رئیس جمهورآینده باید چگونه باشد!
2- توصیفات بالا نمایانگر گوشه هایی از توانمندی های قاسم سلیمانی است. فردی که سال هاست در سکوت به ادای تکلیف خود مشغول است و به همین دلیل بیش از آن که در داخل و نزد خودی ها شناخته شده باشد در میان دشمنان نظام و انقلاب و اسلام شناخته شده است! و طبیعی است که دشمنان توصیفی منصفانه از حاج قاسم ارائه نکنند اما قادر به مخفی کردن توانایی ها و قدرت موثر او در مدیریت و فرماندهی نیز نبوده اند.
3-تکرار اسامی تکراری در این روزها، نوعی از دلزدگی به فضای انتخاباتی کشور حاکم کرده است. خیلی ها با یاس از چهره هایی به عنوان رئیس جمهور آینده نام می برند که امتحان خود را در مباحث دیگر پس داده و رغبتی برای شرکت در انتخابات و امید چندانی برای بهبود اوضاع کشور در آینده در مردم ایجاد نمی کنند.
4- تجربه ثابت کرده که به رئیس جمهور تئوری پرداز، خود فیلسوف بین، متفرعن ، کم ظرفیت، بی جنبه و...نیازی نداریم . رئیس جمهور باید مجری قانون، مطیع رهبری، دارای مجموعه بدنه هماهنگ اجرایی، صاحب درک دقیق از اهداف و برنامه های کلان نظام و مومن به آن باشد و کوچکترین شائبه ای از ایستادگی در برابر رهبری و بی اعتنایی به راهبردها و سیاست گذاری های اعلام شده از جانب ایشان در سوابق او موجود نباشد.
5-رئیس جمهور آینده باید چهره ای با خصوصیات حاج قاسم باشد! مقتدری در برابر بیگانه و تسلیم در برابر قانون! کسی که حدود و حریم خود را می شناسد و هر چه در دنیا مشهورتر و معروف تر شود، بر تواضعش در برابر نظام و انقلاب و رهبری آن افزوده می شود و داشته ها و یافته های خود را مدیون اسلام و نظام و رهبری می داند و به جای تمجید از من و نیروی من و مجموعه تحت امر من، از نظام و انقلاب اسلامی وشایستگی ها و توان مهندسی آن تمجید می کند!
6- شاید حاج قاسم کوچکترین تمایلی به نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری نداشته باشد و ادای تکلیف در مسئولیت کنونی را با هیچ چیز دیگر عوض نکند! مهم آن است که بدانیم رئیس جمهور آینده باید چه خصوصیاتی داشته باشد و این که در مملکت قحط الرجال نیست و فراوانند چهره هایی مفید و موثر که گمنامی را بر نام و نشان و جنجال و هیاهو و تبلیغات ترجیح داده و از شهرت و قدرت طلبی گریزانند!
7-حاج قاسم هم اکنون چهره ای بین المللی است و نیازی به
ریاست جمهوری ندارد! دشمنان او را و توانایی هایش را به خوبی می شناسند و
می دانند او کسی نیست که در حسرت مذاکره و رابطه له له بزند. دوستان هم می
دانند که او تاکنون لبخند رضایت ولی فقیه را با دنیا معاوضه نکرده و از
مصادیق " و من ینتظر" است!
انتخابات آینده ریاست جمهوری به چهره هایی
جدید،با ظرفیت، توان مند، مدیر، مودب و با اخلاقی چون او نیاز دارد و در
این صورت چه نیازی است که با تکرار نام چند چهره تکراری نه چندان دلچست،
ذائقه جامعه را تلخ و مردم را نسبت به آینده نظام دلسرد کنیم؟
خبرگزاري جمهوري اسلامي قديميترين خبرگزاري كشور با بيش از 80 سال سابقه است كه در دولتهاي نهم و دهم دستخوش تغييرات مديريتي زيادي شده است.
خادم المله، فياضي، بهداد و جوانفكر چهار مديرعامل اين خبرگزاري در اين سالها بودند و اكنون نيز با توجه به اينكه جوانفكر به يك سال و نيم حبس قطعي و پنج سال انفصال از فعاليت مطبوعاتي محكوم شده است، دولت بايد فكري براي جايگزين او بكند.
اما مطرح شدن نام شريف زاده بعنوان گزينه اصلي جانشيني جوانفكر در حالي است كه بدنه مديران، سردبيران، خبرنگاران و كاركنان ايرنا از نبود ثبات مديريتي در اين خبرگزاري در سالهاي اخير بشدت ناراضي بوده و با مقايسه نتايج مديريت با ثبات اين خبرگزاري تا قبل از دولت نهم، معتقد هستند كه خبرگزاري روز به روز از مرجعيت، جايگاه و اعتبار قبلي خود تنزل كرده است.
در عين حال، نكته ديگري كه در سالهاي اخير موجب دلخوري كاركنان ايرنا شده است، تبديل كردن خبرگزاري جمهوري اسلامي بعنوان خبرگزاري نظام به رسانه و مدافع بخشي از دولت و منتقد سرسخت بخشهاي ديگري از حاكميت مانند قواي مقننه و قضائيه بوده است كه بدنه اين رسانه با سابقه خبري معتقد هستند دود اين رفتارهاي غير حرفهاي به چشم خبرگزاري و بدنه آن رفته است.
شايد از همين جهت و بدليل همراهي نكردن كامل بدنه ايرنا با بلند پروازيهاي يك جريان خاص در دولت بود كه اين جريان تمركز اصلي خود را براي جريان سازيهاي تنشزا بر روي روزنامه ايران قرار داد و اين روزنامه عملاً به يك پايهي ايجاد اختلاف و تنش در فضاي سياسي و رسانهاي كشور تبديل شد.
با اين حال، اكنون هم موسسه ايران كه صاحب امتيازي آن به خبرگزاري جمهوري اسلامي واگذار شده و هم خبرگزاري جمهوري اسلامي در ظرف هفتههاي اخير بدليل بازداشت جوانفكر بدون مديرعامل اداره ميشوند و اين مسئله علاوه بر ايجاد محدوديتهاي اجرايي و مالي و اداري، در بخش محتوايي نيز مشكلاتي ايجاد كرده است.
در اين شرايط، رايزني براي انتصاب شريف زاده كه خود را از حاميان پر و پا قرص اسفنديار رحيم مشايي معرفي ميكند، تا سطوح ارشد دولت پيش رفته و بعيد نيست كه ظرف روزهاي آينده نام وي بعنوان سرپرست خبرگزاري جمهوري اسلامي مطرح شود.
اين در حالي است كه مصاحبه حدود پنج ماه قبل شريف زاده با روزنامه شرق در دفاع مطلق از مشايي واكنشهاي زيادي را برانگيخت. وي كه اطرافيانش علاقه زيادي دارند كه او را بعنوان يك روحاني فاضل معرفي كنند، از بسياري نظرات جنجالي و عجيب مشايي در مسائل ديني دفاع ميكند.
نكته قابل توجه از لحاظ ساختاري اين است كه مديرعامل خبرگزاري جمهوري اسلامي با حكم وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي منصوب ميشود و بايد منتظر ماند و ديد كه آيا آقاي حسيني حاضر خواهد شد به قيمت ماندن بر كرسي وزارت، براي يكي از عوامل نشاندار جريان خاص دولت حكمي در حد معاون خود بزند و به اين ترتيب در ماههاي آخر وزارت، يك امتياز منفي غيرقابل اغماض از نظر بسياري از نيروهاي انقلابي را براي كارنامه خود بخرد؟
به گزارش سرویس سیاسی صراط، روز گذشته مصاحبه محمدنبی حبیبی، دبیرکل مؤتلفه اسلامی که به تازگی در سمت خود ابقا شده است، بازوی رسانه ای دولت را به تکاپو انداخت!
حبيبي در جریان بازدید از نوزدهمین نمایشگاه مطبوعات و خبرگزاری ها، درباره ورود طيف نزديك به دولت به انتخابات رياست جمهوري آينده اظهار داشت: «اصولاً دولت حق هيچ گونه دخالت در انتخابات را ندارد و در همه انتخابات دولت بايد مجري بیطرف باشد و وظيفهاي جز اين ندارد.»
وی همچنین تأکید کرد: «بنابراين اگر شخصيت دولتي براي هر نوع انتخاباتي به كار گرفته شود، مطابق قانون بايد با آن شخص و دستگاه دخالت كننده برخورد شود؛ هر كسي كه از سوي دولت معرفي شود اقدامي خلاف قانون است.»

در واکنش به این سخنان، روزنامه "ایران" امروز در مقام پاسخگویی برآمد و با لطیفه سرایی در ستون شیپورچی، چنین نگاشت: «پدر خشکبار ایران 6 ماه قبل هشدار داد که قحطی میشه و مردم باید فقط از انبارهای ما خرید کنن، اما دولت با برنامههای انحرافی خودش نذاشت قحطی بشه و عملاً نشون داد که به حزبگرایی و نخبهگرایی هیچ اعتقادی نداره! حالا واقعاً دولت دل چند تا پیرمرد رو بشکنه، هنر کرده؟ اینقدر مردم و دولت با این پیرمردها بدرفتاری کردن که تصمیم گرفتن حزبشون رو نوسازی! و جوون گرایی! کنن و جدیداً میانگین سنی اعضای حزب از 162 سال به 81 سال کاهش پیدا کرد!»
ایران در قسمت دیگر این نغزنامه با ادامه توهین به حزب موتلفه چنین نوشت: «ضمناً عدم راهیابی بعضی اعضای حزب به مجلس، هشدار جدی به دولت احمدینژاد بود که بدونه در انتخابات بعدی ریاست جمهوری با یه رقیب تازه نفس و مردمی! از حزب قحطی سازان! طرفه! البته بهتره که پدر خشکبار ایران هشدار میداد که 6 ماه دیگه تو ایران قحطی نامزد میشه یا تو حزبها قحطی جوون میشه! کلاً آدم هر چه پیرتر میشه حافظه سیاسیش هم ضعیف تر میشه و حتی یادشون نیست مثلاً تو انتخابات مجلس نهم نفر چندم شدن! یارو رو تو دور دوم انتخابات مجلس راه نمیدن، سراغ پاستور رو میگیره! ضمناً بعضی سیاسیون خیلی زودرنج میشن و مرتب سر دولت غر میزنن و هی هشدار میدن! بوی انحراف میاد! دولت داره توطئه میکنه! شعار مردم هم اینه ضمن احترام به سالمندان، به نامزد جوان رأی میدهیم!»
اما سابقه اینگونه رویارویی ها بین دولت احمدی نژاد و حزب مؤتلفه اسلامی به سالها قبل و به زمان انتخابات دومین دوره شوراهای شهر باز می گردد. زمانی که احمدی نژاد، "محمدنبی حبیبی" عضو مؤتلفه که سکانداری شهرداری تهران را در گذشته تجربه کرده بود را از لیست "آبادگران" کنار گذاشت.
این اقدام شهردار وقت تهران باعث واکنش شدید حبیب الله عسگر اولادی، دبیرکل وقت حزب مؤتلفه اسلامی شد. عسگراولادی، طی سخنانی با اشاره تلویحی بر جریان انصراف حبیبی و نقش فعال احزابی چون مؤتلفه در ورود احمدی نژاد به شهرداری تهران، اظهار داشت: «گرچه احمدی نژاد خود را وامدار هیچ حزبی نمی داند، لیکن اگر به چهار سال قبل خود بازگردد، درمی یابد که این احزاب بودند که او را وارد شوراها و نهایتاً شهرداری کردند. کسانی که ضد تحزب گرایی حرف می زنند باید بدانند اینگونه سخنان کشور را به سمت دیکتاتوری می برد.»

با نزدیکتر شدن به زمان برگزاری انتخابات پیش رو، تقابلات دولت و مؤتلفه وارد فازهای جدیدی می شود؛ فلذا می بایست منتظر ماند و دید که آیا کاندیدای مدنظر دولت به رغم مخالفت های احزابی همچون مؤتلفه، پای به میدان حساس انتخابات یازدهم خواهد گذاشت و دولت مهرورزی را تکرار خواهد کرد، یا اینکه کابینه ای جدید جایگزین دولت احمدی نژاد در ساختمان پاستور خواهند شد؟!
اين بيانات متضمن مدلي از پيشرفت علمي است كه به بيان رهبر معظم انقلاب در الگوي گلخانه اي شكل گرفته است. «پيشرفت گلخانه اي» «استعاره اي است كه قبلاً نيز در فرمايش ها و در منظومه ي فكري ايشان وجود داشته و ايشان در ديدار خود با مردم بجنورد مجدداً به آن اشاره كردند. لذا براي فهم كلام ايشان، به تعريف اين استعاره مي پردازيم. در اين نوشته مي كوشيم تا ضمن توجه به معاني مختلف استعاره ي گلخانه در فضاي عمومي و تخصصي كشور، دلالت هاي كاربردي اين راهبرد را در مديريت علم و فناوري و نوآوري كشور معرفي كنيم .
كاربرد زبان استعاري در انتقال معاني، يكي از ابزارهاي رايج زباني انسان ها در رفع نيازهاي ارتباطاتي است. مردم عادي در زندگي روزمره و متخصصان و نخبگان دانشگاهي و حوزوي در نيازمندي هاي حرفه اي و تخصصي خود از زبان تشبيه و تمثيل و مجاز و استعاره استفاده مي كنند. در برقراري ارتباط و انتقال معاني ميان انسان ها، گريزي از اين ابزارهاي اعتباري نيست، اما آن چه اهميت دارد، اين است كه اشتراك لفظي و ظاهري اين فنون ادبي، منجر به اشتباه و التباس و نقض غرض نشود .
جمهوري اسلامي ايران به ويژه رهبران اين نظام در چهار دهه ي پيشين شبكه اي غني از واژگان و اصطلاحات ديني، علمي و انقلابي را به كار گرفته يا خلق كرده اند. به كمك همين شبكه ي واژگاني بوده كه گفتمان انقلاب و منويات رهبرانش در عرصه ي عمومي و سياست گذاري سريان پيدا كرده است. واژه ي « گلخانه» نيز يكي از هزاران اصطلاح رايج امروزين انقلاب اسلامي در فضاي عمومي و به ويژه نسل جوان آن است؛ نسلي كه با هدايت رهبر خود كمر همت بر توليد علم، جنبش نرم افزاري و توليد ثروت از علم و ساختن اقتصادي دانش بنيان و الگويي پيشرو بسته است. اما وقتي كاربرد اين اصطلاح رهبر انقلاب، در برخي مخاطبان جوان سؤال ايجاد كند، لازم است كه رويكرد مديريتي كشور در باب نوآوري و علم و فناوري را بيشتر در بين آحاد جوانان دانشمندمان به بحث بگذاريم. به نظر مي رسد بي توجهي به اين استعاره، بخشي از تاريخ پيشرفت علمي كشور و راهبرد تداوم آن را مغفول مي گذارد .
گلخانه در اصطلاح رايج عموم مردم متضمن معنايي غير از اصطلاح سياستگذاران و مديران كلان حوزه ي دانش و فناوري و نوآوري است.
¤شرايط كنترل شده، مديريت شده، حمايتي و تحت نظر
¤ايزوله، مصنوعي، آزمايشگاهي و بريده از فضاي واقعي
¤آسيب پذير، ولذا لزوماً دور از نوسانات، شوك ها و تغييرات نامطلوب بيروني
¤در مقياس كوچك، غير قابل تعميم و تكثير و انتشار (حداقل در كوتاه مدت)
¤غير قابل تداوم (مگر مشروط به تداوم شرايط گلخانه اي)
¤بدون رقابت پذيري با موارد مشابه
¤به مثابه راهبردي موقتي، كوتاه مدت و البته تدافعي
¤پرورشگاهي و انكوباتوري براي موجودي نارس و ناقص
اما همين استعاره ي گلخانه در فضاي سياستگذاري علم، فناوري و نوآوري و به ويژه مديريت توليد علم، ضمن تداعي برخي از معاني فوق (البته صرفاً براي كوتاه مدت) متضمن معاني ديگري هم هست كه لوازم خاصي را در مديريت علمي كشور ايجاب مي كند :
1 . اقتصاد توليد علم و فناوري (به عنوان يكي از گرايش هاي كاربردي دانش اقتصاد) اقتضا مي كند كه به دليل ماهيت مسأله ي علم و فناوري، لزوم پذيرش فرايند خطا و آزمون و ريسك پذيري هزينه هاي متفاوت، مقياس توليد در مراحل اوليه ي چرخه ي علم و فناوري، كوچك باشد. بسياري از كارآفرينان، فعاليت خود را ابتدا در يك فضاي كوچك شروع كرده و سپس آن را توسعه داده اند. معمولاً اين گونه نيست كه يك كارآفرين شروع فعاليت خود را در يك كارخانه ي بسيار بزرگ چندين ده هكتاري قرار بدهد. در تاريخ نوآوري و علم نيز هميشه كارها را از آزمايشگاه هاي كوچك و به تدريج آغاز كرده اند و سپس آنها را توسعه داده اند. به نظر مي رسد كاربرد واژه ي گلخانه در بيانات رهبر معظم انقلاب ناظر بر اين بوده كه چنين فعاليت هايي امروز در ابعادي كوچك است و به تدريج بزرگ مي شود و اين توسعه كاملاً درونزا است .
2 . ذاتاً و ماهيتاً توليد علم، فناوري و بروز نوآوري، فرايندي درونزا است و از پايين به بالا و غير دولتي .
3 . صيانت از اطلاعات (داده هاي به دست آمده و فرآوري شده) به عنوان مهم ترين ثروت و گنج در چرخه ي نوآوري، ايجاب مي كند كه تا سپري شدن چرخه ي تثبيت، (اثبات موفقيت، كارآيي و نيل به هدف، ثبت حقوقي و دريافت حق مالكيت فكري، و ...) تا تبديل به فناوري و پشت سر گذاشتن مرحله ي اوج سودآوري، مقياس كار كوچك و سربسته باشد .
4 . براي ملت هايي همچون ايران كه مورد بغض و غضب دشمنان مستكبر هستند، شكستن دور باطل عقب نگاه داشتگي علمي و شكستن تحريم علمي و فناوري ممكن نيست، مگر با حركت هايي خودجوش و درونزا با خاستگاه هاي مردمي و متكي بر توانايي هاي بالفعل داخلي .
5 . براي ملت هايي همچون ايران كه ساليان دراز متأثر از غفلت، سرسپردگي، بي لياقتي و نزاع هاي دروني، سستي و تنبلي، منفعت جويي شخصي و ويژه خواري حاكمان طاغوتي و برخي از نخبگان خودي (دشمن داخلي) بوده اند، شكستن دور باطل عقب ماندگي علمي پيمودن مسيري متفاوت را مي طلبد. بروكراسي غلط اداري، فرماليسم و مقررات ظاهري كشنده استعدادها و خلاقيت ها است؛ زنگارهايي كه از توقف بيش از حد ساختارهاي كشور طي سده هاي گذشته ناشي شده و هزينه هاي تعاملاتي ما را به شدت افزايش داده است .
لذا گلخانه در علم و نوآوري يعني حركتي از پايين به بالا؛ حركتي كه متوقف به برنامه ريزي كلان و منتظر نقشه ي جامع و حمايت هاي سازماني و مالي كلان و از بالا نمي شود. اين جوشش نه تنها از سطوح بالا نشأت نمي گيرد، كه از پايين مي جوشد و سرريز مي شود و سطوح بالا و كلان كشور را نيز متأثر مي سازد و اگر جز اين بود، امكان شكستن ساختارهاي غلط و رسوب كرده از شيوه هاي غير انقلابي حكمراني و سياستگذاري گذشته را فراهم نمي كرد .
اين كه منتظر مي شديم تا پيشرفت ها در يك فضاي از بالا به پايين شكل بگيرند، يعني سياست هاي كلاني در قالب نقشه هاي جامع از پيش طراحي شده در يك تصميم گيري كلان از بالا به پايين ابلاغ مي شوند و به مورد اجرا گذاشته شوند، هر چند براي كشوري كه راه هايي را طي كرده مطلوب باشد، اما براي ايران در حال جهش و مشمول دشمني و تنگدستي هاي مختلف تاريخي نه .
لذا تأكيد حضرت آقا بر اين است كه پيشرفت هاي ما در عرصه ي علمي كشور، ابلاغ شده از بالا و تعيين شده از پيش نبوده و سياست هاي كلاني ناظر بر حمايت از آنها وجود نداشته است. ضمن اين كه مؤلفه ي درونزايي و مردمي بودن موجب مي شود تا بگوييم از آن جا كه پيشرفت هاي ما اساساً ساختگي نيست و از دل مردم بيرون آمده، به راحتي قابل تعميم به ديگر فضاهاي كشور نيز هست. حتي اگر فضاي كلان سياست گذاري نتواند حمايت مورد انتظار را انجام دهد، باز هم اين پيشرفت قابل تداوم است؛ درست برعكس آن فهم قبلي از اصطلاح گلخانه اي كه بدون حمايت قابل تداوم نيست .
«گلخانه» استعاره اي است از رشد و پيشرفت در شرايط كمبود، تحريم، حركتي جهادي در شرايطي كه تمامي عوامل و نيروهاي غير الهي بر ضد جريان مطلوب و معارض آن است .
گلخانه اشاره اي است به نيروي جوان، مؤمن و سرشار از انگيزه هاي دروني، بدون چشم داشت مادي و فارغ از انگيزه هاي بيروني، گلخانه اي به وسعت انقلاب، با فضايي آكنده از انگيزه ها، ايمان ها، اعتقادها و خواسته هاي برآمده از اعتماد به نفسي كه انقلاب اسلامي به جوانان ايراني داده است .
گلخانه استعاره اي است از بروز حس اعتماد به نفس و نشان دادن امكان تحقق مطلوب در فضايي كه سال ها شوره زار و كوير جلوه داده شده ولذا جز وابستگي و انقياد و نااميدي بر جاي نگذاشته است. گلخانه يعني نقض تمامي معادلات و قواعد به ظاهر عام، با اثبات يك مورد نقض و استثناء. گلخانه يعني راه هايي غير از راه هاي اثبات شده ي معمول براي رسيدن به پيشرفت؛ يعني ميانبر .
گلخانه به ويژه وقتي نتايجش بزرگ و قابل رقابت با سيستم هاي بزرگ باشد، استعاره اي است نشان دهنده ي استعداد و ظرفيت هاي بالقوه ي بي نهايت. نمادي است از كانون هاي اميدبخش و انگيزه بخش براي انجام كارهاي بزرگ و آغاز پروژه هاي كلان .
گلخانه محملي است براي آفرينش با بالاترين توان توليد و بهره وري؛ جايي كه ايمان و شور و استعداد با كمترين حمايت، نتايجي بزرگ بر جاي مي گذارد، با كمترين هزينه و بيشترين كارآيي و اثربخشي .
مقاله اي منتشرنشده از شومپيتر -اقتصاددان بزرگ- در سال 2005 چاپ شد. او بيش از پيش تأكيد كرد كه ابداع، خلاقيت و نوآوري به مثابه مهم ترين عنصر شكست دورهاي باطل، خرق روندهاي قديمي و ترسيم روندهاي جديد، تغيير در سرعت و شتاب به سوي مطلوب و متوقف نماندن در قالب هاي تنگ و ساختارهاي محدودكننده، با برنامه و نقشه ي از پيش تعيين شده و هدف گذاري پيشيني محقق نمي شوند! نوآوري بديع و بي سابقه (Novelty) ماهيتاً نيازمند درخشش تك عناصر مؤمن به هدف، تلاشگر و باانگيزه در گلخانه هايي است كه ذاتاً غير متعيّن، غير قابل برنامه ريزي، غير قابل پيش بيني و غير متأثر از محيط هستند. به نظر شومپيتر چنين ابداعي تنها شرط لازم براي پيشرفت و توسعه است. گلخانه يعني عدم تكرار و كپي، پويايي و نگنجيدن در قاعده هاي مقبول عموم .
نقشه ي جامع علمي در پي خلاقيت ها شكل مي گيرد و اساساً نوآوري بايد ابتدا در مقياس كوچك و فضاي گلخانه اي صورت بگيرد. يعني يك فرآيند و چرخه ي كامل پيشرفت، به هر دوي اين روش ها احتياج دارد و هيچ كدام را نفي نمي كند. رشد گلخانه اي درونزا و سياست هاي حمايتي از بالا به پايين با هم هم افزايي دارند .
گلخانه استعاره اي است براي اقتصاددانان تكاملي كه پس از تحقق و موفقيت عملي، ما را از تعادل نازل قديمي خارج مي كند و به تعادل عالي و بهتر جديد رهنمون مي شود. خرق عادت و نرم هاي قديمي است و تجربه كردن مطلوب جديد .
پس استعاره ي گلخانه در مدل ايراني جنبش نرم افزاري، توليد علم، فناوري و نوآوري را چنين خلاصه مي كنيم :
¤لزوم كوچك بودن مقياس در مراحل اوليه ي چرخه ي نوآوري و فناوري
¤فضايي صيانتي و مورد نياز براي چرخه ي نوآوري
¤فضاي خرق اجماع غلط قبلي، تجربه كردن ناممكن ها و پيمودن راه هاي جديد
¤دنيايي غير قابل برنامه ريزي، پيش بيني و هدفگذاري و سرشار از عدم تعيّن
¤فضايي غير متأثر از محيط بيروني و غير متوقف به انگيزه ها و حمايت هاي بيروني
¤محملي براي كمترين هزينه و بيشترين بهره وري
¤كانون بروزدهنده ي استعدادهاي مغفول و ظرفيت هاي بي منتها
¤ميانبري به سمت تعالي و پيشرفت، ابزاري براي فرار از بروكراسي و فرماليسم غلط، هزينه هاي مبادلاتي و عوامل تاريخي دشمن داخلي
¤ مدلي درونزا و مردمي از رشد و اتكا به عوامل داخلي و متأثر نبودن از عوامل مخلّ خارجي
¤ظرفي براي نيل به ناممكن ها بر اساس انگيزه هاي دروني، ايمان، اميد و نيروي جواني
اما سؤال پاياني: آيا مدل گلخانه اي نافي سياستگذاري و مديريت كلان چرخه ي علم و فناوري است؟ آيا تأكيد بر اين مدل تعريضي بر دستگاه هاي رسمي دانش است؟
اولاً گلخانه هاي علمي كشور، اغلب در دانشگاه و با نيروهاي برآمده از دانشگاه ها تشكيل شده و تغذيه شده اند. گلخانه هاي علمي مراكز رشد، انكباتورها و كانون تحول و پويايي دانشگاه ها هستند؛ جزئي از آنها و نه مقابل آنها .
ثانياً دانشگاه ها و مراكز سياستگذاري علم و فناوري، رابطه اي عمودي با مدل هاي گلخانه اي برقرار كرده و امر تثبيت، تكثير و حمايت و لجستيك آنها را بر عهده دارند .
ثالثاً گلخانه ها براي پويايي بيشتر و تجربه كردن مرزهاي نوين ديگر، پله ها و مدارج قبلي خود را پس از تثبيت به دانشگاه ها و مراكز علمي صنعتي واگذار كرده و خود به خط شكني جديد مي پردازند. اين تقسيم كاري عقلاني و جزء لاينفك مراكز علمي است .
شكي نيست كه مدل كلان مديريت و سياستگذاري علم، فناوري و نوآوري كشور محدود به مدل هاي گلخانه اي نبوده و نيست. مقام معظم رهبري طي سال هاي گذشته هوشمندانه با مطالبه ي اسناد بالادستي تحول و نوآوري آموزشي، سند چشم انداز، نقشه ي جامع علمي، سند نخبگاني جمهوري اسلامي ايران، تهيه ي اسناد در خصوص برخي علوم منتخب راهبردي مانند علوم شناختي، هوافضا و ... و تعبيه ي نهادهايي همچون صندوق حمايت از نخبگان، صندوق شركت هاي دانش بنيان، تخصيص درصدي از توليد ناخالص ملي، بنياد ملي نخبگان و ... نظام كلان علم، فناوري و نوآوري كشور را طراحي و راهبري كرده اند. ايشان توقف در مدل گلخانه اي را صحيح نمي دانند و توجه اكيد خود به اين مسأله را چنين بيان كرده اند :
يكي از برادران مثال گلخانه را زدند كه مثال درستي نيست. فضاي عمومي كشور بايستي فضاي ترويج، توليد، گسترش و تحقيق علم و پرورش عال م و محقّق باشد . وقتي فضاي عمومي اين طور شد، معنايش اين نيست كه لزوماً در همه خانه ها يا در هر نقطه اي از جامعه بايستي علم به وجود آيد؛ نه، بلكه علم لازم است در نقطه مناسب خودش به وجود آيد. فضا، فضاي علمي خواهد بود؛ فضاي تحقيقي خواهد بود؛ منتها بديهي است كه وقتي فضاي علمي در كشور به وجود آيد، اين علم و تحقيق در نقطه مناسب و متناسب رشد خواهد كرد؛ مثلاً در دانشگاهها، پژوهشگاهها و از اين قبيل مراكز. بنابراين بحث گلخانه سازي و فضاي گلخانه اي درست كردن اصلاً وجود ندارد. گلخانه به درد اين مي خورد كه يك چيز زينتي درست كنند كه وقتي گلي بيرون آمد، چند ساعتي - بيست وچهار يا چهل وهشت ساعت - روي ميزي بماند؛ والّا آن گل ديگر به درد نمي خورد. فضا بايد فضايي باشد كه بشود اين محصول را حفظ كرد و از آن بهره برد . ( بيانات در ديدار با جمعي از نخبگان، 21/11/1382 )
قطعاً پيشرفت هاي معمولي كه از سياست هاي كلان دولتي شكل مي گيرد، ناقض اين فرمايش ايشان نيست. يعني سابقه ي سخنان ايشان نشان مي دهد كه ايشان قائل به وجود نقشه هاي جامع براي پيشرفت علمي از طريق سياست هاي كلان حمايتي دولتي نيز هستند.
ايشان به اين مسأله واقفند، اما مي خواهند تأكيد كنند كه اين حد از پيشرفت ها بدون چنين حمايت هاي كلاني شكل گرفته و آغاز شده است. ايشان مي خواهند تأكيد كنند كه اعتماد به نفس درونزايي كه از جوانان مي جوشد، اين پيشرفت را شكل داده است، اما براي تعميم آن به فضاهاي بزرگ تري نياز است كه مستلزم فرآيند شدن و حمايت هاي دولتي و سياست هاي كلان است .
نمونه ي ديگر، توجه و تأكيد رهبري انقلاب به مسأله ي نوآوري است. بروز اين نوآوري ها روي نقشه ي جامع علمي كشور انجام نمي گيرد، بلكه احتياج به خلاقيت درونزا دارد. اصلاً نقشه ي جامع علمي در پي اين خلاقيت ها شكل مي گيرد و اساساً نوآوري بايد ابتدا در مقياس كوچك و فضاي گلخانه اي صورت بگيرد. يعني يك فرآيند و چرخه ي كامل پيشرفت، به هر دوي اين روش ها احتياج دارد و هيچ كدام را نفي نمي كند.
رشد گلخانه اي درونزا و سياست هاي حمايتي از بالا به پايين با هم هم افزايي دارند
فراتر از تمامی مشتركات ریز و درشت تشیع و تسنّن در حوزههای فكری، فرهنگی و علمی، سه مقولهی مهم در این میان جایگاهی محوریتر را به خود اختصاص داده است. ویژگی این سه مشترك آن است كه توجه و تمركز بر آنها به ایجاد پیوندی انكارناپذیر، زوالناپذیر و گسستناپذیر بین شیعیان و سنّیان میانجامد. این سه اشتراك كلان از این قرار است:
۱. ورود هر دو گروه به فضای اسلام از دروازهی شهادتین: تنها معیاری كه عنوان مسلمان بودن را بر شیعیان و سنّیان قابل انطباق میكند، شهادتین است. در واقع این اولین و مهمترین نقطهی اشتراك آنها است كه هر دو را به یك اندازه وارد اسلام میكند و به آنها اعتبار مسلمانی میبخشد.
۲. هویت اسلامی: جوشیدن هویت اسلامی برای شیعه و سنی از سرچشمهی سه تلاش است؛ «انتساب به اسلام»، «افتخار به اسلام» و «اصرار بر عزت اسلام». این اشتراك مهم شیعیان و اهل سنت به دلیل دو خصلت كلانبودنش و نیز پویشی و زایشی بودن آن، ظرفیت پردامنهای را ایجاد كرده است. ظرفیتی كه میتواند از یك طرف به خاستگاهی برای ایجاد حركتهای همگرایانهی جدیتری بین شیعه و سنی باشد و از طرف دیگر، نقشی چهارچوببخش، قالببخش و كنترلبخش را نسبت به این حركتها در جهت رهیدن از تعصب ویرانگر و بازدارنده ایفا نماید.
۳. اشتراك در نقش حفظ امت اسلامی به عنوان امت: امكان و ایفای نقش برپاداری امت اسلامی و حفظ آن توسط سنی و شیعه، از دل یك منطق برمیخیزد: اولاً هر كدام جزئی از این امت هستند و ثانیاً بدون حضور و نقشآفرینی همزمان هر دو، امت قوام نمییابد و لباس وحدت بر تن نمیپوشد.
دوم: افزودهشدن یك اشتراك كلان جدید
امروزه امواج جهانیشدن بهسرعت فراگیر میشود و حوزههای مختلف را درمینوردد. مواجهه با واقعیت دنیایی كه شتابان در حال جهانیشدن است، نباید منفعلانه باشد. رویكرد انفعالی نهتنها ما را از مزیتهای دوران جدید در راه بسط اندیشههای خود محروم میسازد، بلكه به شیوهای فزاینده انزوا را در عرصههای مختلف دامن میزند. در واقع فضای جهانیشده یك بازار تعامل را پیش كشیده است كه در صورت استفادهی مناسب میتواند به گسترش اندیشهها و معارف اسلامی و برقراری وحدت اسلامی بینجامد.
به هر حال، پیدایش «وضعیتهای در هم تنیده و به یكدیگر گرهخورده» ویژگی دورهی جدید و محصول و مولود گسترش سریع و شتابان ارتباطات در سطوح مختلف است. در چرخهی این درهم تنیدگی بیسابقه، مقولات بسیاری به صورت ویژهتری گرهخوردن میان خود را به رخ میكشند. از جمله این مقولات كه به سمت درهم تنیدگی بیشتر شتاب گرفته است، مقولهی سرنوشت ملتها است.
در این میان میتوان دست كم به دو نوع «پیوستگی سرنوشتی» اشاره كرد؛ یكی پیوستهتر شدن هر چه بیشتر سرنوشت ملتها به یكدیگر در سطح جهان كه از آن میتوان به «پیوستگی جهانی در سرنوشت» یاد كرد. این نوع از پیوستگی، روندی از صیرورت و پویش ویژه را در پیش گرفته است كه باید گفت هنوز مشخصههای كامل و دقیقی از این صیرورت در دست نیست. این نوشتار به بحث از این نوع نظر ندارد، بلكه توجهش به نوع دوم پیوستگی است كه سرنوشت اقوام، ملتها و اتباع مذاهب اسلام را هدف گرفته است.
از این گونه میتوان به «پیوستگی اسلامی در سرنوشت» یاد كرد. پیدایش این پیوستگیِ رو به پیش، دلائل مختلفی دارد. قویترین این دلائل آن است كه اسلام حامل بار «تمدن تفهّمی گسترده» است؛ یعنی تمدنی كه از رهگذر اجتهاد (تلاشی تفهّمی و دارای چهارچوب، روش و منابع مشخص) صیرورت و تعامل خود را با عرصههای انسانی شكل میدهد.
سوم: بروز و نمودهای «پیوستگی در سرنوشت اسلامی»
چند صباحی است كه پدیدهی «پیوستهتر شدن سرنوشت ملتهای مسلمان به یكدیگر» اقتضائات خود یا حداقل نشانههای آن را پیاپی و همراه با روندی رو به افزایش و با چهرهای جدّی و رهای از هر گونه تعارف و تسامح به بیرون آشكار میكند. این اقتضائات را میتوان اینگونه توصیف كرد:
غیر ممكن شدن رهاسازی سرنوشت هر مذهب از سرنوشت امت: به این معنی كه شیعه و
سنی دو ستونی هستند كه سقفی را برپا داشتهاند كه همانا سقف امت اسلام
است. نبود یكی از این دو ستون، وضعیت سقف را به خطر میاندازد و ستون دیگر
را نیز فاقد كاركرد با تمام ظرفیت خود میكند.
غیر ممكن شدن جداسازی سرنوشت اتباع هر مذهب (به عنوان بخشی از امت) از
سرنوشت اتباع مذهب دیگر: اگر اقتضای اول (پیوند سرنوشت اتباع هر یك از شیعه
و سنی به سرنوشت امت و اسلام) را بپذیریم، لاجرم باید به درهمتنیدگی دو
سرنوشت اتباع دو مذهب شیعه و سنی اذعان كنیم.
سرایت خدشههای وارده به سرنوشت هر یك از دو بخش امت به بخش دیگر امت: اگر
آسیبی از سوی بدخواهان متوجه یك بخش از امت شود -خواه آن بخش شیعه باشد یا
سنی- ناخودآگاه و در كوتاهمدت یا میانمدت و قطعاً در درازمدت به طرف
دیگر هم آسیب خواهد زد.
خودزنیكردن هر یك از شیعه و سنّی در صورت تلاش علیه دیگری: به این معنی
كه اولاً هرگونه تحقیرِ یكی نسبت به دیگری متضمن «خودتحقیری» است. ثانیاً
قداستزدایی هر یك از دیگری متضمن «قداستزدایی از خود» است. به این معنی
كه مئآلاً به همینجا راه خواهد برد و به تعبیر دیگر، اجماع مركبی را در
نفی قداستهای مسلمانان در عرصهی گیتی عملاً به راه خواهد انداخت. ثالثاً
تلاش هر یك برای به حاشیه بردن دیگری، به حاشیه راندن امت اسلامی است كه
خود مذهب تلاشكننده نیز بالتبع درون آن قرار دارد.
تلازم و تقارن «شیعههراسی» و «سنیهراسی»: تزریق ادبیات شیعههراسی و
سنیهراسی از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به فضای مناسبات شیعی و سنی، از
عمیقترین چهارچوبهای مفهومی و كارآمدترین برشهای فكری است كه توان
بالایی را در شكستن نگاههای كلیشهای و سطحاندیشانه از یك طرف و نیز
منعكس نمودن خطری را در خود جای داده كه در كمین مناسبات اسلامی نشسته است.
تلازم و تقارن بین این دو مقوله در سه سطح وجود دارد:الف) در سطح تحقق و شكلگیری بیرونی
ب) در سطح هدفگزینی؛ به این معنی كه هر دو، یك هدف را پیمیگیرند.
امروزه اسلامهراسی یكی از پدیدههای حاصل از ارادهی بدخواهان علیه اسلام است. مخاطب اسلامهراسی -كه یك پروژه است و نه یك پروسه- افكار عمومی جهانی است. كوشش دشمنان بر این است كه افكار عمومی جهانی نگاهی بدبینانه نسبت به اسلام پیدا كنند. در ذیل اسلامهراسی، زنجیرهای از هراسها جای گرفته كه همه در ارتباط با اسلامهراسی است؛ از جمله ایرانهراسی و عربهراسی. به بیان دیگر، راهبرد ایجاد هراس نسبت به اسلام همانا ایجاد هراسهایی است درون فضای امت اسلامی كه بر اساس آن، بخشی نسبت به بخش دیگر دچار هراس شدید گردد.
در این میان آن چیزی كه به عنوان حركت جدیتر در حال تعقیب است، شیعههراسی و سنیهراسی با این رویّه و برای رساندن مخاطبان به این نتیجهی نادرست است كه: شیعههراسی موطن افكار عمومی مسلمانان سنیمذهب، و سنیهراسی موطن دیدگاهها و ذهنیتهای شیعیان است. این در حالی است كه شیعههراسی و سنیهراسی دو روی یك سكهاند كه همان اسلامهراسی است. هراسهای متقابل، هركدام را به فكر سرنوشت خاص خود میاندازد. در نتیجه از این حقیقت غفلت میورزند كه سرنوشت مشتركی برای هر دو در قالب امت اسلام شكل گرفته است و اینچنین تمركز بر خردهسرنوشتها باعث ایجاد فاصلههای بزرگ میان امت اسلام از یكدیگر خواهد شد. آنچه كه به عنوان خروجی این وضعیت در دو اردوگاه شیعه و سنی اتفاق میافتد، این است كه هر دو سرنوشتشان مخدوش و معیوب خواهد شد و لذا امت اسلامی به جای این كه در مسیر رشد و نمو حركت كند، در مسیر انزوا و عدم پیشرفت جهانی قرار میگیرد.
باید اذعان كرد كه شیعههراسی و سنیهراسی دو پدیدهای است كه زمینههای داخلی به تقویت، موفقیت و فعال شدن آن مدد میرساند. اگر فعالیتها و اعمال غیر مسئولانه در هر یك از دو اردوگاه شیعه و سنّی انجام گیرد، به ایجاد یا تقویت زمینههای رشد هراس در طرف مقابل منتهی میشود.
ابعاد اسلامهراسی در غرب با گذشت زمان و در صورت عدم كنترل آن توسط مسلمانان در آینده بیشتر خواهد شد و راه آن از شیعههراسی و سنیهراسی در جامعهی اسلامی میگذرد. شیعههراسی، سنیهراسی، ایرانهراسی و عربهراسی، زنجیرههایی به هم پیوندخوردهای هستند كه همگی راه به اسلامهراسی میبرند و درون آن تعریف میشوند.
ج)
در مرحلهی نتیجهبخشی؛ به این معنی كه هر یك از دو هراس (شیعههراسی و
سنّیهراسی) همزمان یا با تأخیری نهچندان طولانی به هر دو گروه ضربه
میزند.
صیانتكردن هر یك از دو گروه از خود در صورت كمك به دیگری برای
برخوردار بودن از نشاط در فضای امت؛ به بیان دیگر، وضعیت شیعه و سنی به
گونهای شده است كه هر یك از دو طرف برای این كه بتواند سرنوشت خود و اسلام
را حفظ كند، باید با مراقبت تمام، وضعیتهایی را پیگیری كند كه در بخش
دیگر این امت در حال رخ دادن است و بكوشد آسیبهایی را خنثی كند كه متوجه
بخش دیگر اسلام است.
چهارم: چه باید كرد؟
۱. افزودن بر احساسات و تعاملات:
در این شرایط باید بهسرعت به سمت افزودن بر «احساسات محبتزا» و
گسترشبخشیدن به «ارتباطات تعاملساز» میان شیعه و سنّی حركت كنیم. برای
تقویت احساسهای عاطفی، زمینههای پرابتكار بسیاری وجود دارد كه مهمل
گذاشته شدهاند. مناسك حج در نقطهی كانونی این زمینهها قرار دارد. حج
اصولاً تمرین ایجاد و تقویت هماحساسی بین مسلمانان نسبت به یكدیگر است. حج
بزرگترین برنامهای است كه در اسلام به صورت معجزهآسایی تعبیه شده تا
بتواند مسلمانان را مكرراً در فضایی فارغ از هرگونه تعلقات، به سمت كسب
بیشترین عواطف انسانی-معنوی و گستردهترین روابط اخلاقی-الهی میان خود حركت
كنند و خود را از این حیث در مسیر تحولیابی و تولدپذیری مدام قرار دهند.
نگاهی
به مناسك و فرازهای حج نشان میدهد كه «احساس گمشدن در امت» از بارزترین
عناصر و حالات ظهور و نمودیافته در آن است. لایه لایهی حج، صحنههای
بازتولید مكرر امتگرایی و امتخواهی است؛ از طواف همگرایانه و یكسان به
دور كعبه گرفته تا تمرین رَمْی دستهجمعی شیطان، از تقریر همخوان انجام
واجبات گرفته تا دوریگزیدن همسان از محرّمات، از فعالیت یكسان در ظاهر
گرفته تا كوششهای مشترك باطنی، همه و همه نشان میدهد كه احساسِ بودن در
امت و گمشدن در آن، با حج درآمیخته و در تار و پود آن حضوری تكرارشونده به
هم رسانده است.
امت در حج و با داشتن چنین رویكرد اصیلی نباید شاهد
وجود هراس میان خود و نسبت به خود باشد، بلكه باید امكانات احساسیِ
انباشته در حج را به سمت هراسزدایی بارور سازد.
۲. تعیین خط قرمزها در مناسبات جهان اسلام:
صِرف آگاهی از خطر كافی نیست؛ باید به خشكاندن زمینههای هراسافكنیهای
متقابل همت گماریم. باید مصلحت اصلی را در سرنوشت اسلام و امت اسلام متبلور
ببینیم و آن را به عنوان خط قرمز و اصل اساسی لازمالرعایة در همهی
فعالیتها و راهبردهای خود بدانیم. باید اذعان كنیم كه اسلام اكنون بر سر
یك دوراهی بزرگ قرار گرفته كه میتواند با وحدت كلمه، بسط و نفوذ پیدا كند و
فرصتهای نهفته (یا در حال تولد) در صیرورتهای جهانی را به نفع خود برای
حضوری پرتكاپو، پیشرفتی خیرهكننده، قوت و قدرتی متعالی رقم زند و در مسیر
انسانیسازی جامعهی جهانی و متعادل ساختن روندهای جهانی، نقش اساسی ایفا
كند. در غیر این صورت نهتنها توان ایفای نقش را از دست خواهد داد، كه در
مسیر انزوا نیز پیش خواهد رفت.
۳. دخالت عقلای امت:
صدها امكان فكری و عملی در مقابل امت صف كشیدهاند كه میتوانند
خاستگاههای مطلوبی برای حركتی همگرایانه قرار گیرند. در شرایط كنونی اقدام
عقلای امت بر ایجاد كوشش متمركز و متراكم نسبت به ایجاد حسن ظن متقابل،
نقطهی عطفی را در تحول در روابط شیعه و سنی شكل خواهد داد.
و
صد البته اینهمه به شرط آن است كه به لوازم چنین حركتی تن دهیم. در این
چهارچوب دخالت سریع عقلای شیعه و سنی به منظور عقد میثاقهای جهان اسلامی
ضرورتی غیر قابل انكار پیدا كرده است و سهلانگاری در این زمینه به معنی از
دست رفتن فرصتهای بزرگ است. اعادهی این فرصتها حتی اگر بعداً
امكانپذیر گردد، به معنی اعادهای است كه پس از انقضای وقت و ایجاد
هزینههای بسیار و كمرشكن برای امت رخ میدهد. عقلای قوم باید بر چند چیز
تأكید كنند:
الف) مبنا قراردادن آیهی شریفهی «إنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إثمٌ»۱:
عالمان در فتاوا و نخبگان در تصمیمات و ... باید به تطبیق جدی و گستردهی
این آیه بر آنچه امروزه در مناسبات شیعه و سنی میگذرد، همت گمارند. اگر
هراسهای موجود میان شیعه و سنی از آبشخور سوء ظن برمیخیزد، راه مقابله با
آن، عمل به دستور قرآن است كه باید از بسیاری از گمانها برحذر بود.
ب) مبنا قراردادن اصل «اتَّقُوا مِنْ مَواضِعِ التُّهَمِ»۲
در تعریف و تشكیل مناسبات: بر این اساس، اجتناب هر طرف از بسیاری از امور
كه او را در معرض تهمت قرار میدهد و نیز شفافسازی نگاهها و رویكردها
ضرورت پیدا میكند.
ج) مبنا قراردادن آیهی شریفهی «إنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا»۳
در فضاهای رسانهای: بیگمان كلید بسیاری از تحولات، نگاهها و رویكردهای
اجتماعی در دستان رسانهها قرار دارد. یكی از راههای مقابلهی جدی با
راهبرد «ایجاد هراس دوجانبه»، بستن میثاق یا میثاقهایی فراگیر در سطح جهان
اسلام در خصوص رسانهها است. باید خطی روشن را ترسیم كرد و فراروی
رسانهها قرار داد. باید این واقعیت تلخ را كه مسلمین همهی رسانههای خود
را به حال خود رها كردهاند، بر اساس آموزههای اسلام عزیز تغییر داد تا به
فلاح و رستگاری رسید.
پینوشتها:
۱. سورهی مباركهی حُجرات، بخشی از آیهی ۱۲: همانا برخی گمانها گناه است.
۲. از جایگاههای تهمت و بدنامی بپرهیزید.
۳. سورهی مباركهی حجرات، بخشی از آیهی ۶: اگر فاسقی برایتان خبری آورد، نیك وارسی و بررسی كنید