از نيايش هاي شهيد دکتر مصطفی چمران:

«خدايا هنگامي که شيپور جنگ طنين انداز مي شود، قلب من شکفته شده به هيجان در مي آيد زيرا جنگ مرد را از نامرد مشخص مي کند، جنگ بهترين محک امتحان براي فدائيان از جان گذشته است، در جنگ همه شعارهاي ميان تهي، همه ادعاهاي پوچ، همه خودنمايي ها و غرورها و خودخواهي ها فرو مي ريزد. در جنگ مرد حق فرصت دارد که با حربه شهادت بر شياطين کفر و ظلم بتازد، در جنگ حيات با شرف مبادله مي شود، در جنگ مرد خدا مي تواند با قربان کردن جان خود، ايمان خويش را به خدا و به هدف اثبات کند.» «من چيزي از تو نمي خواهم، من سرباز گمنامم، من درويشي سروپابرهنه ام و هنگامي که چشم از جهان فرو مي بندم، مي خواهم هيچ چيز نداشته باشم، مي خواهم تلاشم فقط به خاطر خدا باشد، مي خواهم از هر شائبه خودخواهي و خودبيني به دور باشم. مي خواهم بسوزم تا راه را روشن کنم، مي خواهم رسالت بزرگ اسلامي تحقق بپذيرد و اين تحقق بزرگ ترين پاداشي است که مرا خوشحال مي کند.» «من از شدت سرور مي سوزم، مي لرزم، شرم زده ام و نمي دانم ترا چگونه شکر کنم، مي خواهم همه چيز خود را بدهم، مي خواهم خود را قرباني کنم، با کمال اخلاص آن چه دارم تقديم مي کنم. مالي ندارم، ملکي ندارم، درويشم، بي چيزيم، فقط قلبي سوزان دارم که آن را تقديم کرده ام و جانم ناچيزتر از آن است که براي تقديم آن بخواهم منتي بگذارم، جانم که چيزي نيست.» «اگر همه عالم را عليه من آتش کني و آسماني از عذاب بر سرم بريزي و زير کوه هاي غم و درد مرا شکنجه کني، حتي آخ نمي گويم، کوچک ترين گله اي نکنم، کمترين ناراحتي به خود راه ندهم فقط به شرط آن که ذکر خود را و ياد خود را و زيبايي خود را از من نگيري به شرط آن که بدانم اين بلا از محبوب به من رسيده است تا احساس لذت کنم.»