وصیت نامه بسیجی نوجوان جانباز دانش آموز هشت سال دفاع مقدس در عملیات آزاد سازی ماعود عراق(این بسیجی دانش آوز در این عملیات خیل جانبازان جنگ پیوست...و اولین نوجوان داشن اموز جانباز بسیجی آستارا می باشد ...كربلایی مهدی اسد ی دارستانی )خوشا آنان که شهید شدند و رفتند و در واقع نرفتند ولی ما که ماندیم و در ماندن خود داریم چون مرداب میشویم.

چی کار کنیم؟؟

کجاست حرکت هایمان؟

نیروهایمان کجارفته است؟

خدایا کمکمان کن.

وصیت نامه دانش آموز جانباز بسیجی مهدی اسدی دارستانی

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم رب الشهداء و الصدیقین و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون .

و مپندارید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند . آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می گیرند.

«ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد.»

پدر و مادر ، خواهر و برادر، دوستان در لحظاتی وصیت نامه ی خود را می نویسم که قرار است به یاری خدا تا ساعتی دیگر به موضع برای حمله به مزدوران بعثی در ماعود عراق برویم و این منطقه را از بعثی ها آزاد كنیم . خواستم در این ساعات آخر سخنی با شما بگویم و وظیفه ی شرعی انجام دهم.

اول اینکه از مال دنیا چیزی ندارم جز مقدار پولی را که از دسترنج خود پس انداز کردم ، به مستضعفین بدهید و در دنیا اگر به کسی از روی غرور جوانی بد کرده ام مرا ببخشد و حلال کند. دوم وصیت من اینست که در عزای من گریه نکنید زیرا من از اینکه سرباز اسلام و ایران مسلمان هستم و فرزند جانباز سرداربسیجی حاج اسد الله و فرزند امام هستم افتخار می کنم و شهادت در این راهی که بدان افتخار می کنم فوزی عظیم دارد . افتخار می کنم که از مکتبی دفاع می کنم که 1400سال سابقه مبارزه با طاغوت دارد و افتخار می کنم قدم در راهی می گذارم که سرور آزادگان حسین گذاشت افتخار می کنم که دفاع از آب و خاکی می کنم که برای حفظ آن طفل 12 ساله خود را به زیر تانک می اندازد.

افتخار می کنم که از رژیم اسلامی دفاع می کنم که ویل امر مسلمین ساده زندگی می کند واز ملتی دفاع می کنم کهدو سال و نیم است در جنگ رویارویی با آمریکا قرار دارد و در این راه از بذل مال و جان دریغ ندارد و من هم جزئی از این ملت هستم. وصیت من اینست که هدف و انگیزه من به جبهه فقط و فقط فرمان امام و پیروزی اسلام بوده .

پاسداری از خون شهیدان ، تداوم خط امام و انقلاب و لبیك گویی امام خمینی كبیر است. برادران عزیز می دانم ساسان در جبهه عیله باطل هستی و اسماعیل كودك بیش نیست و حمزه خردسالی بیش نیست و خواهرانم تكلیف از آنها برای اعزام ساقط است در وضعیتی هستیم که دشمن دیوانه وار به ما حمله کرده ، با ترور و بمب گذاری هر روز پاسداری در خون خود می غلتد و دیگر بار ما هشیار نمی شویم. هنوز ترورها دشمن و منافق را فرمراموش نمی كنیم و دشمن خانه ما را بخاطر اینكه پدرم به جبهه رفته بود آتش زد و منافق مادرم را با مواد شمیایی فلج كرد و منافق فكر نمی كرد اگر ما را اتش بزند باز تابع ولی امر مسلمین هستیم و اما ملتی را داغدار کردند.

منطق ما هم در این موارد به قول امام انالله و اناالیه راجعون است. ولی باید مواظب باشیم که دیگر این ضایعات به بار نیاید . به هر حال تنها راه نجات ما از این بحران حفظ امام و خط امام است. ما تا امام را داریم همه چیز داریم و دعای ما باید این باشد که خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار- خداوند انشاءالله دعای همه ی ما را مستجاب نماید و به بردارمان اسماعیل و حمزه توصیه می كنم و به بردارم اسماعیل توصیه می كنم عجله رفتن به جببه نباشد وبدون اجازه پدر به جبهه ثبت نام و اعزام نشود و اگر بخواهد به سن 15 سالگی برسید بخواست خدا به جبهه خواهی امد اگر من زنده باشم با من می آیی اگر شهید شدم راهم را ادامه می دهید..

تا زمانیكه جنگ است بدستور اما م باشند و خواهرانم حجاب خود را رعایت و از ماد ر بیمارم و پدر جانباز كارا فتاده نگهداری كنند و مطمن هستم تا زمانیكه راه شهادت است ما باید برای اسلام و ایران و خط اما خون بدهیم و نگذاریم انقلاب به دست منافقین و نا اهلان بیافتدشاید نامه من كه به شما ارسال كردم بعداز شهادت من دست شما برسد اگر من شهید شدم خوشحال باشید و دعا گویی سلامتی اما و در غیر اینصورت خدمت خواهم رسید..والسلام

تابستان 1366 دانش اموز مدرسه راهنمایی فردوسی سیبلی آستارا مهدی اسد ی دارستانی