نیمی از جمعیت ایران در قحطی جنگ جهانی اول از بین رفت؟
صد و یک سال پیش در چنین روزی، جنگ جهانی اول به پایان رسید. یازدهم نوامبر ۱۹۱۸، روزی بود که متفقین با امپراتوری آلمان پیمان آتشبس امضا کردند و جنگ بزرگ عملاً به پایان رسید. هر چند که پایان رسمی جنگ جهانی اول، با امضای پیمان ورسای در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹ رقم خورد.
از ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ که جنگ جهانی اول آغاز شد، تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸، تمام کشورهای اروپایی به غیر از سوئیس و اسپانیا و هلند و کشورهای اسکاندیناوی وارد جنگ شدند.
امپراتوری آلمان با متحدینش (امپراتوری اتریش-مجارستان، امپراتوری عثمانی و بلغارستان) چهار کشوری بودند که «متحدین» را تشکیل میدادند، امپراتوری روسیه و بریتانیا و فرانسه و صربستان و ایتالیا و ژاپن و رومانی و آمریکا نیز کشورهای اصلی جبهه «متفقین» بودند. روسیه البته تا نوامبر ۱۹۱۷ در جنگ حضور داشت. با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و به قدرت رسیدن کمونیستها، در روسیه کشتیبان را سیاستی دگر آمد و این کشور از جنگ خارج شد. آمریکا نیز از اوت ۱۹۱۷ وارد جنگ شد.
ایتالیا و ژاپن که در جنگ جهانی دوم متحد آلمان بودند، در جنگ اول در جناح متفقین حضور داشتند. نارضایتی این دو کشور از تقسیم غنائم در پایان جنگ جهانی اول را دلیل پیوستن آنها به آلمان در جنگ جهانی دوم میدانند.
در جنگ جهانی اول چند نفر کشته شدند؟
آمار تلفات جنگ جهانی اول به دقت آمار تلفات جنگ جهانی دوم ثبت نشده است. در اینکه تقریبا ۱۰ میلیون سرباز در طول جنگ کشته شدند، بین مورخین اجماع وجود دارد ولی راجع به تعداد قربانیان غیر نظامی جنگ، اختلاف قابل توجهی بین ارقام ذکر شده از سوی مورخین دیده میشود. منظور از قربانیان غیرنظامی، کسانی است که در جنگ جهانی اول کشته شدند یا در اثر عوارض جنگ مردند؛ عوارضی مثل بیماریهای مهلک واگیردار و یا قحطی. این افراد قربانیان مستقیم یا غیر مستقیم جنگ به شمار میروند.
در بین بیماریهای مهلک، آنفولانزای اسپانیایی قاتل بزرگ مردم عادی و همین طور نظامیانی بود که در حاشیه یا مرکز جنگ قرار داشتند. قحطی نیز در بسیاری کشورها، نقش مهمی در افزایش تلفات جنگ جهانی اول ایفا کرد. در بسیاری از منابع تاریخی، رقم تلفات غیر نظامی جنگ جهانی اول، حداقل ۶ میلیون نفر ثبت شده است. این رقم مربوط به کشورهایی است که وارد جنگ شده بودند. اما کل تلفات غیر نظامی جنگ جهانی اول را حدود ۱۳ میلیون نفر برآورد کردهاند. اینکه تلفات غیر نظامی کشورهای درگیر جنگ ۶ میلیون نفر بوده باشد ولی کشورهایی که در حاشیه جنگ قرار داشتند، تلفات نظامیشان ۷ میلیون نفر بوده باشد، کمی عجیب به نظر میرسد ولی نباید فراموش کنیم که بسیاری از کشورهای درگیر جنگ، تقریباً تلفات غیرنظامی نداشتند.
کشورهایی مثل ژاپن، پرتغال، مونتهنگرو، آمریکا، استرالیا و نیوزیلند فقط تلفات نظامی داشتند و شهروندانشان در معرض ترکشهای جنگ قرار نگرفتند. درباره آمار سربازان مفقودشده در جنگ جهانی اول نیز رقم دقیقی نمیتوان ذکر کرد ولی برخی از منابع، تعداد این سربازان را تا ۷ میلیون نفر نیز ذکر کردهاند. با این حساب، به نظر میرسد که کل تلفات جنگ جهانی اول حداقل ۲۰ میلیون نفر و حداکثر ۳۰ میلیون نفر بوده باشد.
اطلاعات ناکافی درباره تعداد دقیق تلفات غیر نظامی و نیز مفقودشدگان نظامی (و غیر نظامی) در مجموع باعث شده است که در بسیاری از متون تاریخی، تلفات جنگ جهانی اول ۲۵ میلیون نفر ثبت شده باشد. یعنی رقمی مابین ۲۰ تا ۳۰ میلیون نفر. اما با توجه به اینکه بیشترین تلفات قاعدتاً در میادین جنگ بوده، و تعداد سربازان کشته شده در جنگ نیز ۱۰ میلیون نفر بوده است، اگر تلفات ۶ میلیونی کشورهایی را که مستقیماً در جنگ شرکت داشتند، به رقم ۱۰ میلیون اضافه کنیم، رقم سنجیدهتر و محتاطانهتر کل تلفات جنگ جهانی اول، احتمالا باید بین ۲۰ تا ۲۵ میلیون نفر، و به احتمال بیشتر، کمی بیش از ۲۰ میلیون نفر در نظر گرفته شود.

در ایران چند نفر مردند؟ یک میلیون یا هشت میلیون نفر؟
درباره تعداد تلفات یا قربانیان غیر نظامی ایران در جریان جنگ جهانی اول، ارقام متفاوتی ذکر شده است. از یک میلیون نفر تا بیش از هشت میلیون نفر. محمدقلی مجد، مورخ ایرانی ساکن آمریکا، در کتاب «قحطی بزرگ و نسل کشی ایرانیان در فاصله سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹»، تعداد ایرانیان قربانی جنگ جهانی اول را بیش از هشت میلیون نفر برشمرده است. آقای مجد جمعیت ایران را در زمان آغاز جنگ، ۱۸ تا ۲۰ میلیون نفر تخمین زده و مدعی است که حداقل ۴۰ درصد از مردم ایران در اثر قحطی و بیماریهای ناشی از جنگ جهانی اول مردند.
سالها پیش از محمدقلی مجد، احمد کسروی در آثار خودش این مدعا را مطرح کرده بود که مصائب ناشی از جنگ جهانی اول، یکسوم جمعیت ایران را به کام مرگ کشاند. مابین کسروی و محمدقلی مجد، نیکی کدی مورخ آمریکایی، در کتاب «ریشههای انقلاب ایران»، این مدعا را مطرح کرده است که قحطی ناشی از جنگ جهانی اول، به مرگ یکچهارم مردم ایران منتهی شد. البته نیکی کدی اشارهای نکرده است که جمعیت ایران در آن زمان چند نفر بود.
منتقدین محمدقلی مجد، جمعیت ایران را در زمان جنگ جهانی اول نه ۲۰ میلیون نفر که ۱۰ میلیون نفر میدانند. اما مورخان منتقد ارقام مذکور، معتقدند اسناد تاریخی نشان میدهد که جمعیت ایران در جنگ جهانی اول حدود ۱۰ میلیون نفر بوده است و تقریباً یک میلیون نفر ایرانی در جریان قحطی و بیماریهای ناشی از جنگ جان باختند.
احمدینژاد و هولوکاست ایرانی
بسیاری از مردم ایران با مساله تلفات گسترده ناشی از قحطی بزرگ در ایران دهه ۱۲۹۰ خورشیدی، آشنا نبودند. در ایران، طی ۸۰ سال اخیر، بارها به کشته شدن عدهای از مردم معترض به کشف حجاب در مسجد گوهرشاد در دوره حکومت رضاشاه اشاره شده است اما موضوع قحطی پرتلفات دهه ۱۲۹۰، حداقل تا اواسط دهه ۱۳۸۰ خورشیدی مدعی چندانی نداشت.
محمدقلی مجد کتاب «قحطی بزرگ...» را در سال ۱۳۸۲ خورشیدی نوشته است ولی این کتاب تا پیش از روی کار آمدن دولت محمود احمدینژاد شهرت چندانی در ایران بدست نیاورده بود. کتاب در بهار ۱۳۸۷ در ایران منتشر شد و مقامات دولت احمدینژاد به شدت از آن استقبال کردند. برخی از مورخان و ناظران سیاسی معتقدند استقبال دولت احمدینژاد از کتاب محمدقلی مجد، ناشی از واکنشهای جهانی به انکار هولوکاست از سوی محمود احمدینژاد بود.
آقای احمدینژاد در چهار سال اول زمامداریاش با زیر سوال بردن صحت تاریخی ماجرای هولوکاست، موجی از انتقادات جهانی را علیه خودش برانگیخته بود. پس از ترجمه کتاب محمدقلی مجد در ایران، دولت احمدینژاد در راستای «سیاست تهاجمی»اش علیه جهان غرب، ادعای مندرج در این کتاب را دستاویز خوبی برای مواجههای هجومی و طلبکارانه با دولت بریتانیا ارزیابی کرد. هم از این رو کتاب «قحطی بزرگ...» با استقبال دولت احمدینژاد و رسانههای جناح اصولگرا مواجه شد و حتی بحث شکایت ایران از بریتانیا بابت نقشی که در وقوع قحطی در ایران دهه ۱۲۹۰ داشته، بارها مطرح شد؛ دعوایی که هنوز رسماً اقامه نشده است. در بین فیلمسازان همسو با جریان راست رادیکال، ابوالقاسم طالبی فیلم «یتیمخانه ایران» را ساخت که موضوع آن، قحطی دهه ۱۲۹۰ و نقش انگلیسیها در این قطحی بود؛ فیلمی که با تمجید آیتالله خامنهای رهبر ایران مواجه شد.
کتاب «قحطی بزرگ...» چه میگوید؟
اگرچه دولت احمدینژاد و اصولگرایان افراطی از کتاب «قحطی بزرگ...» استقبال کردهاند ولی محمدقلی مجد مورخی مستقل و ساکن ایالات متحده آمریکا است که در حوزه تاریخ معاصر ایران پژوهش میکند. جان کلام او در کتاب «قحطی بزرگ...» این است که در جریان جنگ جهانی اول، ۸ میلیون نفر یعنی حدود ۴۰ درصد از مردم ایران در اثر قحطی مردند و عامل اصلی وقوع این قحطی نیز عملکرد دولت بریتانیا در ایران بود. آقای مجد گفته است که مدارک و اسناد موجود در وزارت خارجه آمریکا، مبنای کتابش بودهاند. او معتقد است کتابهایش توسط لابی بریتانیا بایکوت شدهاند. دیگر اثر ضد انگلیسی آقای مجد «بریتانیا و رضاشاه: غارت ایران» نام دارد.
محمدقلی مجد در سال ۱۳۸۲ در گفتوگو با فصلنامه «تاریخ معاصر ایران» (شماره ۲۵) درباره کتاب «قحطی بزرگ...» گفته است: «به نظر مي رسد من اولين کسی هستم که از اسناد علنی شده آمريکايی برای بررسی تاريخ ايران در طول سالهای ۱۹۲۱ -۱۹۴۱ استفاده کردهام. اسناد وزارت خارجه آمريکا متعلق به سال های ۱۹۲۱ -۱۹۴۱ حدود ۳۰ سال پيش در اختيار محققين قرار گرفت.»
وی تاکید کرد: «روشن است که تعدادی از نويسندگان از وجود اين اسناد مطلع بودند... ولی تعجب آور است که پژوهشگران از اين اسناد استفاده نکردند و کار خود را محدود به اسناد وزارت خارجه بريتانيا نمودند. اين پرسش بجاست که چرا آن ها بر اسناد آمريکايی چشم پوشيدند؟ قحطی بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که سراسر ايران در اشغال نظامی انگليسیها بود. ولی انگليسیها نه تنها هيچ کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ايران نکردند، بلکه عملکرد آن ها اوضاع را وخيمتر کرد و سبب مرگ ميليونها نفر از ايرانيان شد.»
آقای مجد همچنین افزود: «درست در زمانی که مردم ايران به دليل قحطی نابود میشدند، ارتش بريتانيا مشغول خريد مقادير عظيمي غله و مواد غذايی از بازار ايران بود و با اين کار خود هم افزايش شديد قيمت مواد غذايی را سبب میشد و هم مردم ايران را از اين مواد محروم میکرد. جالبتر اين که انگليسیها مانع واردات مواد غذايی از آمريکا، هند و بينالنهرين به ايران شدند. به علاوه، در زمان چنين قحطی عظيمی، انگليسیها از پرداخت پول درآمدهای نفتی ايران استنکاف ورزيدند. چنين اقداماتی را قطعاً بايد جنايت جنگی و جنايت عليه بشريت به شمار آورد. هيچ ترديدی نيست که انگليسیها از قحطی و نسلکشی بهعنوان وسيلهای برای سلطه بر ايران استفاده میکردند.»
در مجموع، محمدقلی مجد این چهار عامل را علل قحطی تلفات هشت میلیونی قحطی در ایران دهه ۱۲۹۰ میداند: «خرید گسترده مواد غذایی توسط انگلیسیها، وارد نکردن مواد غذایی از هند و بینالنهرین، ممانعت از ورود غذا از آمریکا، نپرداختن درآمدهای نفتی به ایران.»
با این حال کتاب محمدقلی مجد با استقبال مورخان و ناشران خارجی مواجه نشده است. علیرغم اینکه کتاب وی بر پایه اسناد وزارت خارجه آمریکاست، به گفته خود آقای مجد، حتی مورخان آمریکایی هم از کتابهای وی («قحطی بزرگ...» و «بریتانیا و رضاشاه: غارت ایران») استقبال نکردهاند. خود وی درباره این موضوع میگوید: «واکنش نسبت به انتشار کتابهای من در برخی از محافل دانشگاهی آمريکا و به خصوص بريتانيا فوق العاده خصمانه و نامطبوع بود. تعدادی از نويسندگان انگليسی و آمريکايی- بهويژه استفانی کرونين، پاتريک کلاوسون، ونسا مارتين، و مايکل زرينسکی- مقالات بسيار خصمانه و کينه توزانهای عليه من نوشتند... بسياری از ناشرين دانشگاهی آمريکا حتی حاضر نشدند اين کتاب را تورق کنند.» (همان منبع)
پارهای از توضیحات محمدقلی مجد درباره عدم اقبال مورخان به کتابش، بهنظر توطئهاندیشانه است. مثلاً وی در گفتوگو با همان نشریه گفته است: « نه تنها يک سيستم کاملاً سازمان يافته بايکوت کتاب در غرب و ايران وجود دارد بلکه يک سيستم بسيار مؤثر و سازمان يافته سانسور هم وجود دارد که تلاش میکند از انتشار کتاب در نقد انگليسیها و پهلویها ... جلوگيری شود ... تجربه من با انتشارات دانشگاه کرنل بسيار روشنگرانه است. اين بنگاه انتشاراتي در سال گذشته کتابی دربارۀ نسلکشي در رواندا چاپ کرده بود که بسيار شهرت يافت. ولي همين ناشر حاضر نشد حتی کتاب من را ببيند ... سرانجام، انتشارات دانشگاه دولتي نيويورک حاضر شد کتاب من را بررسی کند. بعد متوجه شدم که اين کتاب براي بررسی به افراد زير داده شده است: دکتر فرهنگ رجايی (مدرس علوم سياسی در دانشگاه کارلتون کانادا) و دکتر مونيکا رينگر (مدرس تاريخ در کالج ويليام و دبير اجرايي انجمن موسوم به مطالعات ايرانی). طبعاً انتظار میرفت کتابی که بيانگر نسلکشی انگليسیها در ايران در دوران جنگ اوّل جهانی است، علاقه فراوانی را در ميان خوانندگان ايرانی و خارجی برانگيزاند. ولی به زودی روشن شد که دکتر فرهنگ رجايی و دکتر مونيکا رينگر به شدت نگران شدهاند و میخواهند اين جنايت عظيم دولت بريتانيا عليه مردم ايران، اين بزرگترين نسلکشی قرن بيستم، را بپوشانند.»
مورخان ایرانی درباره تلفات ۸ میلیونی قحطی بزرگ چه گفتهاند؟
عباس میلانی در کتاب «نگاهی به شاه»، بسیاری از آرای مطرح شده در کتاب محمدقلی مجد را محل تردید میداند و میگوید او منابعی را برگزیده است تا دیدگاه از پیش تعیین شدهاش تایید شود.
رکسانا فرمانفرماییان، استاد تاریخ دانشگاه کمبریج، معتقد است ایران در جنگ جهانی اول یکپنجم جمعیتش را از دست داد. اگر جمعیت ایران را در آن زمان ۱۰ میلیون نفر در نظر بگیریم، یعنی قول اکثر مورخان، بنابراین تلفات ایران در جنگ جهانی اول ۲ میلیون نفر بوده است. اما اگر جمعیت ایران را ۲۰ میلیون نفر در نظر بگیریم، یعنی رای محمدقلی مجد، آمار مرگ و میر از نظر رکسانا فرمانفرماییان به ۴ میلیون نفر میرسد.
یرواند آبراهامیان گفته است: «ما آماری در اختیار نداریم. اما یک تخمین محافظهکارانه این است که یک دهم جمعیت در ایران در فاصله سالهای ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱ در ایران کشته شدهاند.» آبراهامیان شیوع آنفولانزای اسپانیایی را علت اصلی مرگ و میر در ایران دهه ۱۲۹۰ خورشیدی میداند. عوامل بعدی از نظر وی، بیماری وبا، خشکسالی و نهایتاً حضور نیروهای ارتشهای عثمانی و روسیه و بریتانیا در ایران بوده است.
رقم ۸ میلیون، محصول تاریخنگاری غیر علمی است
تورج اتابکی، استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لیدن هلند، درباره صحت ادعای مرگ حداقل ۸ میلیون ایرانی در جریان جنگ جهانی اول، به یورونیوز میگوید: «تا پیش از محمدقلی مجد هیچ مورخی مدعی نشده بود جمعیت ایران در زمان جنگ جهانی اول ۲۰ میلیون نفر بوده و نیمی یا کمی کمتر از این ۲۰ میلیون نفر از بین رفته است. این ادعا در زمان ریاست جمهوری آقای احمدینژاد جدی گرفته شد و بحث غرامت گرفتن در محکمه بینالمللی پیش کشیده شد. عدهای هم زیر علم و کتل آقای احمدینژاد راه افتادند و بر رقم تلفات افزودند. یکی گفت ۸ میلیون نفر و دیگری گفت ۱۰ میلیون نفر.»

تورج اتابکی، استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لیدن هلند
وی افزود: « یک پژوهشگر چگونه میتواند بر اساس یک روایت تاریخ یک مملکت را بنویسد؟ منابع آقای محمدقلی مجد منحصر است به آرشیو واشنگتن. در صورتی که ما باید همه روایتها را در نظر بگیریم. اسناد انگلیسیها و آمریکاییها و روسها را در کنار اسناد داخلی مد نظر قرار دهیم و نهایتاً روایتی بدست دهیم که یکسویه و تکمنبعی نباشد. اسناد آرشیو واشنگتن حتماً باید مبنای تاریخنگاری ما باشد ولی توجه به این اسناد نمیتواند ما را از در نظر گرفتن اسناد داخلی و سایر اسناد خارجی بینیاز کند. در آن زمان ۷۵ درصد جمعیت ایران روستایی بود. ما از جمعیت شهرهای بزرگ ایران در آن زمان تقریبا خبر داریم. بنابراین باید بر اساس یک روششناسی علمی، معلوم کنیم که آن ۷۵ درصد جمعیت روستایی ایران چند نفر بودند. اما این کار با استناد به گزارش چند دیپلمات یا سیاح آمریکایی و بدون توجه به اسناد داخلی، امکانپذیر نیست.»
جمعیت ایران ۲۰ میلیون نفر نبود
آقای اتابکی درباره شیوه تاریخ نگاری علمی و نتایج آن در بررسی تلفات ایران در جنگ جهانی اول میگوید: «مورخ اگر به علم تاریخنگاری اعتقاد داشته باشد و روش تاریخنگاری را در دوران دانشگاه آموخته باشد، استناد به یک روایت یا روایاتی مجعول نمیتواند زمینهساز تصویرپردازی از یک رویداد باشد. اگر کسی معتقد باشد که ما در جنگ جهانی اول تلفاتی داشتیم (که واقعا هم داشتیم)، باید آمار و ارقامی از جمعیت ایران پیش از شروع جنگ بدست دهد. ما در آن زمان احصائیه نداشتیم. گزارشهای ایالات و ولایات را اگر در کنار گزارشهای پراکنده سیاحان بگذاریم، رقمی حدود ۱۰ میلیون نفر بدست میآید با ضریب خطای ده درصدی. این رقم بر اساس تطبیق دادههای گوناگون بدست آمده است.»
وی اضافه کرد: «حالا اگر یک دیپلمات آمریکایی در همدان، مدعی شده باشد جمعیت ایران ۲۰ میلیون نفر است، ما به عنوان مورخ نمیتوانیم به گزارش او استناد کنیم. ما اول باید بپرسیم این دیپلمات بر چه اساسی به این رقم رسیده است؟ یک سیاح ممکن است گفته باشد یکی دو میلیون نفر در آبادان زندگی میکنند. ولی این طور نبوده. جمعیت شهرهای ما در جنگ جهانی اول، بیش از چند صد هزار نفر نبود. وقتی ابتداییترین معیارهای تاریخنگاری و پژوهش تاریخی از سوی بعضی از افراد رعایت نمیشود و آنها بر اساس گزارشهای شاهدان عینی به چنین نتایجی میرسند، فرد حقیقتا محقق در صحت ارقام این نوع تاریخنگاری شک میکند.»
وی با آوردن مثالهایی تاکید کرد: «شاهد عینی میتواند بگوید در فلان خیابان اجسادی بود و من آنها را دیدم. این حرف مفهوم و مقبول است. اما یک شاهد عینی نمیتواند بگوید جمعیت ایران ۲۰ میلیون نفر بود. این شهادت، شهادت تاریخی نیست. فقط بر اساس احصائیهها میتوان درباره تعداد کل جمعیت ایران نظر داد. آنچه از آن دوران موجود است، نشان نمیدهد جمعیت ایران در آن زمان ۲۰ میلیون نفر بوده باشد. آقای چارلز عیسوی، که در این زمینه صاحبنظر است، چنین رقمی را ذکر نکرده است.»
اینکه یک نفر از جمعیت ۱۹ میلیون نفری ایران در طول جنگ مردند، فاجعهبار بوده است. برای نشان دادن فاجعه، لازم نیست رقم مرگ و میر را به شکلی غیرعلمی افزایش دهیم
تورج اتابکی
استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لیدن هلند
آقای اتابکی با اشاره به رشته دموگرافی و جمعیتشناسی افزود: «تخمین جمعیت یک فرمول ریاضی دارد. عوامل مختلفی مثل درصد مرگ و میر ناشی از پیری و بیماری و سوانح طبیعی و چندین عامل دیگر را لحاظ میکنند تا نهایتاً به یک رقم خاص و تقریبی میرسند. تخمین جمعیت به شیوه علمی، بر اساس تمام گزارشها و احصائیههای پراکنده درباره جمعیت ایران در طول جنگ جهانی اول و نیز گزارشهای قبل از جنگ، نشان میدهد که جمعیت ایران در زمان جنگ جهانی اول حدود ۱۰ میلیون نفر بوده است. این رقم با ضریب خطای ده درصد است. یعنی جمعیت ایران حداقل ۹ میلیون و حداکثر ۱۱ میلیون نفر بوده است. اینکه یک نفر از جمعیت ۱۹ میلیون نفری ایران در طول جنگ مردند، فاجعهبار بوده است. برای نشان دادن فاجعه، لازم نیست رقم مرگ و میر را به شکلی غیرعلمی افزایش دهیم.»
قحطی و بیماری، بخصوص آنفولانزای اسپانیایی که وارد ایران شد، علل اصلی مرگ و میر بودند. ما تلفات در میدان جنگ نداشتیم.
تورج اتابکی
استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لیدن هلند
علل مرگ و میر گسترده در ایران چه بود؟
تورج اتابکی درباره علل مرگ حداقل یک میلیون ایرانی در جریان جنگ جهانی اول میگوید: «بیشتر این تلفات در پایان جنگ ایجاد شد. قحطی و بیماری، بخصوص آنفولانزای اسپانیایی که وارد ایران شد، علل اصلی مرگ و میر بودند. ما تلفات در میدان جنگ نداشتیم. قحطی هم علل گوناگونی داشت. خشکسالی یکی از این عوامل بود. علاوه بر این، حضور نیروهای نظامی انگلیسی و روسی و عثمانی موجب لطمه خوردن شبکه حمل و نقل ایران در آن زمان شد. نظامیان خارجی حیوانات ایران را مصادره کردند. انگلیسیها در جنوب ایران شترها را مصادره کردند و روسها در شمال ایران اسبها را. در نتیجه قابلیت انتقال مواد غذایی از بین رفت.»
وی افزود: «مردم گندم داشتند اما نمیتوانستند گندمشان را به نقاط مختلف کشور ارسال کنند. ترکشهای جنگ این گونه به ایران اصابت میکرد. عامل بعدی، مصادره یا خرید غلات ایران توسط نظامیان خارجی بود. در شمال ایران برنج را و در جنوب ایران گندم و جو را مصادره کردند یا خریدند تا خوراک سربازانشان در جبهههای جنگ تامین شود. عامل دیگر، احتکار غله از سوی سرمایهداران ایرانی بود. محتکر ایرانی در ازای دریافت ارز خارجی، که روپیه یا روبل بود، اجازه نمیداد غلات در خود ایران مصرف شود.»
یرواند آبراهیامان گفته است: «بریتانیاییها برای پلیس جنوب به غذا نیاز داشتند اما این نیرو آنقدر بزرگ نبود که به خاطرش قحطی به وجود بیاید.» پلیس جنوب، نیرویی نظامی بود که بریتانیا در ایام جنگ جهانی اول برای تامین امنیت در راههای جنوبی ایران (از اصفهان و شیراز به سمت خلیج فارس) با استفاده از داوطلبان ایرانی و تحت فرماندهی افسران انگلیسی تاسیس کرد.
اما آقای اتابکی میگوید: «مصادره یا خرید غلات فقط برای مصرف سربازان مستقر در ایران نبود بله برای مصرف سربازان مستقر در جبهههای جنگ نزدیک به ایران هم بود. ارتشهای عثمانی و روسیه و انگلیس، خوراک سربازانشان در جبهههای نزدیک به ایران را حتیالمقدور از ایران تامین میکردند. غلات خریداری شده، بیشتر به جبهههای شمال و شمال غرب و غرب کشور ارسال میشدند. اما چنانکه گفتم، در کنار ارسال آذوقه برای سربازان خارج از ایران، خشکسالی هم عامل موثری بود. در اوایل جنگ قحطی چندان گسترده نبود؛ با اینکه آذوقه سربازان خارج ایران با غلات ایرات تامین میشد. بروز خشکسالیهای متمادی و احتکار تجار و صاحبان مزارع در داخل ایران، موجب تشدید قحطی در ایران در اواخر جنگ جهانی اول شد.»
کارهای کسروی با اینکه ارزش بسیار بالایی دارند، ولی حاوی دادههای نادرست متعددی هستند؛ دادههایی که فراتر از مشاهدات عینی کسروی بودند.
تورج اتابکی
استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لیدن هلند
روایت احمد کسروی تا چه حد صحیح است؟
تورج اتابکی در پاسخ به این نکته که سالها قبل از دولت احمدینژاد، احمد کسروی به مرگ یکسوم و نیکی کدی به مرگ یکچهارم جمعیت ایران در جریان جنگ جهانی اول اشاره کردهاند، میگوید: «آنچه درباره دولت احمدینژاد گفتم، ناظر بر ریشههای متاخر رقم بالای مرگ و میر ایرانیان در جنگ جهانی اول بود. اما درباره ریشههای قدیمیتر، باید بگویم که کارهای کسروی با اینکه ارزش بسیار بالایی دارند، ولی حاوی دادههای نادرست متعددی هستند؛ دادههایی که فراتر از مشاهدات عینی کسروی بودند. گزارش کسروی از مشروطه تبریز و نقش سوسیال دموکراتهای تبریز، بر اساس اسنادی که من در تفلیس دیدم، نادرست است؛ چراکه آقای کسروی گزارش ماموران خفیه عثمانی را ندیده بود. من بعد از فروپاشی شوروی موفق شدم اسناد آرشیو ملی تفلیس را ببینیم و آنهایی را که در بازه زمانی ۱۹۰۰ تا ۱۹۱۷ مربوط به ایران بودند، کپی کردم و به آمستردام آوردم و خوانش ماموران خفیه روس و ماموران خفیه بریتانیا را از انقلاب در تبریز، در کنار هم قرار دادم. در کنار این اسناد، خوانش کسروی و سایر خوانشها هم جای خودشان را داشتند. همه اسناد را باید در کنار هم قرار داد تا معلوم شود آیا میتوانیم به درک تازه و عمیقتری از یک رویداد تاریخی برسیم یا نه. بنابراین صرف آرای کسروی و خانم نیکی کدی وحی منزل نیست. ما باید همه آرا را بر اساس اسناد تاریخی موجود بسنجیم.»
ما درباره آمار تلفات ایران در جنگ جهانی اول، باید همان طور پژوهش کنیم که درباره آمار تلفات ویتنام در جنگ با آمریکا پژوهش میکنیم.
توریج اتابکی
استاد کرسی تاریخ اجتماعی خاورمیانه و آسیای مرکزی در دانشگاه لیدن هلند
آقای اتابکی درباره تمایل برخی از مورخان ایرانی به افزایش ارقام مرگ و میر ایرانیان در جنگ جهانی اول میگوید: «این امر تا حدی هم ناشی از بیگانهستیزی ما ایرانیان است. کسروی انسان بسیار میهندوستی بود و سعی کرده است روایت صادقانهای از مرگ و میر ایران در جنگ جهانی بدهد ولی او هم به عنوان کسی که شاهد اشغال و چپاول ایران از سوی بیگانگان بود، آزردگیهای خودش را داشت و ما نمیتوانیم فقط به روایات تاریخی او استناد کنیم. مورخ باید حتیالمقدور سیاسینگری را کنار بگذارد و از موضوع مورد مطالعهاش، به لحاظ عاطفی فاصله بگیرد. ما درباره آمار تلفات ایران در جنگ جهانی اول، باید همان طور پژوهش کنیم که درباره آمار تلفات ویتنام در جنگ با آمریکا پژوهش میکنیم. این فاصله گرفتن جزو لوازم روش علمی است که در دانشگاهها به دانشجویان تاریخ آموخته میشود. کسروی در دانشگاه تاریخ نخوانده بود و روششناسی علمیاش خالی از مشکل نبود.»
اغراق در آمار مرگ و میر، مظلومیت ملت ایران را نادیده میگیرد
مجید تفرشی، مورخ و سندپژوه مقیم لندن نیز درباره ادعای مرگ و میر ۸ تا ۱۰ میلیون ایرانی در جریان جنگ جهانی اول به یورونیوز میگوید: «در دوران آقای احمدینژاد، یک مساله مهم تاریخی تبدیل شد به دستمایهای برای پیش بردن دعواهای سیاسی. در اصل وقوع این قحطی هیچ تردیدی نیست ولی استفاده ابزاری از این موضوع، به اهمیت آن لطمه زد. اختلاف من با آقای محمدقلی مجد نه بر سر اصل موضوع بلکه بر سر ابعاد موضوع است.»
اغراق در آمار مرگ و میر و کشتار، موجب نادیده گرفته شدن اصل مظلومیت ملت ایران در مواجهه با مظالم اشغالگران انگلیسی و روسی و آلمانی است.
مجید تفرشی
مورخ و سندپژوه مقیم لندن
وی افزود: «اینکه قریب به ۱۰ میلیون ایرانی در جریان آن قحطی مرده باشند، مطلقاً با آمار مربوط به جمعیت ایران جور درنمیآید. به هر حال اینکه بگوییم در آن زمان ۱۰ میلیون ایرانی نمردند، اصلاً در جهت نفی مظالم بریتانیا در ایران نیست. اتفاقاً اغراق در آمار مرگ و میر و کشتار، موجب نادیده گرفته شدن اصل مظلومیت ملت ایران در مواجهه با مظالم اشغالگران انگلیسی و روسی و آلمانی است. یعنی دیگران فکر میکنند باقی حرفهای ما هم مثل همین آمار عجیب و غریب است! در هر صورت جمعیت ایران در آن زمان ۱۰ میلیون نفر تخمین زده میشود.»

مجید تفرشی، مورخ و سندپژوه مقیم لندن
وی با اشاره به اینکه در آن دوران سرشماری وجود نداشت افزود: « نمیتوان به طور دقیق گفت جمعیت ایران چقدر بوده است. در آن دوران فقط جمعیت چند شهر بزرگ سرشماری شده بود: تهران و تبریز و اصفهان و مشهد. البته این سرشماریها هم دقت نسبی داشتند. نکته مهم این است که در کل کشور سرشماری صورت نگرفته بود و تا قبل از حکومت رضاشاه، آمار جمعیت کل کشور را نداشتیم. جمعیت مناطق شهری را به طور نسبی میدانستیم. با در نظر گرفتن مجموع این عوامل، من فکر میکنم رقم مرگ و میر باید یک میلیون نفر بوده باشد.»
وی درباره نظر سایر مورخان در این باره گفت: «درباره رقم بین مورخین اجماعی وجود ندارد ولی رای غالب یک تا سه میلیون است. ارقام ذکر شده از سوی هوشنگ صباحی و رکنزاده آدمیت و مورخالدوله سپهر و ملکالشعرای بهار در همین محدوده است. کسروی هم به مرگ یکسوم مردم ایران در اثر قحطی اشاره کرده، احتمالاً جمعیت ایران را چیزی در حدود ۹ میلیون نفر میدانست. یعنی او هم احتمالاً به مرگ ۳ میلیون ایرانی در اثر قحطی اعتقاد داشت نه بیشتر. البته من ندیدهام که کسروی در جایی تصریح کرده باشد جمعیت ایران چقدر است اما بعید است در آن زمان کسی معتقد بوده باشد جمعیت ایران بیش از ۱۰ میلیون نفر است.»
آقای تفرشی در پاسخ به این سوال که آیا آماری از تعداد مردگان گرفته میشد، میگوید: «در گزارشهای روزنامههای آن زمان، ارقامی ذکر شده است که شهر به شهر یا منطقه به منطقه چند نفر در اثر قحطی و بیماری مردهاند اما رقم تلفات به صورت سراسری در کل کشور احصاء نشده است. مردم در آن دوران شناسنامه هم نداشتند و این امر نیز در ثبت نشدن تعداد دقیق تلفات قحطی موثر بود.»
آقای تفرشی درباره عوامل ورود آنفولانزای اسپانیایی به ایران میگوید: «نظامیان و پناهندگان و تجار و کشتیرانان و زائران، همگی در انتقال آنفولانزای اسپانیایی به ایران نقش داشتند. منشا این بیماری اسپانیا بود ولی لزوماً از اروپا وارد ایران نشده بود بلکه ممکن است از مناطق دیگر هم وارد ایران شده باشد.»
آیا احمدشاه جزو محتکران بزرگ بود؟
در اینکه احمدشاه املاک و محصولاتی داشت و هنگام نیاز جامعه از فروش آنها خودداری کرد، تردیدی نیست ولی اینکه غله میخرید و احتکار میکرد، مورد تردید است
مجید تفرشی
مورخ و سندپژوه مقیم لندن
مورخان گفتهاند که محتکرین داخلی، یکی از عوامل تشدید قحطی در ایران در طول جنگ جهانی اول بودند. در راس این مورخین، نام احمدشاه نیز ذکر شده است. مجید تفرشی در پاسخ به این سوال که آیا واقعاً پادشاه مملکت یکی از محتکرین بزرگ جامعه ایران در آن زمان بوده است، میگوید: «این شایعه در آن زمان و بعدها مطرح بود که احمدشاه غله احتکار میکرد. در تاریخنگاری دوران پهلوی هم بر این مدعا تمرکز خاصی صورت گرفت. روایت خود خاندان قاجار این است که احمدشاه اراضی و محصولاتی داشت و مثل هر تاجر دیگری، میخواست غلهاش را در زمان مطلوب بفروشد. در اینکه احمدشاه املاک و محصولاتی داشت و هنگام نیاز جامعه از فروش آنها خودداری کرد، تردیدی نیست ولی اینکه غله میخرید و احتکار میکرد، مورد تردید است.»
قحطی چند سال طول کشید؟
آقای تفرشی درباره زمان حاکمیت قحطی در ایران میگوید: «قحطی از قبل از جنگ شروع شد و تا بعد از جنگ ادامه یافت. در واقع قحطی از آغاز ۱۲۹۳ شروع شد تا پایان ۱۲۹۷. اما از نیمه دوم سال ۱۲۹۳، قحطی تشدید شد و اوج آن هم مختص سالهای ۱۲۹۶ و ۱۲۹۷ بود. البته مرگ و میر ناشی از قحطی فقط مختص ایران نبود. در بقیه کشورهای منطقه هم وجود داشت. در لبنان هم قحطی بزرگی پدید آمد و مرگ و میر زیادی هم به بار آورد. در همه مناطق اشغال شده جنگ جهانی اول کم و بیش قحطی وجود داشت.»
خشکسالی عامل اصلی قحطی نبود
مجید تفرشی درباره علل اصلی وقوع قحطی در ایران میگوید: «جنگ و کمبود ارزاق و کمبود نقدینگی یعنی فقر مردم عوامل اصلی قحطی بودند. خشکسالی عامل اصلی نبود. بین کمبود ارزاق و فقر مردم نیز، فقر عامل مهمتری بود. در واقع مردم امکان خرید نداشتند.»
برخی از مورخان هم گفتهاند مصرف تریاک در افزایش تلفات در ایران نقش مهمی داشته است. آقای تفرشی درباره این ادعا میگوید: «تعداد معتادان ایران در زمان جنگ افزایش محسوسی نداشت. تریاک نمیتواند عامل مهمی بوده باشد و اصولاً تریاک کسی را نمیکشد!»
دوشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۴۰۲ | 18:38 | مهندس اسدی دارستانی - نظرات
آیا می دانید هولوکاست واقعی در ایران رخ داده است؟از قحطی بزرگ در ایران چه می دانید؟ آیا می دانید مابین سالهای 1917 تا 1919 بیش از 40 درصد جمعیت ایران جان خود را از دست دادند؟ برای آشنایی با چگونگی هولوکاست 9 میلیون ایرانی با طراحی بریتانیا، با گزارش ویژه مشرق همراه شوید.گروه گزارش های ویژه مشرق؛ طی سال های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. گزارش زیر با توجه به کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست 9 میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. عکس های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از کتاب دکتر مجد و دیگر منابع تاریخی است.با کشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. کشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و کشورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند.در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود.احمدشاه، شاه بی کفایت ایران در 18 سالگی تاجگذاری کردبا وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض به ایران، شکل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه های پایتخت پیش آورد.ورود نیروهای متفقین - روس و انگلیس - به ایراندولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد. قواي روس در شهرهاي آذربايجان، اردبيل، قزوين و انزلي، حضور داشتند و بخشهايي از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نيز در اشغال نيروي انگليس بود.همچنین واحدهايي از سربازان انگليسي به همراه نیروهای هندي تحت امر خود از بحرين وارد آبادان شدند و اين شهر را اشغال كردند. عمده ترين توجيه ورود اين نيروي نظامي، ضرورت محافظت از تأسيسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود.با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.به گزارش مشرق، حكومت مركزي صرف نظر از معضلات سياسي، با بحرانهاي متعددی در ابعاد اقتصادي نیز مواجه بود و به دلايل گوناگون از جمله : دخالت بيگانگان، درگيريهاي سياسي جناحهاي حاكم، بي لياقتي و فساد جمعي از دولتمردان، فقر و محروميت توده هاي مردم که به طرز اعجاب انگيري رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پيچيده تر كرده بود.اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بوددر همین زمان قحطی در ایران بیداد می کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد.سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان جان خود را از دست می دادند.جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همين قحطي نيز بود كه نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نميگرديد و قيمت گندم از خرواري 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نميشدند."میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است:"از يكي از گذرگاه هاي تهران عبور ميكردم. به بازارچه اي رسيدم كه در آنجا دكان دمپختپزي بود. رو به روي آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريه كنان گفت : اي آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخورده ايم و نزديك است از گرسنگي هلاك شويم.گفتم : قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شویم. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده ايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند : آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند.قحطی بزرگ در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بوداز آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقي خان. در گذر تقي خان يك دكان شيربرنج فروشي بود. در روي بساط يك مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثي از آن فروخته شد و يك كاسه شيره با بشقابهاي خالي و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت ميكردم و نزديك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختري افتاد كه در كنار ديواري ايستاده و چشم به من دوخته بود.دفعتاَ نگاهش از سوي من برگشت و به بساط شيربرنج فروشي افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهاي خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشي كه هر دو در يك امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشاره كنان چيزي بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالي كه صداي نامفهومي شبيه به ناله از سينه اش بيرون آمده، به روي زمين افتاد و ضعف كرد.من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقي به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكي حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : ديگر نميخورم، باقي اين شيربرنج را بدهيد ببرم براي مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگي نميرد.»نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می خریدند و برای سربازان خود احتکار می کردندمحمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای 1299 بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.احمدشاه بزرگترین محتکر غلات در زمان قحطی بودبدتر از هر مصیبت دیگر، مشاركت شاه و جمعي از حواريون او در احتكار مايحتاج عمومي است كه نشان از بي مايگي و بي اعتنايي به تنگدستي مردم به روزگار اشغال كشورش از سوي اجانب دارد. در اين برهه ميرزا حسن خان مستوفي الممالك با جديت و تلاش فراوان، به رغم درگير شدن با عوامل آشكار و نهان انگليس و روس، با وضع برنامیه اي درصدد نجات هموطنان خود از اين وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابيري براي خريد عادلانه ارزاق عمومي به ويژه گندم، برنج، جو و توزيع آن ميان هموطنان بود.احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبوديكي از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان بود كه تن به پيشنهاد خريد منصفانه رئيس الوزراي خود نيز نميداد و مقادير زیادی گندم و جو در انبارها ذخيره كرده بود. شاه قاجار در برابر پيشنهادهاي خريد صدراعظم خود اظهار ميداشت « جز به قيمت روز به صورت ديگر حاضر براي فروش نيستم».در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می کردندشاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت روز نمی فروختدر زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و ...داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد."قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایرانقحطی بزرگ ایران در سالهای 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم تر بوده است.از گزارشهای مطبوعات آن زمان کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفهای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش میدهد: «بر اثر تلاشهای دولت، هماکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 مینویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود میآورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمیتواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطانآباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال میشود».بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به کاشان بسیاری از مردم این شهر از گرسنگی کشته شدند«جان لارنس کالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و مینویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیهای و نیز تهران را چنان در برگرفته که پیش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود غله و میوهجات حقیقتا هشداردهنده است».گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایرانمجد در کتاب خود با اشاره به تلگراف ها و مکتابات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه می نویسد:از ژانویه 1918، کارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابانهای تهران جان باختهاند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، کمیته مرکزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاقهای زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و کودکان، پناه دادن به یکهزار نفر ایجاد یک حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یک مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد کارخانهای برای قالیبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال کار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به کودکان».رعد در بیستم ژانویه درباره بیماری و گرسنگی مینویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیک دریای خزر درگذشتهاند».اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه کنار شهرها و جاده ها دیده می شدرعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم مینویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باختهاند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشدهاند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند».این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانواییهای دولتی در تهران مینویسد: «دولت بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان دیگر هم میتوانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابانهای تهران مینویسد: «حاکم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه بهخاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی بهطور متوسط در هر روز 36 نفر».کالدول در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش میکند: «در شهرهای گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش میشود. در ولایاتی که دولت ایران قیمتهای خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را میتوان خرید.زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتندسختترین مشکل، تأمین امکانات دارویی و پزشکی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممکن نباشد بسیار سخت است. قیمتها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همکاری میکنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمانهای محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه میکنند اما این مقدار تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ میدهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین منوال است».کالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف میزند: «مشکل قحطی کاهش نیافته است». کالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار میدهد. در 14 فوریه 1918، دکتر ساموئل جردن، رئیس کالج آمریکا در تلگرافی چنین مینویسد: «تنها در تهران 40هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را میخورند. زنان نوزادان خود را سر راه میگذارند».گزاش های وایت و ساوترددر ماه آوریل 1918، فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. کالدول می نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را که حاوی اطلاعاتی است که نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری کرده و ممکن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می کنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می کند:در سرتاسر جاده ها کودکان لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است. همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست.قحطی و وبا، بهار 1918در بهار 1918، قحطی شدت گرفت. در اول مارس 1918، کالدول تلگراف زیر را مخابره کرد: "کابینه به علت اوضاع سیاسی و قحطی استعفا می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر کمیته امداد آمریکا در ایران به چارلز ویکری در نیویورک چنین تلگراف می زند که: "وضع نگران کننده اضطراری ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیک به بیست هزار نفر در تهران تامین شده اما کارهای امدادی به مشهد، همدان، قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته است." در 17 آوریل کالدول تلگراف می زند که: "گرسنگی شدت گرفته و ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش یافته است."این اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسله ای از سوی کالدول توصیف شده است. به رغم فعالیت های وسیع کمیته امداد نجات و تغذیه بیش از هزاران گرسنه، کالدول می گوید:هزاران نفر که کمک به آن ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده اند و حتی گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران حاکم بوده است.اما دسترسی به این اماکن به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده کوهستانی و متروک تقریبا غیرممکن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع ترین شکل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت کرده اند. و حتی خارجیان اینجا تا حدودی به سبب مشاهده فلاکت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند.یک شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی که در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست کم سی هزار نفر می داند و می گوید اجساد در کوچه ها و خیابانهای پایتخت پراکنده بودند. به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. هر جا که قحطی از بین می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد.چند تن از افسران بریتانیایی حاضر در ایران در زمان قحطی بزرگسرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید:بریتانیایی ها در تأمین آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل کردند. به گفته داناهو: در این زمان شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان که تنها غذای فقرا و وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود.نبود دولت مقتدر تشدید کننده احتکار و گرانیطی تابستان و پاییز 1918، به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. کالدول در تاریخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: " گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از دیدگاه کالدول این قیمتها حاکی از کمبود آذوقه و قحطی در فصل برداشت محصول ایران است.کالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید:شرح موقعیت دوگانه طبقه فقیر ایران که در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز دارد. صرف نظر از ذخایری که قشون خارجی در ایران خریداری کردند، محصول 1917 احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت کشور کافی بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات محدود گندم و جو را که اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتکار کردند تا قیمت ها بشدت افزایش یافت.بهبود اوضاع تهران در بهار 1919رالف ایچ بادر کنسول آمریکا در گزارش هفتم اکتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت مولیتور بلژیکی به سمت ناظر مواد غذایی در تهران و حومه می گوید:به وی اختیار تام داده اند تا به وضعیت غذایی رسیدگی کند. تلاش می شود انبارهای غله دولتی را پر کنند و همین منظور دستور داده اند نیمی از کل گندم وارد شده به تهران را به قیمت فعلی بازار به ناظر مواد غذایی تحویل دهند. تمام ولایات با سرعت تمام گندم خریداری می شود و کشاورزانی که محصول خود را به دولت نمیفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت می دهند.کاهش جمعیت ایران 1914 – 1919مقایسه جمعیت ایران بین سال های 1914 و 1919 حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال ها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کرده اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در دهه های 60 تا 70 تکرار کرده اند، جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسید. قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.ایران با وجود اعلام بی طرفی، نیمی از جمعیت خود را بر اثر جنگ جهانی اول از دست دادجمعیت ایران در سال 1914برای مقامات آمریکایی مقیم ایران در سال های پیش از جنگ جهانی اول، تلاش زیرکانه روس ها و انگلیس ها برای کم تخمین زدن و اندک جلوه دادن جمعیت ایران کاملا ملموس است. دبلیو مورگان شوستر مدیر کل آمریکایی مالیه ایران در خصوص جمعیت ایران در اوایل قرن بیستم چنین می نویسد:"درمورد جمعیت ایران به نحو عجیبی آمار نادرست ارائه می دهند: آمار به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش ظاهرا پایه ارقام پایینی است که در برخی از کتابها ارائه می شود و خارجیان آن را می پسندند. درست است که پس از آن هیچ سرشماری صورت نگرفته است اما اروپاییانی که با اوضاع آشنا هستند کل جمعیت را بین 13 تا 15 میلیون برآورد می کنند. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزایش یافته است."از برکت نتایج انتخابات تهران در پاییز 1917 نزدیک به 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف جمع آوری شد. به گزارش روزنامه ایران دوازده نماینده منتخب بیش از 55 هزار رأی بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنکه مردان 21 سال به بالا حق رأی داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعیت برای هر خانواده در حدود شش نفر، جمعیت تهران و حومه در سال 1917 به راحتی می توانست 500 هزار نفر باشد که با اظهارات شوستر هماهنگی دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعیت ایران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 میلیون، با برآورد جمعیت 20 میلیونی در سال 1914 توسط راسل، همخوانی دارد.به عنوان مثال کشیش راسل طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ 11 مارس 1914 می نویسد: ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود 20 میلیون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظیم آراء در انتخابات مجلس ایران را مورد بررسی قرار می دهد و به "اهمیت مبارزه انقلابی 20 میلیون آریایی در ایران اشاره می کند."در حالی که در سال 1917 جمعیت تهران براساس آراء انتخابات دست کم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبلیو ایمبری نایب کنسول آمریکا جمعیت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد کرد..بازیابی جمعیت پس از 40 سالپس از این قحطی چهل سال طول کشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریکا جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال 1956 بود که جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید.قحطی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین فاجعه ای است که ایران به آن مبتلا شد. تنها نکته بسیار روشن در این فاجعه، قربانی شدن ایران "بیطرف" در جنگ جهانی بود. هیچ یک از طرف های متخاصم خواه به صورت نسبی و خواه مطلق، تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای که منجر به فروپاشی جامعه ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران، تشکیل حکومت های وابسته به بریتانیا و کودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد.هولوکاست افسانهای یهودیاندر حالیکه رسانه های تحت کنترل یهودیان هر روزه به ذکر مصیبت هولوکاست خیالی 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم می پردازند، اما هیچ نامی از هولوکاست واقعی 9 میلیون ایران در این رسانههای به اصطلاح بیطرف چیزی شنیده نمیشود. این در حالیست که اسناد متعدد تاریخی صحت وقوع هولوکاست در ایران را تایید می کند ولی حتی یک سند! در تایید افسانه هولوکاست یهودیان تا به امروز از سوی حامیان آن عرضه نشده است! و تمامی محققینی که نقد کوچکی به این موضوع وارد سازند، بلافاصله روانه زندان شده و مورد پیگرد قضایی قرار میگیرند؛ گویی مصائب خیالی یهودیان بر مصائب حقیقی دیگر ابنای بشر برتری دارد.الی ویزلیهودی دروغ پردازی که برای هر سخنرانی و دروغ پراکنی در مورد هولوکاست چند هزار دلار تقاضا می کندالی ویزل، دروغپرداز مشهور هولوکاست، جمله جالبی در این خصوص دارد: «هولوکاست راز همه رازهاست.» براستی این جمله چقدر دقیق است؛ در صورتیکه پرده از راز هولوکاست خیالی یهود برداشته شود، هولوکاست واقعی 9 میلیون نفر در ایران آشکار خواهد شد!