آفریقا/ تراژدی جنگ، استثمار و بردگی ادامه دارد
بروز جنگ داخلی بین نیرو های هوادار سالواكر( از قبیله دینكا ) و ریك ماشار ( از قبیله نویر) در سودان جنوبی در هفته گذشته كه طی آن صدها نفر از دو طرف كشته شده و هزاران نفر دیگر آواره شدند بار دیگر اخبار نا آرامی های آفریقا را در صدر رسانه های بین المللی قرار داد.صرف نظر از اینكه كدام یك از طرفین محق است یا ابتكار عمل را در دست دارد و در حال پیشروی و پیروزی است، نكته مهم و اساسی آن است كه ریشه این ناآرامی ها و مناقشات كه از بدو استقلال در دهه پنجاه و شصت میلادی دامنگیر كشورهای آفریقا یی شده، چیست و چرا این جنگ ها، خونریزی ها، كودتاها، برادر كشی ها و درگیری ها كه موجب كشته شدن هزاران انسان و آواره شدن میلیون ها انسان از خانه وكاشانه شان شده، آیا پایانی بر آن متصور است؟آیا زمانی فرا خواهد رسید كه مردم مظلوم كشورهای این قاره غنی و مستعد در صلح و آرامش زندگی كنند؟ ظاهرا بازی كثیف قدرت های خارجی برای رقابت و دخالت بیشتر و عمیق تر در آفریقا تازه آغاز و كلید خورده است و باید منتظر حوادث تلخ و ماجراجویی های بیشتر و هولناك تری از سوی آنان در این قاره بود.تصور بر این بود كه قاره آفریقا با مساحت بیش از 30 میلیون كیلومتر مربع و جمعیت یك میلیارد نفر كه 61 كشور را در خود جای داده است، همانند سایر مستعمرات غربی ها در آسیا پس از سالها مبارزه علیه بردگی بهره كشی و استثمار، پس از استقلال حداقل بطور نسبی روزی روی خوش ببینند و روی پای خود بایستند، زهی خیال باطل.در آفریقا ظاهرا زمان و زبان استعمارگری، استثمار و بردگی تمام نشده و همیشه تازه است، كهنه و نو هم نمی شناسد، آفریقا در واقع به مثابه گنجینه ای از ثروت تمام نشدنی و افسانه ای است كه چشمان قدرت های سلطه طلب را خیره، امیال آزمند را وسوسه و اشتهای سیری ناپذیر و شامه طمع غربی ها كه اخیر چینی ها هم به جمع آنان اضافه شده اند را برای مداخله و تصاحب این قاره بكر، تحریك می كند.آفریقای به تحلیل رفته، ضعیف و بی رمق اكنون به حیات خلوت اروپاییها آمریكایی ها و چینی ها تبدیل شده است، دهها كشتی غول پیكر باربری ، نفتی و گازی روزانه در سواحل و بندر گاههای آن در دریای مدیترانه ، دریای سرخ ، اقیانوس هند و اقیانوس اطلس پهلو گرفته و لنگر انداخته و هزاران تن مواد خام معدنی را با نازلترین قیمت پس از استخراج برای فرآوری و در نهایت تولید انواع كالاهای صنعتی و تجاری به كشورهای پیشرفته انتقال می دهند و سهم آفریقایی ها از این معامله نابرابر و یك طرفه، واردات و دریافت جنگ افزار و تسلیحات برای كشت و كشتار ، خونریزی و برادر كشی بیشتر است.آمار نشان می دهد قاره آفریقا 40 در صد منابع طبیعی و 60 در صد خاك های كشاورزی دنیا را در اختیار دارد و بر روی كمربند عظیم مواد معدنی غنی نفت، گاز، اورانیوم، طلا، الماس، نقره، بوكسیت، سنگ آهن، مس و فلزات كمیاب و گرانقیمت قرار گرفته است.به راستی چه كسی می تواند از این همه ثروت رویایی، تمام نشدنی و مهمتر از همه تقریبا مجانی در سرزمینی كه حكومت های مركزی قوی ندارند و به طور قبیله ای و ملوك الطوایفی اداره می شوند دل بكند؟ برای همین است كه اكثر ناظران سیاسی معتقدند كه یكی از دلایل اصلی بروز جنگ ها بر سر تصاحب و در واقع غارت و چپاول مواد خام و غنی آفریقا توسط شركت ها ، كارتل ها و تراست های فرامرزی آمریكایی اروپایی است. آنها به مثابه زالوهایی هستند كه به جان مردم آفریقا افتاده و شیره جان آنان را می مكند و البته این داستان غم بار اكثر كشورهای جهان سوم است.اولین ذهنیتی كه از آفریقا از نیم قرن گذشته تاكنون در اذهان شكل گرفته، چهره مردمانی است كه با فقر، جنگ ، خونریزی ، غارت ، كشت و كشتار ، عقب ماندگی ، تنگدستی ، گرسنگی ، بیماری ، خشكسالی دست به گریبانند و متاسفانه این ذهنیت غیر مثبت نه تنها تغییری نكرده بلكه با رخداد های ناگواری كه در آفریقا در حال وقوع است همچنان با شدت بیشتری تا به امروز ادامه دارد.دردناكتر، تاسف بارتر و مصیبت بارتر اینكه اگر به عكسهاو فیلم هایی كه از دل جنگها در آفریقا نمایش داده می شود به دقت نگریسته شوند ملاحظه می شود كه اكتر جنگجویان كودكان كم سن و سال در سنین 9 تا 14 سال هستند كه برای سیر كردن شكم خود و خانواده شان دست به سلاح برده اند.بچه ها و نونهالان آفریقایی به جای اینكه در سر درس و مشق مدرسه حاضر باشند و الفبای ساختن آینده كشورشان را بیاموزند، در مزارع و كارخانه كار كنند، در میدان ها ی نبرد به جنگ های نیابتی و مزدورانه از سوی این قبیله و آن دسته روی آورده و در نهایت كشته ، زخمی و یا معلول می شوند و این چرخه نیستی و نابودی سالیان سال است كه همچنان ادامه دارد.آمار دقیقی از تعداد كودكان جنگجو در دست نیست، اما گفته می شود در سراسر دنیا 300 هزار كودكان جنگجو وجود دارد كه اكثرا در كشورهای آفریقایی به سر می برند.به راستی در عصر مدرنیته كه برای حیوانات قوانین حمایتی وضع می كنند، چه كسی، نهادی و كشوری مسبب این جنایات علیه بشریت است ؟ سازمان ملل كجاست؟ سازمان های حقوق بشر كجا هستند؟نكته دردناكتر اینكه اگر در دوران استعمار اروپاییان به طور مستقیم حضور فیزیكی داشتند و مستعمرات را كنترل می كردند، اینك این خود آفریقایی تبارها هستند كه مزدور غربی ها شده و به خاطر منافع شخصی ، انگیزه های قبیله ای، جهالت، پول و... بروی برادران خود آتش می كشایند و همدیگر را می كشند.روزی نیست كه رسانه ها بروز جنگ و در گیری را در آفریقا گزارش نكنند، در واقع نام آفریقا همواره با جنگ و درگیری عجین گشته است جنگ داخلی در سودان جنوبی ، جنگ داخلی در سومالی و اوگاندا، جنگهای سومالی با اتیوپی، جنگ های استقلال طلبانه اریتره، جنگهای داخلی لیبریا، جنگ صحرا و جبهه پولیساریو ، لشكر كشی فرانسه به آفریقای مركزی و مالی، جنگ های داخلی در چاد از چهار دهه گذشته به اینطرف، جنگ داخلی در روآندا، جنگ داخلی در لیبی و ... این تراژدی همچنان ادامه دارد.آفریقا به دلیل بروز جنگ های داخلی قبیله ای و منطقه ای همواره از قافله توسعه و پیشرفت عقب مانده به طوریكه سهم این قاره در اقتصاد جهان كه در سال 1970، 6/2 در صد بود در سال 2008 به 5/2 در صد كاهش یافته است. یعنی اقتصاد این قاره پس از چهار دهه هیچ رشدی نداشته است، در حالی كه طی همین مدت سهم قاره آسیا از 1/15 درصد در اقتصاد جهانی به 5/27در صد افزایش یافته است .یك نگاه گذرا به نقشه قاره آفریقا نشان می دهد این قاره طی نیم قرن اخیر و در واقع هیچ وقت در صلح و آرامش به سر نبرده و همواره دستخوش مناقشات و جنگهای كوچك و بزرگی بوده كه محركان و عاملان اصلی آن استعمارگران بوده اند.اساسا یكی از شگردهای غرب برای سلطه بر كشورهای جهان از جمله آفریقا و خاورمیانه، ایجاد جنگ های منطقه ای است تا راهبرد سرزمین سوخته را به اجرا بگذارد. به عبارت دیگر غربی ها می خواهند همه جا را به سرزمین سوخته تبدیل كنند چون تنها در سایه این تئوری و راهبرد است كه می توانند حاكمیت خود را بر دیگران اعمال كنند و سپس به غارت و چپاول سرزمین ها بپردازند.یك نگاه كلی و گذرا به آفریقا و خاورمیانه نشان می دهد تمام كشورهای این منطقه اكنون شاهد نا آرامی بی ثباتی و به نوعی درگیری هستند، شكی نیست كه آنها تنها از طریق دامن زدن به اختلافات قبیله ای، مناقشات مرزی، شعارهای ملی گرایانه و قومیتی و اختلافات مذهبی است كه می توانند به امیال و آرزوهای خود كه همانا سلطه بر منابع عظیم نفتی است دست یابند.اولین ارمغان سرزمین سوخته، جنگ، ناامنی ، ناآرامی ، بی ثباتی ، ویرانی، كشت و كشتار ، مهاجرت ، ایجاد ترس و وحشت فردی و اجتماعی، فرار سرمایه ، عدم سرمایه گذاری و نداشتن حكومت مركزی قوی و به همان نسبت شكل گیری رهبران و لیدرهای قومی و قبیله ای و مذهبی تجزیه طلب است كه هر كدام برای حفظ منافع شان از سوی كشورهای غربی در قالب باندها و ارتش های كوچك مسلح شده و مناطق را بطور خود مختار اداره می كنند. در چنین وضعیتی یقینا منابع معدنی و غنی زیر زمینی براحتی مورد غارت و چپاول قرار می گیرد.در یك دهه گذشته پای چین نیز به قاره آفریقا باز شده است، استعمارگران در راستای راهبرد سلطه طلبانه خود اكنون برای مقابله با نفوذ این تازه وارد قدرتمند دوباره به آفریقا بازگشته اند. یك آمار كه برای غربی ها هشدار دهند بوده این است كه در سال 1995 آفریقا تنها دو درصد كل تجارت چین با جهان را شامل میشد ولی در سال 2011 این عدد به 16 درصد رسیده است.چین ابرقدرت اقتصادی آسیا كه پیش بینی می شود به زودی جای امریكا را در اقتصاد جهان بگیرد، برای ادامه و دستیابی به رشد 10 در صدی خود نیاز شدید به انرژی و منابع معدنی ارزان و پایدار دارد به همین دلیل است كه اكنون چین به یك بازیگر مهم تبدیل شده و پس از ایالات متحده و اتحادیه اروپا، سومین شریك تجاری این قاره به شمار می رود.در همین راستا غربی ها به ویژه فرانسوییها به همراه آمریكاییها به دست و پا افتاده اند و برای مقابله با این تهدید حضور خود را در افریقا به بهانه های مختلف مقابله با افراط گرایی ، تروریسم ایجاد ثبات و آرامش و دموكراسی، افزایش داده و اقدام به اعزام سرباز و نیروی نظامی در آفریقای مركزی و مالی كرده اند.اكنون سوال اساسی این است كه واكنش افریقا، اتحادیه آفریقا به این مداخلات نظامی چه خواهد بود؟واقعیت تلخ آن است كه كشورهای آفریقایی آنقدر درگیر مشكلات و معضلات و بحران های خود هستند كه به نظر نمی رسد بتوانند كاری جدی انجام دهند مضافا بر اینكه اكثر ژنرال های ارتش های كشورهای آفریقایی پیوند های ناگسستنی نظامی ، مالی ، سازمانی فكری و.. عمیق و گسترده ای با اروپاییان ودستگاه اطلاعاتی آنها دارند و در واقع بعضا زمینه ساز و مكمل عملیات نظامی نظامیان اروپایی وارد صحنه می شوند.یكی از نقاط ضعف كشورهای آفریقایی بیسوادی مردم و وابستگی رهبران آنان است كه اكثرا با كودتا سر و كار آمده اند، امروز دیگر از رهبران مبارز و آزادیخواه و انقلابی دهه پنجاه و شصت میلادی كه با استعمارگران مبارزه می كردند، خبر ی نیست.بر خلاف اینكه گفته می شود مردم آفریقا متحد و بیدار شده و برای بیرون راندن استعمارگران نو و قدیم متحد هستند واقعیت عینی و میدانی چیز دیگری می گویند.حركت ها و جنبش های آزادیخواهانه، استقلال طلبانه و اصیل به قدری كم و ضعیف شده اند كه عملا هیچ كنشگری نمی تواند در عرصه سیاسی وحكومتی فعالیتی داشته باشد بجز چند كشور كه خود را مقید به همه پرسی می دانند، اكثر كشورهای آفریقایی، بویی از دموكراسی و مراجعه به آرا عمومی نبرده اند.اكنون رهبران اصیل و انقلابی افریقا در دهه پنجاه و شصت میلادی را فقط باید در موزه های تاریخ جستجو كرد رهبرانی مانند پاتریس لومومبا كنگو ، ساموراماشل موزامبیك ،جمال عبدالناصرمصر، احمد سكوتوره گینه، كوامی نكرومه غنا ، آگوستینو نتو آنگولا، الیور تامبو افریقای جنوبی ،كنت كائوندا زامبیا،امیكال كابرال گینه بیسائو، مرتلا محمد نیجریه ، سرتس خاما بوتسوانا و.. كه هركدام وزنه ای در مبارزات ضد استعماری بودند .از میان این رهبران پاتریس لومومبا (۱۹۶۱ - ۱۹۲۵) سرگذشت غم انگیز و دردناكی دارد .وی سیاستمدار و اولین نخستوزیر كشور جمهوری دموكراتیك كنگو (زئیر) بود.وی رهبر استقلال كنگو از استعمار بلژیك است. لومومبا با مبارزاتی كه از جوانی آغاز كرد، راه را برای استقلال زئیر از بلژیك فراهم كرد و دست بلژیكی ها را از منابع و بانكهای كنگو كوتاه ساخت، ولی پس از مدتی (10 هفته حكومت به عنوان نخست وزیر) بر اثر توطئه سازمان اطلاعاتی آمریكا سیا و استعمارگر سابق كنگو، بلژیك، در طی توطئهای توسط رئیس جمهوری وقت كنگو عزل شد و پس از آن متواری گشت.سرانجام سرهنگ موبوتو سهسهسهكو و ژرار سئورت مامور نظامی بلژیك و همكارانش پس از اعدام و قطعه قطعه كردن لومومبا و دو وزیر وفادارش، آنها را در اسید سولفوریك انداختند و بقایای اجساد را هم سوزاندند.نسل جدید رهبران آفریقا كه تبلور عینی آن را می توان در شخصیت نلسون ماندلا جستجو كرد ظاهرا تلاش دارد با غربی ها همكاری مشاركت و همزیستی مسالمت آمیزی داشته باشد .ماندلا غرب را دشمن تلقی نمی كند و خواهان زندگی بدون تبعیض و برابر با آنها است .وی می گوید: 'اگر قرار باشد خون را با خون شست دچار بدبختی می شویم ،ببخشیم اما فراموش نكنیم! 'ماندلا در جای دیگری می گوید : 'هر روز صبح در جنگل، آهوئی از خواب بیدار می شود كه می داند باید از شیر تندتر بدود تا طعمه او نگردد، و شیری كه می داند باید از آهوئی تندتر بدود تا گرسنه نماند. مهم نیست كه شیر باشی یا آهو، با طلوع هر آفتاب با تمام توان آماده دویدن باش.'غربی ها به نلسون ماندلا، به رغم جنایت هایی كه رژیم آپارتاید علیه سیاهپوستان در آفریقای جنوبی مرتكب شد به دلیل آنكه شعار صلح ، گذشت، بخشش و نفی خشونت و نفی انتقام از سفیدپوستان را در كشورش در پیش گرفته بود، احترام زیادی قایل بودند اما اكنون سوال اساسی این است كه آیا پس از مرگ او آنها هم همان صداقت ، احترام ، حسن نیت ، شجاعت ، میل باطنی برای صلح ، آزادی برابری، برادری كه ماندلا عمیقا و از ته قلب به آنها ایمان داشت و خواهان تحقق آنها بود را دارند ؟