کتاب سرگذشت تالشان: تالشان جنوبی (غرب گیلان) ایران: آستارا، تالش، رضوانشهر، ماسال و شاندرمن
کتاب سرگذشت تالشان: تالشان جنوبی (غرب گیلان) ایران: آستارا، تالش، رضوانشهر، ماسال و شاندرمن

مصاحبه با استاد اسماعیل اسدی دارستانی نویسنده و محقق روز نامه نگار و فعال حقوق بشر و محیط زیست و وبل
جمعه یازدهم خرداد ۱۴۰۳ | 10:55 | دارستانی - نظر بدهيد
مصاحبه با استاد اسماعیل اسدی دارستانی نویسنده و محقق روز نامه نگار و فعال حقوق بشر و محیط زیست و وبلاگ نویس شناخته شده بین المللی
بارالها . .
برای همسایه ای که نان مرا ربود ,نان
برای دوستی که قلب مــــرا شکـــست , مهربانی
برای آنکس که روح مرا آزرد , بخشایـــش
و برای خویشتن خویش آگاهی و عـــشق می طلبم ..
خوشحال میشم از وبم بازید و نظرتون رو بذارید
ماجرای دفن نشدن جانباز شهید سردار بسیجی حاج اسدالله اسدی دارستانی در گلزار شهدا استارا /
گروه فرهنگی آستارا نیوز : اسماعیل اسدی دارستانی آدم عجیبی است با خصوصیات منحصر بفرد خودش. احتمالا برای تایید کردن این ادعا همین یک نکته بس باشد که هر بهترین جای سکوت را امامزاده یا مسجد یا قبرستان است هرکس وی را گم کند می تواند در قبرستان یا امامزاده براحتی پیدایش کنند.، آنهم در این دور و زمانه! این شاعر، نویسنده و روزنامهنگار حزب اللهی را میتوان در امامزاده پیدا کرد، به قول خودش آنجا از هر باغبان و رفتگری یا مرده شور یا خادم یا بازاریان و.. هم که سراغش را بگیری، نشانش میدهد. گپ و گفت با اسماعیل که یک پای اکثر گرامیداشتهای شهداست، میتواند محورهای مختلفی داشته باشد اما بهانه این گفتگو مرحومشادروان جانباز شهید حاج اسدالله اسدی دارستانی از سرداران جانباز ۶۵ درصد هشت سال دفاع مقدس است که پس از ۴ سال بستری و زمین گیر شدن بر اثر جراحت جانبازی لبیک حق گفت است.
شهید جانباز حاج اسدالله اسدی دارستانی شما دارد / پدر بنده و استاد معنوی بنده در نوشتن کتاب و شعر هایم و فعالیت حقوق بشری و محیط زیستی است
بارالها . .
بارالها . .
برای همسایه ای که نان مرا ربود ,نان
برای دوستی که قلب مــــرا شکـــست , مهربانی
برای آنکس که روح مرا آزرد , بخشایـــش
و برای خویشتن خویش آگاهی و عـــشق می طلبم ..
خوشحال میشم از وبم بازید و نظرتون رو بذارید
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ
آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد
آیا کار اصلیاش شعر گفتن بود یا شعر را در حاشیه میگفت؟د پدر بنده یک شاعر حماسی بود که شعر را برای دلش می گفت بعضی مواقع در کنارش می ماندیم ساعتها شعر با آهنگ عالی خودش می خواند و بعضی از نکات از جمله در خصوص فتنه اخیر شعرش را نوشته و رسانه ای شد.و موسسه جایزه جهانی صلح سبز را ایشان تاسیس در اول کار کار بود اما فعالیت و تماس هایی زیادی داشت این موسسه را تشکیل دهد.
چرا پدرت که اینقدر به شعر و فعالیت های حقوق بشر و مدنی و محیط زیست علاقه داشت برای جنگ رفت ؟
بله، پدر بنده درسال ۱۳۵۶ فعالیت سیاسی خود را شروع نمود وقتی اعلامیه امام را خواند این باعث اخراج و بازداشت ایشان بمدت ۲ ماه و اخراج پدرم از کارخانه کالباس سازی شدو در سال ۱۳۵۷ در کمیته های مردمخی تهران افتخاری کار نمود و در سال ۱۳۵۹ جزو اولیتن تیم بسیجی اعزامی به جبهه حق علیه باطل بود و بعداز تقربیا ۲ سال شرکگت در جبهه بدرجه جالنبازی نایل آمد و با اینکه جانباز بود به جبهه رفت آخرین جانبازی مدت ۴۰ روز بیهوش که یک چشم را از دست داد و کل بدنش مجروح شد که بعلت وخامت حالش به آلمان اعزرزام شد .
بعداز جنگ تحمیلی به فعالیت حقوق بشر و محیط زیستی خود ادامه داد و در آخر عمرش هم موسسه جهانی صلح سبز را تاسیس نمود چون ایشان اعتقاد داشتند ما جنگ طلب بودیم این صدام بود که ما را وادار به دفاع کرد و کمیسیون حقوق بشر و..در دست غرب است و همچنین حق وتو ۵ کشور که حق دایمی دارنند مردود است غیر دموکراتیک است باید این حق عضویت ۵ کشور برداشته شود و چون حقوق بشر سازمان ملل مطابق میل غرب پیش می رود درصدد تاسیس موسسه جهانی صلح جهانی بود ..
شعر و نوشتن را از کی شروع کرد؟
داستان نویسی و شعر را از ۸سالگی از نشریات و بخصوص نشریه آنزمان جانبازالن شروع نمودم و شعر و داستانهایم چاپ می شد و اکثرا با پست ارسال می کردم و تشویق کننده مکن پدرم بود و مرا راهنمایی می کرد و اولین کتابم را بنام خدمت و مدیریت نظامی از دیدگاه اسلام راغ زمانی که درجه دار ارتش بودم از نهج البلاغه نوشتم و چاپ شد درسال ۱۳۷۳ و در سال ۱۳۷۶ چاپ شد و تا زنده ام بسیجی ام و داستانهای آسمانی و تریخ دولتهای شیعه را از سال ۱۳۷۲ شروع بنوشتن نمودم در سال ۱۳۷۴ تمام نمودم ودرسال ۱۳۸۲ چاپ شد و کتاب سرگذشت تالشان را در سال ۱۳۸۸ مجوز و بچاپ رساندم و کتاب بررسی حقوق بشر و محیط زیست حاصل ۱۰ سال تحقیق و زحمتم در سال ۱۳۹۰ زمستان مجوز و بچاپ رساندم و چند اثر دیگرم نوشتم چون پول چاپ ندارم مانده است و چاپ خواهد شد و باز بیشتر اوقات بیکاریم کتاب می نویسم و یک مجمموعه شعرم در حال نوشتن هستم
چطور درجه ارتش شدید ؟
من عاشق دفاع و جنگ با دشمنان بودم دو عمویم نظامی ودر زمان جنگ هم پدرم بسیجی جانباز هشت سال دفاع مقدس و دو بردارم بسیجی رزمنده بودند و یک نفر جانباز ومن هم که سنم زمان جنگ نمی رسید در سال ۱۳۶۷ دوبار فتوکپی شناسنامه ام را با کمک برادرم که باین حقه سال ۶۲ به جبهه رفته بود درست کردم هر دو بار پدرم نگذشت و جلویم را گرفت من مطمن بودم اگر من به جبهه رفته بودم با آن علاقه جنگ و شهادت حتما شهید می شدم و شعرها و داستانهای زیادی زمان نوجوانی و خردسالی در خصوص جبهه نوشته بودم خاطرات پدر و برادر هایم ….
سال ۱۳۶۹ برای استخدام در ارتش رفتم مدتی بعد موفق به استخدام شدم یکسال در آموزشگاه نظامی نزاجا و دوره رسته را در دانشکده حفاظت اطلاعات ارتش سپری کردم و در سال ۱۳۷۶ هم بعلت ضربه مغزی و طبق ماده ۱۰۸ بند ج قانون ارتش بازنشست شدم ..دیگر زمانی که خانه نشین و کارافتاده بودم بیشتر وقتم را صرف نوشتن کردم و با کمک و راهنمایی پدرم کتابهایم را چاپ نمودم و الان هم عشقم نوشتن داستان و شعر است
چطور شد وبلاگ نویس و فعال حقوق بشر و محیط زیست شناخته شده بین المللی شدید؟
ببین من عشق نوشتن و شعر گفت و داستان نویسی هستم و در کنار آن از اول کودکی از جقوق مظلومان دفاع می کردم و از ۸ سال سالگی برای نشریات کشور مطالب و داستان و شعر می نوستم و می دادم و دیگر من شناخته شده بودمن در بین مجلات و… و حتی مجله خانواده یکبار از من عکس خواست پول گرفتن عکس نداشتم ووووو و بعداز بازنشستگی از ارتش در رشت سردبیر نشریه شدم و بعداز مدتی به آستارا زادگاهم برگشتم و برای نشریات پیک سبز و… کار کردم ودر سال ۱۳۸۰ به بعد مستقل کار کردم در کنار همکاری به نشریات که سردبیر هفته نامه و ویزنامه بودم و آخرین بار سر دبیر وپزنامه هفته نامه موج شمال در غرب گیلان بود م و حالا بعلت مشکلات فقط بعنوان خبر نگار با نشریات رزو نامهاوای شمال و هفته نامه تارک خزر همکاری دارم.
درسال ۱۳۷۹ سایت بنام سایت خبر گزارزی حقوق بشر و محیط زیبست را راه اندازی نمودم و داستانها و حکایتها همراه با خبر های بین المللی را داخل آن میگذشتم در سطح جهانی خیلی مخاطب پیدا کردم متاسفانه فیلتر شد … دوباره همان آدرس eadnews.com راه اندازی کردم و در کنار آن روزنامه ایران زمین معروف به آستارا نیوز را راه اندازی چندبار حذف یا فیلتر شدن باز ادامه .. من تا آنروز کا ر با وبلاگ را نمی دانستم فکر کنم سال ۱۳۸۱ بود دوستم ساختن وبلاگ و کارش را نشانم داد ومن دیگر خودم وبلاگ می ساختم هنری سیاسی اجتماعی طنز نظامی و …. حرف دل و داستانها و شعر هایم را می نوشتم و خیلی از و.بلاگهایم تاکنون با اسم مستعار حذف یا فیلتر شدند ..
اما بنده بفعالیت حقوق بشری و محیط زیستی و خبری خودم ادمه دادم ..علت معروفیت من این است که در کننار نوشتن کتاب و رزو نامه نگار با عشق به وبلاگ نویسی می پردازم بخاطر همین است معرلوف شدم تاکنون چندبار برای همایش های بین الملی دعوت شدم پول رفتن ندارم ….خلاصه اینکه در انتخابات من شاید اولین نفری در ایران بودم گه ارزش وبلاگ در انتخابات را فهمیدم و در بین افرداکاندیدا دلخواه خودم در سراسر ایران و.بلاگ نویسی را مد و آموزش دادم و جواب عالی بود و انتخابات مجلس هم در شهرستان آستارا و دیگر شهرستانها که کاندیدا ها با من در تماس بودند بدون یک ریال تجربیان خودم را در اختیار شان گذشتم همگی گفتند خیلی تاثیر گذار بالای ۶۰ درصد اما بعداز انتخابات مرا نشناختند بله اینطور شدم وبلاک نویس و فعال حقوق بشر و محیط زیست بین المللی .. چند بار هم بدون دلیل زندانی و شگنجه و اذیت و ازار شدم و اخرین مورد اسفندماه ۱۳۹۰ بود….
از خصوصیات مردمداری و مردانگیهایش پدر شهید تان بگوید .
پاتوق ما امامزاده می باشد. او میرفت کوه شعر می گفت و من هم میرفتم مدرسه و بعدازظهرها شالیزاری و….پاتوقمان خانه پدریمان بودو همکارانش و شاگردهایش و بچهها میآمدند آنجا. پدرمان پاییز برای بنده و خواهر و بردارمان با چوپ صندلی می ساخت آنزمان کسی نمی دانست صندلی کیست و بچه های محله ما را مسخره می کردند روی صندلی می نویسم پدرم خیلی به علم و دانش ارزش قایل بود …از حقوق محرومان دفاع می کرد و مدافع مظلومان بود ..عاشقانه به جبه می رفت و فصل کشاورزی به جبهه نمی رفت برنج را می کاشت به جبه می رفت دوباره موقع برداشت می آمد و ترکتور و تریل ئ ماشین وانت خودش را داده بود دست هم محلی ها کار بکنندد خودش به جبه می رفت.
پس چرا کارتاننماید ؟
گفتم که من دیگر قادر به ککار در ارتش نبودم براثر مجروحیت بازنشست حالت اشتغال شدم
برخوردهایی که در محافل ادبی مطبوعاتی با شما شد، چگونه بود؟
در مطبوعات با من برخورد خوبی میکردند، هر چند بعدها خیلیها صاحب شدند و گفتند من این را به او گفتم، ولی اینطور نبود. مغزمن مثل کامپیوتر کار میکند و همه چیز برایم سوژه بود. عادت داشتم با همه اقشار جامعه صحبت کنم. عادت نوشتاریام هم اینجوری بود که میگفتم: «خواهرها! برادرها! رپیها! حزباللهیها! آهای معلم! آهای آخوند! آهای بزرگ! آهای کوچک!» با تکتک اینها حرف میزنم که دیدی چه شد؟ بعد کمکم ریتمش را عوض میکردم و مثلاً میگفتم: «اگر من جای بانک مرکزی بودم، فلان کار را میکردم، اگر جای آقای رئیسجمهور بودم، این کار را میکردم»، بعد ریتمش را عوض میکردم و میگفتم: «اگر من جای مادر محمدولی بودم این کار را میکردم». همه را هم وصل میکردم به این مطلب که این گرانیها به دولت، حکومت و استکبار جهانی ربط ندارد. اگر هم ربط داشته باشد، فوقش ۵% است. به مانوری که الان در بحرین در خلیجفارس گذاشتهاند، ربط چندانی ندارد. در این جور جاها میشود به بعضی از مسئولین گیر داد که نیاز به هنر دارد، برای اینکه اگر من الان به بانک مرکزی گیر بدهم و بگویم این چه اشتباهی است که داری میکنی، نظام را تضعیف میکنم. هزار تا دکتر، آبدارچی بانک مرکزی هستند و خلاصه چون من راست حسینی می نویسم همکارانم مرا دیوانه حساب می کنند یا ازمن خوششان نمی آید ..هی می گویند اسماعیل دیوانه است بفکر پول نیست من می گویم من کتاب و وبلاگ می نویسم هدف دارم پول آلوده اش می کنم و دوستانی دارم می گویند آن طرف آب تو را شناختند با سایت ها و وبلاگها من رفته بودم ضدانقلاب ها می گفتند حیف از اسماعیل ایران مانده ….بمن می گویند شما فرد شناخته شده وبلاگ نویس در اروپا و ایران هستی کتاب نوشتی این آخرین کتابت بررسی حقوق بشر و محیط زیست گل کرده ارتشی هم هستی ون فرزند شاهد چرا اینجا ماندی اینها که هر چند ماه یکبار تو را می اندازند زندان و شنکچه من می گویم اگر قرار است بمیرم میمان ایران ….
چه شد که شهید جانبار حاج اسدالله اسدی دارستانی در قطعه شهدادفن نشد؟
خودمان هم نفهمیدیم چه جوری شد! راستش این است که یک روز……..ما که سرمان شلوغ بود چهار سال بود پدرم بعلت جانبازی حرکت نمی کرد و در زمین دراز کش بود و اکثرا بیمارستان بود …رزو فوت براثرجانبازی به بیناد گفتم پدرم جانباز ۶۵ درصد است براثر جانبازی شهید شده قبول نکردن و ما هم ودر مزارامامزاده دفنش کردیم و جالب اینجاست بنیاد که ۱- مدارکی که دال بر شهادت پدرم می شد را از روی اعمال نفوذ یکی از رجال سیاسی شهرستان به کمسیون ماده ۱۵ بنیاد نفرستاد تا حکم شهادت پدرم ضادر نشود و بعدا که فرستادیم و حتی بنیاد تهران کمسیون مجدد داد یک فردی که در معاونت بهداشت بنیاد با پدرم دشمنی داشت نمی گذرد ۲- جالب تر اینکه حتی مرا تهدید کردند اسم شهید روی قبرش ننویسم من ئگفتم من می نویسم می توانید محاکمه ام کنید..
بخاطر اعمال نفوذ یکی از رجال سیاسی نگذشتند مدارک پزشکی و تایید پزشکی پدرم در کمسیون پزشکی ماده ۱۵ ربنیاد مطرح شود چون من و پدرم فعال حقوق بشر و محیط زیسنت بودیم .. پدرم از بسیجان هشت سال دفاع مقدس ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ جانباز۶۵ درصد بنیاد تهران نامه و دستور کمسیون ماده ۱۵ را می دهد اما فردی که با پدرم و خانوده ام دشمنی داردا در معاون بهداشت بیناد استان گیلان است نمی گذرد.
اما همین که رهبر عزیز ما سالم و سلامت هستند خدا را شکر
تاکنون چند کتاب شما مجوز و چاپ شده است :پنچ جلد کتاب اینجانب مجوز و چاپ شده است ۱- خدمت و مدیرت نظامی و وظیف کلی ارتش از دیدگاه اسلام 2- تا زنده ام بسیجی ام 3- داستانهای آسمانی و تاریخ دولتهای شیعه در ایران 4- سرگذشت تالشان 5- بررسی تاریخ حقوق بشر و محیط زیست و چند اثر دیگرم در حال چاپ است
گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ