به بهانه نامه های اخیر :
مردم خودشان را کشتند برو یک سخنرانی برای آنها بکن. گفت: امام گفته است حرف نزنید. بحث اینها هم به هر حال درگیری با بنی‌صدر است. گفتیم: آقا اینجا در این گوشه دورافتاده، گفت: آقای طاهری، امام گفته است حرف نزن، من حرف نمی‌زنم. گفت: آخرش هم رفت بالا گفت: چون امام گفته است حرف نمی‌زنم. والسلام و علیکم... آمد پایین.

 مرحوم کیومرث صابری معروف به گل آقا که مشاور شهید رجایی بوده است، در بخشی از کتاب خاطرات خود که از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی(ره) منتشر شده، اینگونه نوشته است:

* یک خاطره دیگر از اقای رجایی و حضرت امام دارم. امام فرمودند که حق ندارید شما دو تا، رئیس جمهور و نخست‌وزیر (بنی‌صدر و رجایی) حرف بزنید. من شما را ممنوع می‌کنم؛ حرف نزنید. یعنی در مجامع نیاید حرف بزنید که ایجاد اغتشاش شود؛ با هم بسازید، دوست باشید، برادر باشید که من از زبان آقای طاهری در اصفهان شنیده‌ام و دست‌خطش را هم دارم. این دست خط را برای 8 شهریور در مکه نوشته است و در خبرنامه مکه چاپ شده است. من آمدم دیدم این بی‌ذوق‌ها دست خط آقای طاهری امام جمعه اصفهان را که در خبرنامه استفاده کرده‌آند، دست خط را در کاغذهای باطله انداخته‌اند. گفتم: حالا اینها که عقل ندارند من این را بردارم. برداشتم و آوردم ایران. پیش من است.


شهادت داده است که آمدیم. هر چی، خرم آباد بود کجا بود نمی‌دانم، (در آن نوشته هست) گفتند: آقای رجایی بیا سخنرانی کن. گفت من سخنرانی نمی‌کنم. گفتند: مردم خودشان را کشتند برو یک سخنرانی برای آنها بکن. گفت: امام گفته است حرف نزنید. بحث اینها هم به هر حال درگیری با بنی‌صدر است. گفتیم: آقا اینجا در این گوشه دورافتاده، گفت: آقای طاهری، امام گفته است حرف نزن، من حرف نمی‌زنم. گفت: آخرش هم رفت بالا گفت: چون امام گفته است حرف نمی‌زنم. والسلام و علیکم... آمد پایین.

زمانی که رجایی از پنجره اتاق من نگاه می‌کرد (چون مشرف به اتاق بنی‌صدر بود) خدا می‌داند آنجا هم من اشک این مرد را دیده‌ام، هنوز نگفته‌ام، نگفته‌ام فقط برای بهشتی من اشکش را دیده‌ام. گریه کرد و گفت: من چه کار کنم از دست او که نه تقوا دارد، نه دین دارد، نه راست می‌گوید. گفتم: ببین این مملکت امام زمان است رجایی. اگر ما سقوط کنیم یعنی اینکه ما هم باطل بوده‌ایم. اگر امام بر حق است، این بنی‌صدر سقوط خواهد کرد و کرد.

* مکاتبات شهید رجایی

یک روزی دیدم این بنی‌صدر مرتب نامه می‌نویسد به رجایی. گفتم من باید جوابش را بدهم. رجایی گفت: تو جوابش را چه جوری می‌خواهی بدهی. گفتم: من می‌نویسم تو امضا کن. گفت: امام گفته است حرفش نزنید. گفتم: امام گفته است حرف نزنید، نگفته است ننویسید. گفت: صابری ما چه تأویلی بکنیم؟ امام گفته است آشوب نکنید. خب، نوشتن هم همان حرف زدن است دیگر. گفتم: آقا من نامه می‌نویسم مهر محرمانه می‌کنم. پیش من یک نسخه می‌ماند پیش او یک نسخه می‌ماند.

من 50 سال دیگر جواب تاریخ را چه جوری بدهم. همه میگویند این روزنامه انقلاب اسلامی (متعلق به بنی‌صدر) نوشت، کسی جوابش را نداد. ما 50 سال دیگر می‌گوییم مردم، ما جوابش را دادیم و بنا بر حرف امام آن را نگه داشتیم.

رجایی گفت: آیا بنی‌صدر این را چاپ خواهد کرد. گفته بودم این دیگر مشکل خودش است. به هر حال نوشتیم. نامه‌های بعدا در کتاب مکاتبات شهید رجایی چاپ شد. من کتابش کردم و 120 هزار تا چاپ شد ( در موقع خودش).

رفتیم پیش امام، من که نه، آقای رجایی. رجایی گفت: آقا شما گفتید حرف نزن، ایشان به ما بمباران می‌کند، می‌نویسد، اینها در تاریخ می‌ماند. من به احترام حرف شما حرف نمی‌زنم. اما این مشاور فضول ما این جوری می‌گوید. گفت: مشاور فضول تو درست می‌گوید. جواب بده ولی منتشر نکن.