خاطرات خاکی
| خاطرات خاکی ( بخش نهم ) |
|
خاطرات خاکی ( بخش نهم )
برای تا ابد با ستاره ها که کاری بود در ژانر دفاع مقدس از فرشاد پرویزیان که الان در شبکه خبر یکی از کارشناسان اقتصادی میباشد و زیبا قدیری و مجتبی پوررضوی و ساسان کیامرثی و استاد خودم امیر بیت سوده استفاده کردم و طبق معمول نور و افکت افتاد گردن انترانیک بیگلریان و افیش و بروشور رو زحمتش را سیاووش برلدران کشید و امید پزشکی دستیار کارکردان شد وباز هم همیاری حیاتی و یک تعدادی از بچه های خوب دانشگاه ... اتفاقی که توی این کار افتاده بود این بود که دیگه خبری از ارشاد نبود این کار با همکاری صدا و سیما و حوزه هنری و بخش فرهنگی بنیاد جانبازان بسته شد .. از آن طرف هم فاضلی داشت یکی از تاثیر گذارترین کارهاشو توی واحد تاتر شرکت نفت انجام میداد... طرح راه اندازی جشنواره تاتر مناطق نفت خیز ... و همه بچه ها هم قسم شده بودن کمکش کنند ... اما اینجا اهواز بود همیشه یک تعدادی از یک چیزی ناراضییند ... شاید بخاطر اینکه چرا این فکرا بسر خودشون نمیزنه ... نمیدونم ، توی همون سال ما نمایش کودک حاکم شکمو رو هم اماده کرده بودیم اما در حوزه هنری ، یک تعداد از بچه های تازه کار رو که از هنرجویان حوزه بودند را به کار گرفتم اما بدلیل نزدیکی جشنواره و آمدن آزادگان کار را برای مدتی تعطیل کردیم ...نعمت الله لاریان متنی بنام آیات نوشته بود که این متن کلی صدا کرده بود... نعمت قصد داشت این نمایشنامه را برای جشنواره تاتراستانی اماده کند بهمین خاطر با بهزاد خواجات پسر محجوب و با سواد تاتر اهواز که اتفاقا بازیگر خیلی خوبی هم بود وهم اکنون استاد دانشگاه و از مفاخر خوزستان میباشد و منوچهر بهارلویی ومسعود دهقانزاده ومحمد ترکالکی (بزرگمهر ) وچند نفر دیگر از بچه های تاتری شروع به کار کرد و بعد از آن در جشنواره استانی شرکت نمود واین نمایش برگزیده به مفهوم مطلق گردید و به جشنواره منطقه ای راه یافت و بعدهامعلوم شد که نا عادلانه در قضاوت بحقش نرسید ... من یک کار دیگر هم که کمدی بود برای بهمن ماه امده کردم که متنش نوشته خودم بود بنام خواستگاری اقا نبات ... در این نمایش کوتاه امیر بیت سوده و مسعود رضا هیوند و علی اصغر میثاقی و جهانگیر کریمی و محمد حسین پور و حسین ناخدا و انترانیک بیگلریان.. بازی میکردند . این کار هم با همکاری حوزه بود و صنایع فولاد اجرا شد،حالا دیگه حمید حسینی در روابط عمومی صنایع فولاد سعی میکرد به اجرای بچه ها کمک کنه ... بلاخره ما در اسفند 69 به کاشان رفتیم و رقبای ما در این جشنواره امیر دژاکام با نمایش زیباترین گلهای قالی ، نادر برهانی مرند با نمایش خانه غزلخان ، مهدی ارمز با نمایش یشگی دوشکی اسماعیل شفیعی با نمایش صلح زئوس ، هوشنگ هیهاوند با نمایش مات و نویسندگانی مثل مجید سر سنگی ، فرشاد فرشته حکمت ، مهشید تهرانی ، عبداحی شماسی ، سعید ذهنی بودند ، اسم ها را اوردم تا سختی رقابت را گفته باشم و مطمئنم که فکر نمیکنید ما از ان جشنواره چیزی گرفته باشیم و حتما میدانید که صاحبان این اسمها هر کدام چه جایگاهی در تاتر این کشور دارند و انوقت من با بضاعت اندک خود و غرور بی حد و حصرانتظار داشتم بالاتر از این بچه ها بایستم و این تقصیر کسی نبود جز خودم ... مثل امروز هنرجویان این رشته که همه را مقصر و بی سواد میدانند و خود را بی احتیاج به دانستن حتی یک کلمه بدون اینکه اکثر انان مسیر درست را بروند واز با تجرگان اطرافشان استفاده نمایند ... ودر ان دوره من نیز اینچنین بودم ، کم دانش و پر مدعا ... و تلویزیون و شهرت سر پوشی بر نادانیم بود.. در همین ایام قبل سال هفتاد بود که به یکی دیگر از بچه های قدیمی تاتر و سینما نزدیک شدم ... فرامرز گرجیان را از قبل میشناختم ولی با او کار نکرده بودم .. فرامرز همسرش نیز از بازیگران زن قدیمی اهواز بود بنام بدرالسادات برنجانی ... اگر تا بحال از انان نام نبرده بودم چون این شانس قبلا سراغم نیامده بود که با هم کار کنیم انان را دورادور میشناختم اما همیشه |