شوروی بر استفاده از راههای اصلی و راهآهن ترانزیت ایران برای اهداف خود پافشاری داشتند و نیروی انسانی و تجهیزات ایرانی را برای تلاشهای جنگی توقیف کردند. با وجود منابع کم برای کشاورزی، همراه با برداشت بد محصول در سال ۱۳۲۰ و هجوم عظیم پناهندگان اروپایی، قحطی گسترش یافت و بسیاری از مردم جان باختند.
تعداد کمی از منابع دانشگاهی دربارهٔ قحطی در ایران در طول جنگ جهانی دوم صحبت میکنند. به عنوان مثال، یک مطالعه جمعیت شناختی در سال ۱۹۶۸ توسط جولیان بهاریر در مجله مطالعات جمعیتی اشاره به تحمیل سختیهای اضافی جنگ بر ایرانیان دارد و مشاهده میکند که «۱۳۲۴ اولین سال پس از جنگ جهانی دوم است که ایران پس از اشغال متفقین دوباره پاهای خود را پیدا کرد. اما به قحطی یا تعداد زیادی از مرگها اشاره نمیکند. برعکس، بهاریر به ارقامی از سازمان ثبت احوال ایران (CRO) استناد میکند که نرخ رشد سالانه جمعیت را درطی سالهای۱۳۲۰–۱۳۲۴، ۲درصد فرض میکند، که بالاتر از میانگین نرخ رشد ۱٫۵ درصدی برآورد شده توسط مهدی امانی جمعیتشناس برای کل دوره ۱۹۲۶ است. -۱۳۲۴.[۱۴] Cormac Ó Gráda ایران را در تحلیلی در سال ۲۰۱۹ از قحطیهای دوران جنگ جهانی دوم گنجاند و به طور خلاصه اظهار داشت که «تعداد کشتهها، اگرچه ناشناخته است، احتمالاً اندک بود» و بهاریر را به عنوان مرجع ذکر کرد.[۱۵]
محمدقلی مجد تنها نویسنده ای است که دربارهٔ قحطی کتاب نوشتهاست. مجد در مجله تاریخ دوره اسلامی ایرانیان با استناد به آمار جمعیت وزارت امور خارجه ایالات متحده در سال ۱۳۱۹ (۱۵ میلیون) به این نتیجه رسید که سه تا چهار میلیون ایرانی-یک چهارم جمعیت-در طول اشغال متفقین در جنگ جهانی دوم بر اثر گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند. و ۱۳۲۳(۱۲–۱۰ میلیون)
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ یکی از مهمترین اسناد تاریخ بشری است که به اصول انسانی و حقوق فردی احترام میگذارد. این منشور، که به زبان خط میخی بر روی یک استوانه سنگی نوشته شده، در سال 539 پیش از میلاد توسط کوروش بزرگ، بنیانگذار امپراطوری هخامنشی، صادر شد. این متن به حقوق مردم در قلمرو امپراطوری هخامنشی اشاره دارد و اولین سند تاریخ بشر به شمار میرود که به حقوق انسانها توجه خاصی دارد. در این مقاله، متن کامل منشور حقوق بشر کوروش بزرگ را بررسی کرده و ترجمه صحیح آن را به زبان فارسی ارائه میدهیم.
تاریخچه و اهمیت منشور حقوق بشر کوروش بزرگ
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ در دوران سلطنت او و پس از فتح بابل نوشته شد. در این متن، کوروش به مردم بابل اجازه داد تا به آیینهای دینی خود آزادانه عمل کنند و همچنین به بردگان آزادی بخشیده شد. این منشور نه تنها در تاریخ ایران بلکه در تاریخ بشریت اهمیت زیادی دارد چرا که مفاهیم مدرن حقوق بشر را پیش از آنکه حقوق بشر در عصر جدید مطرح شود، به جهانیان معرفی کرده است.
جزئیات منشور حقوق بشر کوروش بزرگ
منشور حقوق بشر کوروش بر روی استوانهای از جنس خاک رس نوشته شده است که در حال حاضر در موزه بریتانیا نگهداری میشود. این استوانه با خط میخی نوشته شده و شامل اصولی از جمله آزادی مذهبی، آزادی اقتصادی، حقوق زنان و آزادیهای اجتماعی است. این متن که به زبان سومری و به خط میخی نوشته شده، برای اولین بار در سال 1879 میلادی در حفاریهای بابل کشف شد.
متن کامل منشور حقوق بشر کوروش بزرگ
در این بخش از مقاله، متن کامل منشور حقوق بشر کوروش بزرگ به زبان اصلی (خط میخی) و ترجمه صحیح آن آورده خواهد شد. توجه داشته باشید که ترجمه خط میخی به فارسی یکی از کارهای چالشبرانگیز است و در اینجا سعی کردهایم تا دقیقترین ترجمه ممکن را ارائه دهیم:
متن اصلی (خط میخی):
"من، کوروش، شاه جهان، شاه اکومنید، شاه سرزمینهای بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان، به مردم بابل آزادی دادم و... "
ترجمه صحیح به فارسی:
"من کوروش، شاه جهان، شاه اکومنی، شاه سرزمینهای بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان، به مردم بابل آزادی دادم و تمامی حقوق انسانی را به رسمیت شناختم. هرگز نخواستم که مردم در سرزمینهای تحت حکومت من به دلیل باورهای مذهبی یا نژادی خود مورد آزار و اذیت قرار گیرند."
اهمیت و تأثیر منشور حقوق بشر کوروش بر جهان
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ تنها یک سند تاریخی نیست، بلکه آموزههایی است که همچنان در دنیای مدرن تأثیرگذار است. مفاهیمی چون آزادی دینی، حقوق برابر برای مردمان مختلف و احترام به حقوق انسانها، در این منشور به وضوح دیده میشود. این منشور اولین گامها در مسیر شکلگیری اصول حقوق بشر در سطح جهانی را برداشت و به وضوح نشان داد که کوروش بزرگ به عنوان یک رهبر با دیدگاههای پیشرفته و انسانی شناخته میشد.
ترجمه خط میخی و چالشهای آن
ترجمه خط میخی از اهمیت ویژهای برخوردار است زیرا به دلیل پیچیدگیهای خاص این خط، نیاز به دقت و تخصص دارد. مترجمان مختلف در طول تاریخ تلاش کردهاند تا این خط را به زبانهای مختلف ترجمه کنند. برخی از ترجمهها ممکن است از دقت کافی برخوردار نباشند و درک صحیح مطالب را برای خوانندگان سخت کنند. به همین دلیل، در این مقاله تلاش کردیم تا ترجمهای صحیح و دقیق از منشور حقوق بشر کوروش بزرگ ارائه دهیم.
ارتباط منشور حقوق بشر کوروش بزرگ با محصولات فروشگاه اینترنتی کیومین
با توجه به اهمیت فرهنگی و تاریخی منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، بسیاری از افراد علاقهمند به تاریخ و فرهنگ ایران به دنبال خرید اکسسوریهای مرتبط با این منشور هستند. یکی از محبوبترین محصولات در این زمینه، گردنبند منشور حقوق بشر کوروش بزرگ است که در فروشگاه اینترنتی کیومین موجود است.
1. گردنبند منشور حقوق بشر کوروش بزرگ با جزئیات برجسته استیل سیاه قلم – کد 1230
این گردنبند زیبا و با کیفیت، طراحی منحصر به فردی از منشور حقوق بشر کوروش بزرگ را در خود دارد. با جزئیات برجسته و استفاده از استیل سیاه قلم، این گردنبند نمادی از تاریخ و فرهنگ ایران باستان است.
[لینک خرید گردنبند منشور حقوق بشر کوروش بزرگ با جزئیات برجسته استیل سیاه قلم – کد 1230]
2. گردنبند استیل منشور حقوق بشر کوروش بزرگ مشابه طلا – کد 926
این مدل گردنبند مشابه طلا با طراحی دقیق و ظریف، یک انتخاب عالی برای کسانی است که به دنبال یک اکسسوری با نماد تاریخ ایران هستند. این گردنبند نیز طراحی منحصر به فرد منشور حقوق بشر کوروش را به نمایش میگذارد.
[لینک خرید گردنبند استیل منشور حقوق بشر کوروش بزرگ مشابه طلا – کد 926]
نتیجهگیری
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ یک سند تاریخی و انسانی است که تأثیرات آن همچنان در تاریخ بشری باقی مانده است. ترجمه صحیح این منشور به ما این امکان را میدهد که ارزشهای انسانی و حقوق بشر را که توسط کوروش بزرگ پایهگذاری شده است، درک کنیم. همچنین، محصولات مرتبط با این منشور مانند گردنبند منشور حقوق بشر کوروش بزرگ در فروشگاه اینترنتی کیومین، فرصتی عالی برای علاقهمندان به تاریخ ایران و فرهنگ باستانی فراهم میآورد.
فعال حقوق بشر کیست؟ اسماعیل اسدی دارستانی کارشناس و فعال حقوق بشر و محیط زیست
بحث حقوق بشر ..قرن بیستم خاصه بعد از جنگ جهانی دوم بسیار مورد توجه قرار گرفت به گونه ای که یکی از اهداف سازمان ملل متحد پیشبرد و تشویق احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی برای همگان بدون تمایز از حیث نژاد، جنس، زبان مذهب و … اعلام شد.
فعال حقوق بشر کیست؟

آستارا نیوز اسماعیل اسدی دارستانی کارشناس حقوق بشر : اگرچه تبعات ناگوار دو جنگ جهانی و هراس از تکرار آن ملل متحد را به دور هم گرد آورد تا اهرمهایی هرچند ضعیف برای پیشگیری از جنگ طراحی کنند، اما دغدغه ای که از آن زمان به بعد و حتی قبل از آن هم همواره وجود داشته و دارد، تنها توسل به زور و قدرت نمایی دولتها در قبال یکدیگر نبود، بلکه گردنکشی حاکمیت ها در قبال افراد تحت حاکمیتشان نیز مهم می نمود. از اینرو دولتها با اکراه برای تضمین حقوق افراد تحت حاکمیتشان ناگزیر به پذیرش حداقل هایی تحت عنوان حقوق مدنی و سیاسی و یا حقوق اجتماعی و اقتصادی و بعدها منع شکنجه، حقوق زنان و یا حقوق کودکان و امثالهم طی کنوانسیونهای متعدد بین المللی شدند. این سازوکارها برای آن بود که دولتها ملزم به تایید حقوق طبیعی افراد تحت حاکمیتشان شوند به گونه ای که نتوانند هرطور که خواستند با آنها رفتار کنند. هرچند دولتهایی که اساسا اعتقادی به این مهم نداشتند، به این تعهدات تن نداده و به کنوانسیون مربوطه نپیوستند و یا بیکار ننشسته و تا جایی که در توان داشتند، در زمان تدوین و تنظیم این حداقل ها به بهانه هایی چون شرایط متفاوت مذهبی و فرهنگی برای کاهش تعهداتشان در قبال افراد تحت حاکمیتشان تلاش کردند و یا با اعمال حق شرط عدم تعهد خود را نسبت به ماده و موادی پیشاپیش اعلام کردند. نهایتاً اینکه در مواردی برای جلوگیری از شکایت سایر دول و یا اتباع خود، تن به سازوکارهای اجرایی مثل پروتکل اول میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، ندادند.
این رویه را به خوبی می توان در پذیرش و قبولی اعلامیه جهانی حقوق بشر و سپس در پیوستن و تصویب کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و پروتکل اول آن و نیز حق شرط هایی که به این کنوانسیون و یا سایر کنوانسیونها از جمله کنوانسیون حقوق کودک وارد شده است، به خوبی مشاهده کرد. میزان گرایش دولتها از پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر تا سایر کنوانسیونها که جنبه الزام آوری داشتند، رفته رفته کاهش می یابد. هرچند اعلامیه هزاره به عنوان معیار مشترک به طور رسمی مورد تاکید قرار می گیرد و با اقبال و پذیرش تمامی کشورها همراه است اما به واقع و در عمل، وقتی اصول آن، جنبه لازم الاجرایی پیدا می کند، نه تنها دولتهای غیرمردمی، تن به آن نمی دهند بلکه در مناسبات سیاسی نیز دولتها هرگز دوستان خود را متهم به نقض حقوق بشر نمی کنند و بیشتر ترجیح می دهند نقض حقوق بشر را در کشورهای غیردوست خود رصد کرده و جار بزنند.
اما صرفنظر از عملکرد دولتها در مورد مقوله حقوق بشر که هم مخاطب آنند و هم ناقض آن،امروزه به نظر می رسد دفاع از حقوق بشر بیش از آنکه مورد حمایت و یا ترویج قرار بگیرد، اغلب به یک ژست بدل گشته است. امروزه همه دولتمردان دم از حقوق بشر می زنند – البته به مفهومی که خود می خواهند و قبول دارند- و اساساً اکنون هیچ حکومتی نمی تواند صراحتاً حقوق بشری افراد تحت حاکمیت خود را به رسمیت نشناسد بلکه با دستاویزهایی چون نسبت گرایی و شرایط خاص مذهبی و قومی و فرهنگی، نقض این حقوق را توجیه می کنند. به زعم آنها حقوق بشر محدوده جغرافیایی دارد، در حالی که در حقوق بشر، فرد به عنوان جهان شمول بودن مورد نظر قرار می گیرد. با این وصف، نقض حق حیات همان اندازه برای یک کودک مسلمان افغانستانی نارواست که برای یک کودک مسیحی یا یهودی در فلسطین و سرزمینهای اشغالی نارواست. به عبارت دیگر، حقوق بنیادین بشری که ملهم از حقوق طبیعی است یعنی فطرت بشر ایجاب می کند، فارغ از درج در معاهدات و یا فارغ از پذیرش دولت یا دولتهایی لازم الاتباع هستند.
از عملکرد دولتها که بگذریم نوبت به افرادی می رسد که حقوق بشر برایشان ابزاری شده جهت شناساندن خود به جامعه داخلی و جهانی. این اقلیت حظ بسیاری از مطرح شدن به عنوان فعال حقوق بشر می برند. اینان بی آنکه عملکرد یک مدافع حقوق بشر را داشته باشند، به صرف شرکت در کارگاه های آموزشی در مورد حقوق بشر، کنفرانس ها و همایش و یا حتی تحصیل در این رشته، خود را فعال حقوق بشر نامیده و بهتر بگوییم دوست دارند با این وصف نامیده شوند. بعضاً عضویت در گروه، دسته و یا اجزای سازمانی صنفی که متعلق به آنند را حق خود دانسته و گاه با استفاده از منابع مالی صنف، خود در چندین کارگاه آموزشی و امثالهم نیز شرکت می کنند، بی آنکه مفاهیم آموخته شده را در مقام یک فعال حقوق بشر آموزش داده یا ترویج کنند.
این در حالیست که عده ای دیگر در لباس وکیل، دانشجو، استاد و حتی کارگر به خاطر دغدغه هایی که برای ترویج و احقاق حقوق بشری دارند، همواره به عنوان یک فرد مخالف و یا به زبان امروزی برهم زننده امنیت و امثالهم تحت فشارند. هرچند بسیار تکرار شده که حقوق بشر سیاسی نیست و نباید آنرا سیاسی کرد اما به واقع مگر می شود مطالباتی که افراد از حاکمیت دارند و نسبت به نقض آن معترضند مثل حقوق برابر زن و مرد، انتخابات آزاد و امثالهم از نظر هر حاکمیتی، سیاسی تلقی نشود؟ اقدامات این افراد بی آنکه خود بخواهند و به واقع چنین باشد، «امنیتی» تلقی شده و با همین انگ در تعقیب و به کیفر رساندن آنها حداقل حقوق مندرج در دادرسی عادلانه که برای متهم اعلام شده است نسبت به این عده نقض می شود. شاید از اینروست که در سال ۱۹۹۸ سازمان ملل ناگزیر برای شناساندن و تفکیک «مدافع حقوق بشر» از «مخالف سیاسی» مبادرت به صدور قطعنامه کرد.
سازمان ملل متحد طی این اعلامیه عبارت «مدافع حقوق بشر» را در مورد کسانی که برای حمایت و اجرای حقوق بشر کمک می کنند، به کار برد؛ به گونه ای که حقوق بشر تماماً برای همگی آحاد بشر محقق شود. این افراد می توانند از اقشار مختلف جامعه و با سطح معلومات متفاوتی از قبیل کارمند، محصل، پزشک، معلم، کارگر، وکیل دادگستری، کاسب، قاضی و امثالهم باشند. مطابق این اعلامیه، هرکس که بخواهد می تواند مدافع حقوق بشر باشد. بدیهی است که ذکر هرکس که می خواهد به منزله آن نیست که فقط بخواهد بلکه عملکرد و اقداماتش نیز باید در جهت ترویج حقوق بشر باشد و این اقدامات می تواند در مورد کلیه مصادیق مندرج در هر چهار نسل حقوق بشر باشد.
این اعلامیه، حقوقی نیز برای مدافعان حقوق بشر برشمرده است که می توان به حق دسترسی به اطلاعات مربوط به حقوق بشر، انتقاد و ارائه پیشنهاد به سازمان ها و ارگانهای مربوطه، حضور در محاکم، حق ارتباط با سازمانهای غیردولتی و امثالهم اشاره کرد.
مدافعان حقوق بشر در کشورهای ناقض این حقوق، تحت فشار حاکمیت اند. آنها در قالب فعالین سیاسی و یا امنیتی تحت تعقیب قرار می گیرند و گاه ارتباط با یک رسانه خارجی و حتی سازمانهای غیردولتی خارجی، گزگی به دست حاکمیت داده تا آزادی و امنیت آنها سلب شود. از اینرو آنهایی که جان سالم به در می برند، گاه جلای وطن کرده و برای آزادی عمل خود در مکانی غیر از کشور خود اقامت می کنند.
صرفنظر از آنکه عمل و شغل وکیل دادگستری خواسته و ناخواسته به عنوان مدافع حقوق مردم و یکی از تضمینات دادرسی منصفانه و چه بسا عادلانه، نوعی فعالیت حقوق بشری محسوب می شود، قابل ذکر است که در میان این صنف، بعضاً این تفکر و تصور وجود دارد که حتماً باید برای گرفتن حق موکل به ابزارهای رسانه ای متوسل شد. شکی نیست که گاهی نقض دادرسی عادلانه به قدری مشهود و زننده می نماید که وکیل ناگزیر از توسل به این ابزارهاست، با این وجود، در برخی موارد که لزومی به استفاده از این ابزار، ضروری به نظر نمی رسد، نه تنها زحمات یک وکیل را تحت الشعاع قرار می دهد بلکه برعکس به ضرر موکل نیز منتهی می شود. این در حالیست که عده ای دیگر از همین صنف، داوطلبانه بدون جاروجنجال و تبلیغات و با تجربه ای که کسب کرده اند، تنها به منافع موکل خود فکر کرده و برای حصول آن، لحظه ای دست از کار نکشیده اند. این عده با آنکه کار و تلاششان کاملاً مصداق فعال حقوق بشر است، نه حظی از مطرح شدن به عنوان حقوق بشر می برند و نه از اینکه به این عنوان شناخته نشوند، نگرانند. اما چه مردم عادی و چه حتی اقلیتی در این صنف، «فعال حقوق بشر» بودن را به شناخته شدن در رسانه ها، آن هم به واسطه پیگیری های پرونده هایی خاص موسوم به امنیتی و یا هر پرونده ای که مجال مطرح شدن آنها را داشته باشند، می دانند. شاید از اینروست که اگر با وصف فعال حقوق بشر مورد خطاب و توجه قرار نگیرند، ناراضی خواهند بود.
به عنوان یک فعال حقوق بشر و محیط زیست و شغل قبلی ام و شغل روز نامه نگاری و ..، شخصاً شاهد نقض حقوق زیادی در پرونده های خانوادگی، ثبتی، حقوقی های ساده و دشوار و حتی چک بلامحل و امثالهم در دادگاه ها و غیردادگاهها بوده ام که هر کدام می توانست به اندازه هر پرونده امنیتی حرفی برای گفتن داشته باشد. حال باید پرسید تا چه اندازه با نگاه نقادانه به این قبیل پرونده ها نیز نگریسته ایم؟! آیا کرامت ذاتی انسان، تنها در آن محاکم نقض می شود؟ آیا حق دفاع به واسطه تبصره ماده ۱۲۸ قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری نقض شده و یا در دادگاههای انتظامی و اداری نیز چنین است؟ آیا آزادی بیان را برای هر رسانه ای قبول داریم و یا تنها برای رسانه های همسو با تفکرات و عقاید خودمان؟ به عنوان یک وکیل دادگستری که خواسته و ناخواسته حداقل در حیطه دادرسی عادلانه، کاری حقوق بشری انجام می دهیم، تا چه اندازه در معرفی و شناساندن نسل های حقوق بشری به مردم کوشا بوده ایم؟ آیا به جز حق حیات، آزادی بیان و عقیده و مذهب و امثالهم، از حق بر محیط زیست سالم، حق بر صلح و توسعه نیز سخنی به میان آورده ایم؟ شاید بگویید که وکیل هستیم و تنها از دستمان همین قسم حوزه دادرسی عادلانه بر می آید. آری، چه اگر غیر از آن بود و یا جامعه به رشدی که برآمده از آگاهی نسبت به حقوق خود باشد، رسیده بود نسبت به حقمان بر محیط زیست هم همان اندازه صدایمان در می آمد که نسبت به سایر حقوق بشری مدعی هستیم. به عنوان فعال حقوق بشر، نباید تک بعدی به آن پرداخت، بلکه اصولاً باید همه جانبه و نسبت به تمامی مردم دنیا، همه حقوق را خواهان باشیم.
تعدادی از وکلای دادگستری با تمامی دشواریهایی که پرونده های امنیتی برایشان در پی خواهد داشت، دلسوزانه پیگیر دفاع از حقوق موکلین خود در این قبیل پرونده ها هستند. عده ای از آنها بی آنکه ادعایی داشته باشند، نه تنها چنین پرونده هایی را قبول می کنند بلکه در مقام یک وکیل که کارش دفاع از حقوق موکلش است، هرجا که حقوق متهمی را در معرض خطر ببینند به میدان آمده و برای دفاع از آن تلاش وافری می کنند. برای این عده، تفاوتی هم نمی کند که فرد متهم به ارتکاب جرایم امنیتی باشد یا کلاهبرداری و یا مواد مخدر و یا قتل عمد، آنها به رسالت خود به عنوان یک وکیل دادگستری می اندیشند .
به هر حال، همانطور که پیشتر دیدیم، از روند پیوستن حاکمیتها به کنوانسیونهای حقوق بشری، چنین بر می آید که اساساً آنها روی خوشی به حقوق بشر و تعهداتشان نسبت به افراد تحت حاکمیتشان نشان نمی دهند. همین امر است که فعالین حقوق بشر را وادار می کند که برای احقاق آن، همواره هشیار بوده و متذکر آن باشند. اگرچه فعالین حقوق بشر به موجب قطعنامه سازمان ملل حق دارند که با سازمانهای مختلف حقوق بشری غیردولتی در ارتباط بوده، برای انجام رسالتشان به هر نوع اطلاعاتی دسترسی داشته باشند، اما این امر به دشواری صورت می گیرد؛ خاصه در حکومتهای خودکامه، فعالین حقوق بشر بهای سنگینی برای اهداف متعالی خود باید بپردازند.
در این وانفسا، وکلا چون رزمنده ای که در میدان مین گرفتار آمده اند، برای حفظ حقوق موکلینشان چنان باید سنجیده گام بردارند که نه به خود آسیب برسانند و نه موجبات تضییع حقوق موکلینشان را فراهم آورند. آری، می دانم که دست کم در سازوکارهای قضایی کشور ما، این مهم، بعضاً تکلیفی مالایطاق است. در کشور ما وکیل از مصونیت لازمه برخوردار نیست، هر لحظه که می خواهد برای حقوق موکل خود فریاد بزند، باید نیم نگاهی هم به آینده شغلی خود داشته باشد وگرنه سالم از میدان مین بیرون نخواهد آمد. از اینرو وکلایی که به واقع بدون ادعایی و جار و جنجالی حتی حاضرند آینده شغلی خود را نیز به خطر بیندازند که حقی از موکلشان تضییع نشود را باید ستود.
توضیح : متاسفانه فعالیت حقوق بشری و محیطزیستی بصورت مشارکت مردمی خیلی سخت گیرانه است مثال در قانون اساسی ایرا ن بصورت شفاف اصلی بعنوان امر به معروف و نهی از منکر است که کسی را نمی توان بعنوان امر به معروف و نهی ازمنکر محاکمه کرد و این یعنی اصل دفاع از حقوق بشر و محیط زیست است و یا قوانین شفاف تعریف شده ای برای فعالیت جمعیت ها و احزاب تعریف شده است از سال ۱۳۷۷ بارها مدارک لازمه و فرهای تشکیل ججمعیت مدافعان حقوق بشر را از زمان خاتمی و احمدی نزاد به اداره کل احزاب وزارت کشور و استانداری گیلان دادیم..متاسفانه امنیتی با ما برخورد کردند و آنقدر پرونده را پس می دهند و .. اجازه ورود پرونده به کمیسیون نمی دهند بعداز سالها بما مجوز ندادند یعنی آنقدر چند سال رفتم و آمدیم محترمانه بمن گفتند بشما مجوز نمی دهیم و یا جمعیت مدافعان محیط زیست تمام مراحلش گذشته وزارت کشور و فرمانداری و کمیسیون تایید کرده اما فرمانداری آستارا علنا کار شکنی می کند پروانه فعالیت جمعیت مدافعان محیط زیست استارا را نمی دهد کلا نمی خواهند در دولتهای مختلف ایران احزاب مستقل فعالیت کنند ..من هم بعنوان یک فر فعال حقوق بشر و میحط زیست از سال ۱۳۷۷ فعالیت می کنم..الحمدالله موفق بودم…
اسماعیل اسدی دارستانی کارشناس حقوق بشر
ماده ۲۰ اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلام میدارد: «هر انسانی محق به آزادی گردهمایی و تشکیل انجمنهای مسالمتآمیز است. هیچکس نمیبایست مجبور به شرکت در هیچ انجمنی شود.» همچنین ماده ۲۱ میثاق بینالمللی مدنی و سیاسی بیان میکند: «حق تشکیل مجامع مسالمتآمیز به رسمیت شناخته میشود. اعمال این حق تابع هیچ گونه محدودیتی نمیتواند باشد جز آنچه بر طبق قانون مقرر شده و در یک جامعه دمکراتیک به مصلحت امنیت ملی یا ایمنی عمومی یا نظم عمومی یا برای حمایت از سلامت یا اخلاق عمومی یا حقوق و آزادیهای دیگران ضرورت داشته باشد.»
اگرچه قانون اساسی هیچ قید و شرطی برای کسب مجوز در مورد تجمعات پیشبینی نکرده بود، اما از همان ابتدای امر مجلس شورای اسلامی دست به تصویب قوانینی زد که برگزای تجمعات را منوط به اخذ مجوز از وزارت کشور میکرد. با وجود مخالفت اولیه شورای نگهبان قانون اساسی با این محدودیت اما در نهایت این امر به قوانین ما راه یافت. به نظر میرسد اخذ مجوز امری بر خلاف قانون اساسی باشد. زیرا قانون عادی به هیچ عنوان نمیتواند قانون اساسی را تخصیص زده و محدود کند، مگر این که در خود قانون اساسی اجازه آن به مجلس شورا سپرده شده باشد.
در نهایت بر اساس بند ۶ ماده ۱۱ قانون، نحوه فعالیت احزاب و گروههای سیاسی (مصوب سال ۱۳۹۵) «بررسی و اتخاذ تصمیم در خصوص درخواست برگزاری تجمعات و راهپیمایی ها جزو وظایف و اختیارات کمیسیون ماده ۱۰ احزاب میباشد».
بر اساس بند خ ماده ۱۳ قانون مذکور «برگزاری راهپیماییها و تشکیل اجتماعات احزاب میبایست با رعایت بند ۶ ماده ۱۱ و هم چنین اصل ۲۷ قانون اساسی با اطلاع و صدور مجوز وزارت کشور و استانداری مربوطه انجام گیرد.» البته بر اساس همین بند آییننامه آن به تصویب هیات وزیران رسید که مکانهای مشحصی را برای برگزاری تجمعات در نظر میگرفت. دیوان عدالت اداری بعدتر این مصوبه را به دلیل مغایرت با قانون اساسی باطل کرد.
با توجه به قوانینی که در بالا گفته شد، در حال حاضر برگزاری تجمعات تنها از جانب احزاب قابل انجام است. در مورد اشخاص حقیقی و درخواست آنها برای هرگونه تجمع اعم از سیاسی و غیرسیاسی، هنوز قانون مشخصی وجود ندارد ولی طرحی در مجلس در همین مورد در دست بررسی است.
برای درخواست مجوز تجمع، باید به کمیسیون ماده ۱۰ احزاب مراجعه کرد. این کمیسیون زیر نظر وزارت کشور، با حضور نمایندگان سه قوه تشکیل شده است. دبیران کل احزاب موظفند حداقل هفتاد و دو ساعت قبل از برگزاری اجتماعات و راهپیماییها مراتب را به اطلاع مسؤولان ذیربط برسانند.
برای برگزاری تجمع یا راهپیمایی، دبیران کل احزاب متقاضی باید تقاضای خود را در قالب تکمیل کاربرگ مربوط که متضمن موارد زیر است، حداقل سه روز کاری قبل از زمان برگزاری، به فرمانداری یا استانداری ارائه کنند:
برای برگزاری تجمع یا راهپیمایی در سراسر کشور، دبیران کل احزاب متقاضی باید درخواست خود را برای رسیدگی کمیسیون براساس اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و قوانین و مقررات موضوعه، به وزارت کشور ارائه کنند. برگزاری مراسم عمومی که در مکان محصور یا مسقف انجام میشود، با اطلاع قبلی به فرمانداری مربوط و اعلام اسامی سخنران یا سخنرانان و قبول مسئولیت نظم درون مکان اعلام شده توسط احزاب متقاضی، مشمول این حکم نیست.
فرمانداری موظف است به محض دریافت تقاضای تجمع، آن را به استانداری ارسال کند و استانداری نیز موظف است به محض دریافت تقاضای مذکور، ضمن ارسال آن همراه با نظریه به دبیرخانه کمیسیون ماده ۱۰ احزاب، نسبت به شروع مراحل رسیدگی به منظور صدور مجوز در مهلت مقرر اقدام و در صورت عدم صدور مجوز، دلایل آن را در مهلت مقرر به حزب متقاضی اعلام کند.
دبیرخانه کمیسیون موظف است تقاضای موضوع این ماده را خارج از نوبت در دستور کار اولین جلسه فوقالعاده کمیسیون قرار دهد و حداکثر ظرف ۱۲ ساعت، نظر کمیسیون را به استانداری اعلام و ارسال کند و تمام فرآیند نباید بیشتر از سه روز کاری باشد.
صدور مجوز تجمع و راهپیمایی مشترک بنا به درخواست مشترک، برای چند حزب یا جبهه بلامانع است، لیکن صدور مجوز همزمان برای دو یا چند تجمع در یک زمان و یک محل، همچنین صدور مجوز همزمان برای دو یا چند راهپیمایی در یک زمان و یک شهر ممنوع است.
تا قبل از صدور مجوز تجمع و راهپیمایی، هرگونه فراخوان در رسانهها و فضای مجازی از سوی برگزارکنندگان ممنوع است و فراخوانهایی که پس از صدور مجوز صورت میگیرد، باید در چهارچوب مجوز صادر شده باشد.
پس از صدور مجوز تجمع یا راهپیمایی، احزاب متقاضی باید هرگونه تغییر احتمالی در زمان، مکان و موضوع تجمع یا راهپیمایی را برای رسیدگی مجدد، به فرمانداری یا استانداری اعلام کنند.
مسئول تأمین امنیت تجمعها و راهپیماییهای قانونی، نیروی انتظامی است و حضور دیگر افراد و گروهها، تحت عنوان برقراری نظم و امنیت در زمان و محل برگزاری تجمعها و راهپیماییهای مذکور، ممنوع است.
شوراهای تأمین، محلهای مناسبی را برای برگزاری تجمع یا راهپیمایی تعیین میکنند و سعی میشود مراسم در این محلها برگزار شود. محلهای تعیینشده داخل شهرها خواهند بود و ویژگیهای دیگر آن، به وسیله دبیرخانه شورای امنیت کشور به شوراهای تأمین اعلام میشود و در هر صورت، به پیشنهاد احزاب متقاضی و تأیید شورای تأمین، میتوان تجمع را در محل دیگری برگزار کرد.
به منظور تأمین امکان حضور و دفاع در کمیسیون، قبل از ارجاع پرونده تخلف حزب به مراجع قضایی، دبیر کمیسیون موظف است حداقل یک هفته قبل از طرح پرونده در جلسه کمیسیون، موضوع را به صورت کتبی به دبیرکل حزب مربوط اطلاع دهد.
بیان شد که آنچه در قانون اساسی ذکر شده، حق برگزاری تجمع برای مردم است بدون هیچ قید و شرطی. اما در حال حاضر این حق توسط برخی قوانین منوط به کسب مجوز از وزارت کشور شده و تقاضای آن صرفا از جانب احزاب پذیرفته میشود. البته این که در عمل به چه مقدار چنین چیزی محقق میشود، بحثی دیگر است. در عمل هنوز پس از گذشت سالها از حاکمیت جمهوری اسلامی، ساز وکاری مشخص برای تحقق حق اعتراض تعیین نشده است. در روزهای اخیر نیز که شاهد اعتراضات در کشور هستیم بیشتر به لزوم تدوین راهکاری مناسب برای تحقق اعتراضات، به دور از خشونت از هر سویی احساس میشود.
اصل ۱۴۳
ارتش جمهوری اسلامی ایران پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی و نظام جمهوری اسلامی کشور را بر عهده دارد.
اصل ۱۴۴
ارتش جمهوری اسلامی ایران باید ارتشی اسلامی باشد که ارتشی مکتبی و مردمی است و باید افرادی شایسته را به خدمت بپذیر که به اهداف انقلاب اسلامی مومن و در راه تحقق آن فداکار باشند.
اصل ۱۴۵
هیچ فرد خارجی به عضویت در ارتش و نیروهای انتظامی کشور پذیرفته نمیشود.
اصل ۱۴۶
استقرار هر گونه پایگاه نظامی خارجی در کشور هر چند به عنوان استفادههای صلحآمیز باشد ممنوع است.
اصل ۱۴۷
دولت باید در زمان صلح از افراد و تجهیزات فنی ارتش در کارهای امدادی، آموزشی، تولیدی، و جهاد سازندگی، با رعایت کامل موازین عدل اسلامی استفاده کند در حدی که به آمادگی رزمی آسیبی وارد نیاید.
اصل ۱۴۸
هر نوع بهرهبرداری شخصی از وسائل و امکانات ارتش و استفاده شخصی از افراد آنها به صورت گماشته، راننده شخصی و نظایر اینها ممنوع است.
اصل ۱۴۹
ترفیع درجه نظامیان و سلب آن به موجب قانون است.
اصل ۱۵۰
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در نخستین روزهای پیروزی این انقلاب تشکیل شد، برای ادامه نقش خود در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن پابرجا میماند. حدود وظایف و قلمرو مسئولیت این سپاه در رابطه با وظایف و قلمرو مسئولیت نیروهای مسلح دیگر با تاکید بر همکاری و هماهنگی برادرانه میان آنها به وسیله قانون تعیین میشود.
اصل ۱۵۱
به حکم آیه کریمه «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم» دولت موظف است برای همه افراد کشور برنامه و امکانات آموزش نظامی را بر طبق موازین اسلامی فراهم نماید، به طوری که همه افراد همواره توانایی دفاع مسلحانه از کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران را داشته باشند، ولی داشتن اسلحه باید با اجازه مقامات رسمی باشد.
+ نوشته شده در سه شنبه دهم مهر ۱۳۸۰ ساعت 1:55 توسط پایگاه خبری و تحلیلی خبرنگار آزاد خبر ا | نظرات
آشنایی با مشاهیر و هنرمندان آستارا
آستارا شهری کوچک اما با قابلیت ها و ظرفیت های بسیار زیاد است که در سالهای اخیر کمتر شاهد استفاده بهینه از منابع و ظرفیت های آن در راستای رشد شهرستان بوده ایم , شهرستان آستارا علیرغم داشتن موقعیت بسیار مناسب جوی , زراعی , موقعیت تجاری , موقعیت توریستی و … هنوز نتوانسته است جایگاه خود را از نظر اقتصادی در کشور و منطقه به دست بیاورد و همواره به عنوان یک شهر کوچک در استان گیلان به آن نگاه شده و این در حالی است که یکی از پر آمدترین شهرهای استان گیلان این شهرستان است. در سالهای اخیر کم کم مردم این شهر کلماتی مانند پیشرفت و رونق را به دست فراموشی سپرده اند و آمار مهاجرت از آستارا به شهرهای دیگر بسیار بالا رفته است.
قصد داریم تا در این مطلب با معرفی افراد بنام و مشهور این شهرستان که زحمات زیادی را در جهت پیشرفت کشور عزیزمان کشیده اند به خودمان یاد آور شویم که آستارا در گذشته چه فرزندان خلفی را تربیت نموده و همواره یکی از با سوادترین و پویا ترین شهرهای کشور بوده است.
* پروفسورمصطفی عسگریان / متولد ۱۳۱۸ , ایشان دارای مدرک دکتری رشته مدیریت آموزشی جامعه شناسی آموزش و پرورش از دانشگاه سوربن فرانسه است.
وی عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه تربیت معلم تهران بوده همچنین مدیر گروه کمیته برنامه ریزی رشته مدیریت آموزشی وزارت علوم و تحقیقات و فناوری از سال ۱۳۷۳ تا کنون , مدیر گروه آموزشی بنیادهای آموزشی و پرورش در دانشگاه تربیت معلم بمدت ۱۲ سال , عضو هیئت تحریریه ۵ مجله.
مصطفی عسگریان دارای ۱۲ جلد کتاب ، استاد راهنمای ۴۵۰ رساله دکتری و همچنین مولف بیش از ۴۰ مقاله و چندین جزوه درسی میباشد.
* دکتر کیوان امین / متولد ۱۳۰۸ , پدر شیلات ایرن نامیده شد , منشأ خدمات پایه در امور نظامی، پزشکی و امور تحقیقاتی در عرصه علوم و صنایع غذایی که تربیت و پرورش شاگردان زیادی را به همراه داشته است.
پایه گذار و هدایتگر سکان شیلات جنوب ایران ، استاد محقق در دانشگاه تهران ، مؤسس دپارتمان ماهی شناسی و صنایع شیلاتی در دانشکده علوم تغذیه انستیتو خوار و بار و تغذیه ایران (در دانشگاه شهید بهشتی فعلی) ، مشاور عالی در موضوعات کلان شیلاتی و بنیانگذار و راهگشای رشته های شیلات کشور بالاخص در ایجاد نخستین رشته شیلات در دانشگاه آزاد اسلامی واحد شرق گیلان در لاهیجان در سال ۱۳۶۸ و سکانداری رشته شیلات در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی و اشاعه و پشتیبانی آن در اقصی نقاط کشور.

* مرحوم دکتر بهزاد بهزادی / متولد ۱۳۰۶ و وفات ۱۳۸۶ , محقق و نویسنده مترجم و پژوهشگر زبان آذری , ترجمهٔ فارسی دده , قورقوت ، حماسهٔ بزرگ آذربایجان ، تألیف فرهنگ آذری به فارسی و لغتنامهٔ تشریحی زبان آذربایجانی (در سه مجلد) از آثار او هستند.
وی فعالیت روزنامه نگاری را در دههٔ ۳۰ آغاز کرد.
بهزادی که به دلیل نارسایی خونی برای معالجه به آمریکا سفر کرده بود ، هشتم اسفند ماه در این کشور درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد.

* مرحوم سرهنگ جلیل بزرگمهر / متولد ۱۲۹۳ وفات ۱۳۸۷ , وی وکیل مدافع دکتر مصدق بود. بزرگمهر در طول خدمت بازنشستگی خود تا لحظه مرگ که بیش از نیم قرن بود به پژوهش مسائل تاریخی و نوشتن خاطرات خود از محکمه فرمایشی دکتر مصدق و تحلیلهایی از نهضت ملی شدن صنعت نفت دست زد که امروز جزو مستندترین مدارک تاریخی آن دوران است.
بعضی از آثار و کتابهایی که از بزرگمهر انتشار یافته است از این قرارند : تقریرات مصدق در زندان ، دکتر مصدق در محکمه نظامی ، دکتر مصدق در دادگاه تجدیدنظر نظامی ، دکتر مصدق و رسیدگی فرجامی در دیوان کشور ، خاطرات جلیل بزرگمهر از دکتر مصدق ، خاطرات سرهنگ جلیل بزرگمهر و ناگفته ها و کم گفته ها از دکتر مصدق و نهضت ملی ایران . خاطرات سرهنگ جلیل بزرگمهر است.

* دکتر محمدرضا نصیری / متولد ۱۳۲۴ , وی دارای مدرک دکتری تاریخ از دانشگاه استامبول ترکیه میباشد. نامبرده عضو هیئت علمی و دانشیار دانشگاه پیام نور میباشد.دکتر نصیری اولین دبیر فرهنگستان زبان و ادب فارسی بوده است.در ضمن وی رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه گیلان، معاون اداری مالی دانشگاه پیام نور، مدیر گروه تاریخ دانشگاه پیام نور، قائم مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و نیز مشاور علمی بنیاد ایران شناسی بوده است. وی همچنین مدیر مسئول نشریه انجمن، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و همچنین سردبیر نشریه پیک نو، دانشگاه گیلان میباشد. فعالیتهای آموزشی: دکتر نصیری عضو هیئت علمی و دانشیار دانشگاه پیام نور میباشد.ایشان در دانشگاههای گیلان، پیام نور و آزاد اسلامی رشت به تدریس تاریخ مبادرت داشته است. جوائز و نشانها: محمد رضا نصیری در سال ۱۳۸۳ به عنوان پژوهشگر برجسته دانشگاه پیام نور(نفر اول) برگزیده شده است.
چگونگی عرضه آثار : شرکت در سمینارها و کنفرانسهای داخل و خارج از کشور، ژاپن ، هند ، تاجیکستان و غیره – چاپ بیش از ۵۰ کتاب و مقاله در زمینه های تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران

* دکتر حسین فریور / متولد ۱۲۹۸ دکترای ادبیات

* مرحوم بهروز نعمت الهی / متولد ٬۱۳۱۵ شاعر، محقق و نویسندهٔ کتاب تاریخ جامع آستارا و حکام نمین، تاریخ جامع آستارا، دو دیوان شعر فارسی و آذری از وی به جا مانده است.

* مرحوم آرمان سیف اللهی آذر نمین/ متولد ۱۳۴۶ وفات ۱۳۸۸ بر اثر سانحه دلخراش تصادف. خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران و ترجمه چند کتاب از روسی به فارسی

* اشرف حریری / متولد ۱۳۰۴ محقق و نویسنده کتاب تاریخ آموزش و پرورش آستارا در دو جلد

* اسداله عبدالهیان / متولد ۱۳۰۳ نویسنده کتاب زیارت کعبه ، آمال مسلمین و تفسیر آیات قرآنی در مثنوی

* جمشید ملکی / متولد ۱۳۱۶ – محقق و نویسنده تاریخ آستارا

* غفور شکوری / متولد ۱۳۰۷، نویسنده

* سید میر فتاح پاک نژاد / متولد ۱۳۲۲

* حجت السلام دکتر رضا برنجکار / متولد ۱۳۴۶ دکترای فلسفه – از اساتید دانشگاه تهران و صاحب چندین مقاله و کتاب
* استاد اسماعيل اسدي دارستاني نويسنده و محقق (5 كتابش تاكنون چاپ شده است و 4 كتابش در حال چاپ ) اخرين كتابش بنام بررسي تاريخ حقوق بشر و محيط زيست 1390 چاپ شد و مورد استقبال سازمانهاي بين المللي و جهاني قرار گرفت/ رزونامه نگار مستند ساز محيط زيست/ بازنشسته ارتش / فعال حقوق بشر /مدير مسئول خبر گزاري حقوق بشر و محيط زيست جهاني/فعال سياسي و تاثير گذار در آستارا و گيلان و از چهر هاي ماندگار ملي و بين المللي
* شاپور مرحبا سه ۳ دوره نماینده مردم شهرستان آستارا در مجلس شورای اسلامی (دوره چهارم – پنجم و هفتم). نویسنده چندین کتاب در مورد عملکرد و دستاوردهای پس از انقلاب برای رشد و شکوفایی آستارا.
* عزیز ناطقی / متولد ۱۳۰۹، نویسنده، دبیر ریاضیات و نویسنده چندین کتاب راهنمای آموزش ریاضیات
* دکتر اسمعیل آهنی / متولد ۱۳۳۵ – سیاستمدار و از هنرمندان سرشناس ایران
* مقصود عبدالهی / متولد ۱۳۱۷ – نقاش و نویسنده
* مهندس یونس ابراهیمی پدر کیوی و مرکبات ایران. محقق و نویسنده کتاب و مقالات متعدد در امور کشاورزی در ایران
* دکتر شیرین بزرگمهر / متولد ۱۳۲۶ – فرزند سرهنگ جلیل بزرگمهر، نویسنده و دکترای سینما تئاتر. از اساتید دانشگاههای هنر ایران
* ابراهیم نبوی/ متولد ۱۳۳۷ فعال سیاسی ، روزنامه نگار و طنزنویس
شاعران آستارا

* مرحوم استاد منصور بنی مجیدی مبتکر سبک شعر و قصه

* اکبر اکسیر مبتکر سبک فرانو

* اورنگ ضیا

* صفا شفیقی

* دکتر احسان شفیقی

* هوشنگ مجرب

* آرش نصرت الهی
* مرحوم میرزا محمد رحیم طایر آستارایی(ضیاء)
* مرحوم غفور خیامی
* مرحوم یوسف کلانتری
* مرحوم صمد جامی
* سیمین شکور نقاش
* رستم شهرامپور
* ذبیح اله سماپور دارای اشعار فارسی، ترکی و تالشی
هنرمندان آستارا
* مرحوم علی ابراهیمی / متولد …. وفات …. کمدین و از پیشگامان هنر نمایش در گیلان
* مرحوم جمشید بشرویه / متولد ۱۳۱۷ وفات ۱۳۸۱ از اساتید ممتاز خوشنویسی انجمن خوشنویسان ایران – دارای تخصص در خط نسخ
* مرحوم فرهاد احدی مقدم / متولد ۱۳۳۰ وفات….- نوازنده تار آذری و گارمون و آهنگساز- رهبر و بنیانگذار گروه موسیقی در آستارا
* مرحوم سروش خلیلی / متولد ۱۳۱۵. وفات ۱۳۸۶. بازیگر تئاتر و سینما
* مرحوم احمد گوهری / متولد …. وفات …. بازیگر تئاتر و سینما
* مرحوم میزرا جبار بشرویه / متولد ۱۲۷۵ وفات ۱۳۳۶ بنیانگذار خوشنویسی در آستارا و از نخستین آموزگاران هنر در دبیرستان تاریخی حکیم نظامی آستارا

* حاج کریم صمدزاده آستارایی / متولد ۱۳۲۷ -از اساتید فوق ممتاز خوشنویسی انجمن خوشنویسیان ایران و گیلان ودارای تخصص در خطوط نستعلیق و شکسته نستعلیق

* بهنام سیف اللهی/ متولد ۱۳۱۶ – پیکر تراش، معمار و طراح دکوراسیون موزه ها

* هوشنگ نوروزی / متولد ۱۳۱۹ – خوشنویس

* رسول آهنی / متولد ۱۳۲۷- شاعر، نقاش و فعال سیاسی با گرایشات اسلامی در دوران حکومت پهلوی

* دکتر ناصر وثوقی / متولد ۱۳۲۰ – پیکرتراش، نقاش

* کیخسرو فیروزی / متولد ۱۳۲۱ – نقاش
* فرزین حریری / متولد ۱۳۴۸ – خوشنویس، طراح، گرافیست

* فرشاد روحی / متولد ۱۳۵۳ – نقاش

* پرویز نوری زاد / متولد ۱۳۵۹ – عکاس حرفه ای
* رامین پیری / متولد ۱۳۵۲ – خوشنویس، تذهیب، مینیاتور
* طوفان هل عطائی …. – آهنگساز و خواننده
* بهمن شریف زادهٔ ۱۳۳۸ – مجسمه ساز
* جهانبخش محمدپور / متولد ۱۳۴۵ – معرق کار چوب
* ترانه هاشم نیا / متولد ۱۳۴۵ – نقاش، تصویر ساز، کاریکاتوریست
* جاوید علیوندی / متولد ۱۳۴۹ – طراح گرافیک و عضو انجمن طراحان گرافیک ایران
* آرمین بشرویه / متولد ۱۳۶۱ – بازیگر تئاتر و سینما – فارغ التحصیل این رشته از دانشگاه سوره تهران
* نیما رهایی شاهکوئی / متولد ۱۳۵۲ – بازیگر تئاتر و سینما
* مهدی سیروس / متولد ۱۳۶۰ – نوازنده گارمون، دف و کمانچه ایرانی
* سعید کرامت / متولد ۱۳۴۵ – نقاش، خطاط و طراح
* مقصود عبداللهی / متولد ۱۳۱۷ – نقاش، نویسنده
در پایان از همه بزرگوارانی که اسامی آنها از قلم افتاده پوزش می طلبیم و امیدوا